نامه نویس...
پدر همین‌طور که مشغول استراحت است دست می‌برد و دفترم را که همان نزدیکی است برمی‌دارد. مشغول ورق زدنش می‌شود. پیش از آن که دلواپس نمره‌های قشنگی که در آن دارم باشم، نگران بدخطی‌ام هستم. پدرم می‌نشیند، به پشتی تکیه می‌دهد، چشم غره‌ای می‌رود و می‌گوید: «قصه‌ی نامه‌نویسی که به دلیل پا درد، برای مردم نامه نمی‌نوشت را شنیده‌ای؟!»

آب دهانم را به زحمت قورت می‌دهم و می‌گویم: «نه آقا جان!»

پدر همین‌طور که دفترم را ورق می‌زند ادامه می‌دهد: «مردی برای مردم بی‌سواد روستایشان نامه می‌نوشت؛ اما روزهایی که پایش درد می‌کرد این کار را نمی‌کرد! اگر گفتی چرا؟»

می‌گویم: «نمی‌دانم؛ اما نامه نوشتن چه ربطی به پا درد دارد؟»

می‌گوید: «او آن‌قدر بد خط بود که می‌بایست همراه نامه‌ای که نوشته بود برود والا گیرنده‌ی نامه از آن سر درنمی‌آورد!»

حرف‌های پدرم اگر چه شبیه طنز بود؛ اما از ضرورت خوش‌خط بودن و این که نوشتن هم برای خودش آدابی دارد می‌گوید. از جمله زیبا نوشتن، مختصر و مفید قلم زدن، رعایت ادب در نوشتن، رعایت آیین نگارش و...

نویسنده: بیژن شهرامی
نسخه چاپی