آناباپتیستها
اعتراف نامۂ اشلیتھیم
 
چکیده:
ظاهرة تعمید دادن اطفال، مهم ترین موضوع مورد مناقشه بین طرفین بود، اما واقعیت امر این بود که اختلافات بنیادی تری وجود داشت. آناباپتیستها مخالف کلیسای دولتی بودند که همه اشخاص مجبور بودند عضو آن باشند. از نظر آنان، ایمان مسیحی باید آزادانه و داوطلبانه انتخاب می شد و نباید به کسی تحمیل می شد.
 
تعداد کلمات: 1069 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
آناباپتیستها
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
اعتراف نامۂ اشلیتھیم  سال ۱۵۲۷ میلادی اصلاحگران برجسته، آموزه‌های کلیسا را اصلاح کردند، اما هنوز موضوعات بسیاری وجود داشت که آنان بدان نپرداخته بودند. برای مثال، آنان همرأی با کاتولیسیسم قرون وسطا، به اصلاح دینی و واکنش در برابر آرمان وجود یک حکومت مسیحی باور داشتند که همه شهروندان این حکومت، اعضای تعمیدیافته یک کلیسای واحد و معترف به یک اعتقادنامه بودند. اعتقاد به این باور، ضرورتا منجر به این می شد که ناراضیان و مخالفان کلیسای حاکم، باید تحت آزار و فشار قرار می گرفتند. این باور از سوی کسانی که به نظرشان اصلاحگران پروتستان، محافظه کار بودند؛ یعنی از سوی آناباپتیست ها زیر سؤال رفت. در شهر زوریخ بود که موافقان و مخالفان این باور برابر یکدیگر قرار گرفتند. در سالیان آغازین جنبش اصلاح دینی، زوینگلی" با گروهی از اصلاحگران رادیکان مانند کونراد گرابلو فلیکس مانز همکاری نزدیک داشت. آنان تا سال ۱۵۲۳ در جبههای واحد قرار داشتند؛ اما موضوع کلیسای دولتی و تعمید دادن اطفال باعث جدایی آنان از همدیگر شد. ظاهرة زوینگلی ابتدا مخالف تعمید دادن اطفال بود، اما هنگامی که دریافت این امر برای داشتن کلیسایی دولتی اهمیت اساسی دارد، نظرش تغییر یافت. مخالفت رادیکال ها با تعمید دادن اطفال شدت یافت و در سال ۱۵۲۵ پس از مناظرة علنی با زوینگلی، رادیکال ها به تعمید مجدد ایمانداران دست یازیدند. واکنش شورای شهر در برابر این اقدام، صدور حکمی بود که بر اساس آن اشخاصی که مجدد تعمید گرفته بودند، باید از شهر تبعید می شدند. یک سال پس از آن برای کسانی که مجددا تعمید گرفته بودند، حکم مرگ صادر شد. در ژانویه ۱۵۲۷ فلیکس مانز را به این اتهام دستگیر کرده و در آب خفه کردند.

  بیشتر بخوانید :   تناسخ در آیین بودا

ظاهرة تعمید دادن اطفال، مهم ترین موضوع مورد مناقشه بین طرفین بود، اما واقعیت امر این بود که اختلافات بنیادی تری وجود داشت. آناباپتیستها مخالف کلیسای دولتی بودند که همه اشخاص مجبور بودند عضو آن باشند. از نظر آنان، ایمان مسیحی باید آزادانه و داوطلبانه انتخاب می شد و نباید به کسی تحمیل می شد. از نظر آنان کلیسا، اجتماعی از شاگردان و پیروان متعهد مسیح بود. اصلاحگران این حقیقت را می پذیرفتند که همه شهروندان یک کشور ممکن است مسیحیان واقعی نباشند، اما به نظر آنان برگزیدگان، شامل گروهی نامشخص از میان اشخاصی می شدند که عضو کلیسای دولتی بودند و کسی نمی توانست مطمئن باشد که آنان چه کسانی هستند. اما آناباپتیست ها با این دیدگاه مخالف بودند. آنان بر این باور بودند که کلیسا باید تنها شامل ایمانداران حقیقی و پیروان متعهد مسیح باشد. از نظر این عده، کلیسای حقیقی شامل گروهی نامشخص از برگزیدگان نمی شد که عضو کلیسای دولتی بودند؛ بلکه آنان کلیسای حقیقی را گروهی قابل مشاهده و مشخص از پیروان مسیح میدانستند که خود را از جهان (که شامل کلیسای دولتی نیز می شد) جدا ساخته بودند. پاکی و طهارت این کلیسا با عدم پذیرش گناهکارانی که توبه نکرده بودند، حفظ می شد. در نظر آنان همه اعضای کلیسای حقیقی، مسیحیانی متعهد بودند که باید در گسترش ایمان، فعالانه گام بر می داشتند. در قرن شانزدهم نیز آرمان آناباپتیست ها در مورد کلیسا رد شد، اما به وجود آمدن جوامع غیردینی باعث گشت تا در جوامع معاصر غرب، تضاد بین مسیحیان متعهد و غیر مسیحیان عمیق تر شود. امروزه همه کلیساها در شرایطی قرار گرفته اند که مجبورند مفهومی را که آناباپتیستها از کلیسا مطرح کردند، لااقل تا حدی بپذیرند.
 
