سنگ و ماهی کوچولو

ماهی کوچولو به سنگ بزرگ گفت: «مادربزرگ می‌گوید: از مادربزرگش شنیده که تو سال‌هاست توی این رودخانه‌ای، با دیدن این همه ماهی دلت نخواسته مثل ماهی‌ها شنا کنی؟»

سنگ با تعجب پرسید: «دل یعنی چه؟»

ماهی کوچولو کمی فکر کرد و گفت: «من که بلد نیستم با تو حرف بزنم.»

سنگ گفت: «مادربزرگ، مادربزرگت هم همین را می‌گفت.»

 
نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»
نسخه چاپی