و خدا، خدا باشد (قسمت سوم)
راست دینی نوین
 
چکیده:
کلیت آن می توان واکنشی مستمر در برابر فویرباخ و تلاشی برای نشان دادن این نگرش دانست که خدا به صورت انسان آفریده نشده است. از نظر بارت ما برای درک و شناخت نباید از ایدهای انتزاعی در مورد خدا آغاز کنیم و سپس این ایده را به خدای مسیحیت مرتبط سازیم.
 
تعداد کلمات: 1324 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
و خدا، خدا باشد (قسمت سوم)
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
افکار فویرباخ بسیار تأثیرگذار بودند. این افکار بر مارکس تأثیر عمیقی بر جای گذاشت و وی با تکیه بر آراء فویرباخ به تبیین مذهب پرداخت. افکار او بر فروید" نیز تأثیر نهادند و فروید نیز مفهوم خدا را تصویری از پدری می دانست که به آسمان فرافکنی شده بود. اشلایرماخره و عالمان الهی لیبرال نیز که الهیات را بر بنیان تجربه مذهبی انسان بنا نهادند، در معرض اتهامات فوق قرار گرفتند. در دوران معاصر نیز بولتمان در معرض همین اتهام است. الهیات بارت را در . کلیت آن می توان واکنشی مستمر در برابر فویرباخ و تلاشی برای نشان دادن این نگرش دانست که خدا به صورت انسان آفریده نشده است. از نظر بارت ما برای درک و شناخت نباید از ایدهای انتزاعی در مورد خدا آغاز کنیم و سپس این ایده را به خدای مسیحیت مرتبط سازیم. این روش توماس آکویناس بود که کار خود را با الهیات طبیعی آغاز کرد. این روش، شیوه بسیاری از الهیات نظام مند است که پیش از آنکه مکاشفه خدا از خویشتن را مورد بررسی قرار دهند، کار خود را از آموزه خدا آغاز می کنند؛ اما از نظر بارت، ما کار خود را از همان ابتدا باید از عیسی که خدا خود را در وی مکشوف کرده، آغاز کنیم خدا مقولهای انتزاعی نیست که حتی درک و شناخت مسیحی از کلام خدا توسط آن ارزیابی شود و آن کس که در کتاب مقدس خدا خوانده می شود خدای یگانه، واحد، و منحصر به فرد است. (درک و فهم مسیحی از مکاشفه )

  بیشتر بخوانید :   رنج و عمل نجات بخشی در مسیحیت

نفی هرگونه شناخت طبیعی از خدا از سوی بارت به معنای این است که خدای مسیحیت جدا از عیسی مسیح کاملا ناشناخته است و برای اشخاص بی ایمان، وجودی کاملا نا آشناست. بارت را به سبب اینکه انسان را موجودی عمیقا ملحد می انگارد؛ مورد انتقاد قرار داده اند. حتی در اشخاص بی خدا نیز نشانه هایی از تأثیر وجود خدا را می توان مشاهده کرد. اگرچه بارت در نشان دادن خطرات پذیرش درک و نگرشی غیرمسیحی که از پیش می تواند تعلیم مسیحیت را تحت تسلط خود بگیرد محق است، با تبدیل کردن پیام مسیحیت به پیامی کاملا بیگانه راه افراط را می پیماید. اما بارت در اواخر عمر این نگرش خود را تعدیل کرد. وی در این دوران، عیسی مسیح؛ یعنی کلام یگانه خدا و نور یگانۂ حیات را با دیگر کلمات راستین و نورهایی که پرتو کمتری دارند مقایسه می کرد که شامل مذاهب و جهان بینی های غیر مسیحی و جهان مادی می شوند. اما بارت همچنان بر این موضوع تأکید دارد که این کلمات و نورها از مکاشفه یگانه خدا در عیسی مسیح، مستقل نیستند.
 
