محدودیت در تفکر فردید (قسمت دوم)
ممکن است گفته شود فردید از زبان تئولوژی صرفا در مقام ابزاری بیانی سود میجوید اما تفکر وی را به هیچ وجه نمی توان تئولوژیک تلقی کرد. در پاسخ باید گفت که انتخاب و کاربرد زبان تئولوژیک به هیچ وجه امری اتفاقی نیست و حضور زبان تئولوژیک در آثار وی دلالت بر حضور رگه هایی از مفروضات سترگ تئولوژیک در نحوه تفکر او دارد. به بیان ساده تر، درست است که با فردید از نحوه تفکر تئولوژیک بسیار فاصله می گیریم، لیکن با وی هنوز نمی توانیم به طور کامل از اسارت در نحوه تفکر تئولوژیک رهایی یابیم.
 
اساسا همین وجود عناصر و رگه های تئولوژیک در شیوه اندیشیدن فردید است که مانعی می گردد تا وی نتواند آموزه بنیادین «تخریب تئولوژی» در تفکر هایدگر را، که دیوار به دیوار دعوت سترگ او مبنی بر «گسست از متافیزیک» است، به درستی فهم کند، و به این ترتیب، روح اصلی این آموزه نزد وی مغفول و مهجور می ماند. همین مغفول ماندن جنبه ساختارشکنانه تفکر هایدگر در حوزه تئولوژی و تفکر تئولوژیک نزد فردید است که سبب بسیاری از بدفهمیها میان روشنفکران ایرانی مبنی بر همسوییهای تفکر هایدگر و نیز اندیشه های خود فردید با جریانات بنیادگرا، به مفهوم سیاسی کلمه، میشود.
 
ممکن است گفته شود که فردید به دلایل فرهنگی و اجتماعی، و با توجه به مخاطب خویش، زبان تئولوژیک را برای بیان اندیشه های غیرتئولوژیک خود برگزیده است و، همان گونه که گفته شد، استفاده از زبان تئولوژیک الزاما به معنای تئولوژیک بودن خود نحوه تفکر نیست. لیکن، حتی اگر با این دفاع، که برخاسته از نوعی همدلی افراطی با آرا و اندیشه های فردید است، موافق باشیم دفاعی که پذیرش مطلق آن کاملا محل تردید است باید تأکید کنیم که متفکران در کاربرد زبان باید بسیار هشیار و مراقب باشند، چرا که کاربرد نامناسب زبان یا به کارگیری زبان نامناسب برای بیان یک تفکر میتواند به نتایج و فجایعی بسیار عمیق و زیانبار بینجامد، و این اتفاقی است که از قضا در مورد تفکر هایدگر و جنبه های نقادانه این تفکر نسبت به فرهنگ و تمدن غرب در کشور ما روی داده است؛ و به سبب به کارگرفته شدن زبان نامناسب تئولوژیک، برخی تحت تأثیر فردید و ادبیات وی، به مواجهه ما با غرب صبغه تئولوژیک ایدئولوژیک بخشیده اند و همین امر سبب اعوجاجهای بسیاری در نحوه رویارویی ما با مدرنیته و ناهمزمانی مضاعف ما با تاریخ و جهان معاصر گردیده است.
 
از نکات قابل تأمل دیگر این است که درست است که شرح و تفسیر دینی و معنوی هایدگر در فردید با زبانی تئولوژیک همراه می گردد، و هر چند می توان و باید پذیرفت که فردید نتوانسته است خود را کاملا از اسارت تفکر تئولوژیک و همه مفروضات این نحوه تفکر رها سازد و لذا زبان وی نیز تا حدود زیادی تئولوژیک است، با این وصف نباید، در پرتو نقد حضور عناصر تئولوژیک در تفکر فردید، ارزش و اعتبار تفسیر معنوی وی از هایدگر را، که به تبع کربن صورت گرفته است، انکار کرد. به بیان ساده تر، باید میان ارزش و اعتبار تفسیر دینی و معنوی فردید از تفکر هایدگر و تلاش وی برای گسست از تفکر متافیزیکی و نیست انگاری مستتر در این تفکر از یک سو، و زبان و ادبیات تئولوژیک او از سوی دیگر، تمایزی اساسی قائل بوده، مضمون دینی و معنوی تفکر هایدگر را به پای زبان تئولوژیک فردید قربانی نکنیم.