نخستین رهبران آناباپتیست فرصت کمی برای نوشتن داشتند. بسیاری از آنان عمر کوتاهی داشتند. مهم ترین و موثق ترین بیانیه مکتوب آنا باپتیست‌ها را می توان «اعترافنامه اشلیتهیم» دانست. برخی از رهبران آناباپتیست در فوریه سال ۱۵۲۷ در اشلیتهیم گرد هم آمدند. آنان هفت اصل ایمانی را تنظیم کردند. ظاهرا نویسنده اصلی این اعتراف نامه، فردی به نام میکائیل ساتلر بود که قبلا سرپرست یک صومعه بود و مدتی در زوریخ و استراسبورگ اقامت داشت. وی در استراسبورگ مباحثه هایی با بوسر  وکاپیتر انجام داده بود. در ماه مه ۱۵۲۷ مقامهای کلیسای کاتولیک او را دستگیر کردند و وی در روتنبورگ  در نزدیکی توبینگن سوزانده شد. چند روز پس از آن همسرش را نیز در آب خفه کردند.
 ظاهرة تعمید دادن اطفال، مهم ترین موضوع مورد مناقشه بین طرفین بود، اما واقعیت امر این بود که اختلافات بنیادی تری وجود داشت. آناباپتیستها مخالف کلیسای دولتی بودند که همه اشخاص مجبور بودند عضو آن باشند. از نظر آنان، ایمان مسیحی باید آزادانه و داوطلبانه انتخاب می شد و نباید به کسی تحمیل می شد. از نظر آنان کلیسا، اجتماعی از شاگردان و پیروان متعهد مسیح بود. اصلاحگران این حقیقت را می پذیرفتند که همه شهروندان یک کشور ممکن است مسیحیان واقعی نباشند، اما به نظر آنان برگزیدگان، شامل گروهی نامشخص از میان اشخاصی می شدند که عضو کلیسای دولتی بودند و کسی نمی توانست مطمئن باشد که آنان چه کسانی هستند. اما آناباپتیست ها با این دیدگاه مخالف بودند. آنان بر این باور بودند که کلیسا باید تنها شامل ایمانداران حقیقی و پیروان متعهد مسیح باشد.
هفت اصل موجود در این اعتراف نامه، یک بیانیه جامع ایمان نیست. اما شامل موضوعاتی اساسی می شود که آناباپتیستها و اصلاحگران در مورد آنها اختلاف نظر داشتند و نیز شامل موضوعاتی می شود که در میان آناباپتیست ها نیز درباره آنها اختلاف نظر وجود داشت.
1- اطفال نباید تعمید داده شوند و مراسم تعمید برای کسانی است که آگاهانه تصمیم گرفته اند مسیحی باشند.
تمام کسانی که از گناهان خود توبه کرده اند و زندگی خود را تغییر دادند و حقیقتا ایمان دارند که گناهانشان توسط مسیح برداشته شده است و همه کسانی که در قوت رستاخیز عیسی مسیح سلوک میکنند و خواهان این هستند که همراه با او در مرگ مدفون شوند تا با او رستاخیز کنند، و تمام کسانی که با توجه به مطالب فوق، خواهان تعمید گرفتن هستند، می توانند تعمید بگیرند. با توجه به ملاحظات فوق، تعمید شامل حال اطفال نمی شود. تعمید اطفال، بزرگ ترین و مهم ترین عمل زشتی. بوده است که پاپها مبدع آن بوده اند. در آیات زیر می توانید بنیان تعلیمی ای را که در مورد این موضوع وجود دارد و شهادت رسولان را مشاهده کنید (متی ۲۸، مرقس ۱۶، اعمال رسولان بابهای ۶، ۸، ۱۶، ۱۹). اصل اول
۲- ایماندارانی که تعمید گرفته اند و مرتکب گناه می شوند و از تأدیب و تنبیه شدن سر باز می زنند، باید از شرکت در مشارکت های کلیسایی محروم شوند.
۳- شکستن نان یا عشای ربانی، شام مشارکتی است که با یادگاری عیسی مسیح به جا آورده می شود و تنها برای اعضای تعمید یافته کلیساست.
۴- ایمانداران باید از جهان شریر حاضر، خود را جدا سازند که شامل دولتهای کاتولیک و پروتستان شده، خدمت نظام وظیفه را نیز شامل می شود.
۵- شبانان کلیسا باید از میان کسانی انتخاب شوند که در جهان خارج از شهرت خوبی برخوردارند. آنان باید از سوی اعضای کلیسای خود حمایت شوند.
۶- حاکمان و گردانندگان امور از سوی خدا مقرر شده اند تا شمشیر خود را برای مجازات شریران به کار گیرند. در کلیسا تنها سلاحی که باید مورد استفاده قرار گیرد، اخراج فرد از کلیساست. عیسی مسیح استفاده از زور و خشونت را ممنوع ساخته، بنابراین، مسیحیان نمی توانند در سمت حاکمان و گردانندگان امور باشند.
۷- برای مسیحیان قسم خوردن جایز نیست.

منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  رابطه انسان و دین
  آشنایی با یهود و یهودیت
  یهود در صدر اسلام

 
نسخه چاپی