از نظر بارت، کلام یگانه خدا به انسان، در عیسی مسیح دیده می شود. برخورد و رفتار خدا با انسان، در مسیح و توسط او تجلی می یابد. این اصل، باعث نفى الهیات طبیعی می شود و از سوی دیگر، اصلی راهنما برای الهیات مسیحی در کلیت آن است. از نظر بارت همه آموزه های مسیحی باید بر بنیانی مسیح شناختی تعبیر و تفسیر شوند. این نگرش وی، منجر به شکل گیری دیدگاهی شده که گاهی مسیح محوری یا «مسیح شناسی بزرگنمایی شده» خوانده می شود. خود بارت به کارگیری واژه تمرکز مسیح شناختمی را ترجیح می دهد. این اصل، باعث بازنگری اساسی برخی آموزه های سنتی شده است. از نظر بارت این باور که خدا برخی اشخایی را در مسیح و برخی اشخاص را در آدم یا خارج از مسیح می بیند، باوری نادرست است. از نظر او خدا همه انسانها را در عیسی مسیح بخشیده شده می بیند، حتی اگر انسان ها خود از پذیرش این امر سر باز زنند. از دید او، نشان دادن گناه اشخاص با موعظه شریعت (یعنی ده فرمان برای آنان صحیح نیست و آموزه گناه، مستقل از عیسی مسیح نمی تواند درک شود. کسانی که او را نمی شناسند فاقد شناختی حقیقی از گناه هستند. همچنین گناه باید به عنوان واکنش ما نسبت به فیض خدا در نظر گرفته شود و نه بر عکس، تصور این امر که تجسم عیسی مسیح بدین دلیل صورت گرفت که انسان مرتکب گناه شد، تصوری نادرست است. بارت در پرتو اصل مسیح شناختی خودنگرشی، بدیع و تأمل برانگیز بر آموزه های سنتی دارد. اگرچه تلاش در جهت نگریستن به همه آموزه های مسیحی از دیدگاهی مسیح شناختی عملکردی جالب توجه است، تبدیل این نگرش به اصلی انعطاف ناپذیر و غالب، باعث می شود تا در برخی موارد آنچه کتاب مقدس می گوید به شکلی دگرگونه بازنمایی شود.
 از نظر بارت، کلام یگانه خدا به انسان، در عیسی مسیح دیده می شود. برخورد و رفتار خدا با انسان، در مسیح و توسط او تجلی می یابد. این اصل، باعث نفى الهیات طبیعی می شود و از سوی دیگر، اصلی راهنما برای الهیات مسیحی در کلیت آن است. از نظر بارت همه آموزه های مسیحی باید بر بنیانی مسیح شناختی تعبیر و تفسیر شوند. این نگرش وی، منجر به شکل گیری دیدگاهی شده که گاهی مسیح محوری یا «مسیح شناسی بزرگنمایی شده» خوانده می شود. خود بارت به کارگیری واژه تمرکز مسیح شناختمی را ترجیح می دهد. این اصل، باعث بازنگری اساسی برخی آموزه های سنتی شده است. از نظر بارت این باور که خدا برخی اشخایی را در مسیح و برخی اشخاص را در آدم یا خارج از مسیح می بیند، باوری نادرست است. از نظر او خدا همه انسانها را در عیسی مسیح بخشیده شده می بیند، حتی اگر انسان ها خود از پذیرش این امر سر باز زنند.
دیدگاه های بنیادین بارت در طی سالیان متمادی تغییر نکرد؛ اما نظریات وی در برخی زمینه ها تلطیف شد و او برخی از نظرهایش را مورد بازنگری قرار داد. برای مثال، دشمنی اولیه وی با مکتب الهیات لیبرال قرن نوزدهم، بعدها کاهش یافت و ارزیابی وی از عالمان الهی قرن نوزدهم (و حتى اشلایرماخره) چنین بود که آنان مردان بزرگی بودند که در دورانی سخت و مشکل می زیستند و مبارزه می کردند و ما می توانیم از آنان درسهای بسیاری بیاموزیم. البته این نظر وی، به معنای این نبود که او دیگر به خطاهای آنان توجهی نداشت، اما وی شروع به درک عظمت این عالمان الهی کرد. در سالهای نخستین پدیدایی جنبش راست دینی نوین، بارت و دیگران بر الوهیت خدا تأکید می کردند، اما آنان در معرض این خطر قرار داشتند که «به بهای کوچک ساختن انسان، خدا را مکرم و معظم سازند»؛ یعنی درست در خلاف جهتی حرکت نمایند که اشلایرماخر حرکت کرد و به بهای کوچک ساختن خدا، انسان را مکرم و معظم ساخت. بعدها در سال ۱۹۵۶، بارت در یک سخنرانی تحت عنوان «انسانیت خدا» تصدیق کرد که نگرش او وهمفکرانش به سبب فشارها و الزام های زمانه، بیش از حد یک بعدی بوده است. بنابراین، او ضرورت تغییر جهتی دیگر در نظام الهیاتی خود را خاطرنشان می سازد. در نظام الهیاتی او بیش از حد بر الوهیت خدا تأکید می شد و حال باید این تأکید به شکلی متفاوت، اما نه مخالف با جهت گیری قبلی مطرح شود. به عقیده بارت در کنار الوهیت خدا و نیز در درون آن، انسانیت او را می توان مشاهده کرد که در عیسی مسیح دیده می شود. در عیسی مسیح انفکاکی بین انسان و خدا، یا خدا و انسان وجود ندارد.همانگونه که وی در جایی دیگر نیز بیان کرده: «پیام فیض خدا متقدم تر از شریعت، غضب، اتهام، و داوری خداست.» یکی دیگر از تغییرات جالب توجه در دیدگاه های بارت، تغییر دیدگاه او در مورد تعمید دادن کودکان است. در قسمتهایی که وی در جلد ناتمام سیزدهم اصول ایمانی کلیسا منتشر کرد، صریحا علیه تعمید کودکان موضع گیری کرد؛ در حالی که قبلا از آن دفاع می کرد. بارت در سرتاسر زندگی خود، ایمانداری فروتن باقی ماند. در مراسمی که به مناسبت بزرگداشت درگذشت او برگزار شده بود، هانس کونگ این واقعه را نقل کرد که چگونه وی در پایان یکی از گفتگوهایش با بارت به وی گفت که چه ایمان نیرومندی دارد و بارت این پاسخ جالب را به او داده بود:
شما می گویید که من صاحب ایمانی نیرومند هستم. من خود هرگز خویشتن را شخصی که ایمانی نیرومند دارد، قلمداد نکرده ام. و هنگامی که روزی فرا رسد که من باید در حضور خداوندم حاضر شوم، در آن زمان، من نه با اعمالم و نه با مجلدات اصول ایمانی کلیسا در حضور وی حاضر نخواهم شد. در آن زمان همه فرشتگان خواهند خندید. اما در آن لحظه من همچنین نخواهم گفت: «همواره قصد و نیت من نیکو بوده است و من ایمانی نیرومند داشته ام.» خیر، در آن زمان من فقط یک چیز خواهم گفت: «خداوندا، بر من گناهکار بدبخت رحم کن!»
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  نگاهی به سیر سلطه ی کلیسا در قرون وسطی
  الاهیات لیبرال
  الاهیات امید

 
نسخه چاپی