 

 شیعه گری و اسلام گرایی

 فردید خودش را مسلمان و شیعه میداند و به این امر بارها اشاره کرده است. او می کوشد تا میان تفکر هایدگر و پاره ای از آموزه های اسلام و تشیع رابطه وحدت و این همانی برقرار کند. به تعبیر دقیق تر، وی از برخی آموزه های شیعی، فهم و تفسیری هایدگری به دست می دهد. برای مثال، تفکر آماده گر هایدگر، یعنی چشم انتظاری او برای ظهور نحوه جدیدی از تفکر غیرمتافیزیکی در آینده را با موعودگرایی شیعی و باور به ظهور امام دوازدهم شیعیان در دوره آخرالزمان یکی می کند:

انسان امروز در تب و بحران شفاناپذیر این تب و تاب است که درافتاده و نجات حقیقی او جز در مردن از این حیات نکبت بار فاقد ذکر و فکر تاریخی آکنده از ظلم و جور و زنده شدن دوباره او با ظهور معنوی مهدی موعود (عجل الله فرجه الشریف) نمی تواند بود.کاربرد نامناسب زبان یا به کارگیری زبان نامناسب برای بیان یک تفکر میتواند به نتایج و فجایعی بسیار عمیق و زیانبار بینجامد، و این اتفاقی است که از قضا در مورد تفکر هایدگر و جنبه های نقادانه این تفکر نسبت به فرهنگ و تمدن غرب در کشور ما روی داده استحاصل آن که آنچه در جمهوری اسلامی ایران اصالت دارد و بر ماست که به آن همواره بیشتر توجه حاصل کنیم و همواره بیشتر همت خود را به تحکیم مبانی آن مبذول داریم همین امر اساسی و خطب عظیم مقام منیع نیابت امام زمان و ولایت فقیه است. مقام منیع نیابت و ولایتی که باطن آن در حقیقت محمدی و ظاهر آن در واقعیت محمدی شریعت مقدس اسلامی است. و همین است معنی حقیقی اعتقاد ایمانی به ولایت احکام الله و به مهدویت انقلابی و انتظار و تفکر آماده گر ظهور مهدی موعود (عجل الله فرجه الشریف). در مقابل قول به مهدویت غیرانقلابی و انفعالی، و این خود با ستایشگری خالص از علوم ناسوتی نظری و عملی معاصر غرب به عنوان علوم پایه ... که حاصل آن جز همان زمینه سازی مبتنی بر غربزدگی مضاعف از برای ادامه ظلم و جور طاغوتی مضاعف و تن به هر ذلت و خواری در برابر مطامع استکباری غربیان دادن نمی تواند بود. جهان امروز نیازمند به مهدویت انقلابی است و مهدویت انقلابی که نمونه آشکار آن را در همین جمهوری اسلامی و عطیه و موهبت و امانت الهی نیابت امام عصر و مکانت والای ولایت فقیه است که باز باید جست.
 
پیوند تفکر آماده گر هایدگر و نقد او از غرب و غربزدگی و مدرنیته با موعودگرایی و مهدویت شیعی در تفکر فردید، خود را به نحو صریح و آشکاری نشان میدهد: «تفکر پس فردا تفکر آماده گر است، و آن تفکری است که با آن تمام متافیزیک رود و زمان دیگر آید. این زمان را نامش را بقیة الله گذاریم.»
 
اما نکته مهمی که در این میان وجود دارد این است که تلاش فردید برای پیوند دادن پاره ای از بصیرتهای اساسی هایدگری با موعودگرایی شیعی و اتخاذ برخی مواضع سیاسی را به هیچ وجه نباید ناشی از نوعی بی اخلاقی و فرصت طلبی سیاسی تلقی کرد. باید توجه داشت که فردید نمی کوشد تا از هایدگر و آموزه های او تصویری شیعی ارائه دهد، بلکه، برعکس، در صدد است تا از موعودگرایی شیعی در جهت نقد مدرنیته و فرهنگ و تمدن جدید، نقد غربزدگی، نقد سیانتیسم علم زدگی و علم مدرن بیگانه از معنا و نقد زندگی بدون فکر و ذکر و مستغرق در موجودات و بی اندیشه به وجود فی نفسه بهره گیرد. فردید، درست مثل اکثر روشنفکران و بسیاری از ناقدان و مخالفانش، در نخستین سال های انقلاب اسیر فضای رمانتیسم حاکم بر جامعه ما شد و با زبانی شورانگیز و پرشور، که گرانبار از زبان تئولوژیک رایج در جامعه و تاریخ ما بود، به بیان پارهای مواضع سیاسی پرداخت. بیان این مواضع را بیشتر در سیاقی غیرسیاسی و در متن تفکر هایدگری و در نسبت با مواضع نقادانه فردید نسبت به مدرنیته باید فهم کرد تا بر اساس نسبت دادن نوعی بی اخلاقی و فرصت طلبی سیاسی. فردید مثل همه انسانها اسیر محدودیت های بشری و تاریخی خود بود. نقدهای سیاسی بر فردید از آن نوع که در جامعه ما رایج است شمشیر دولبه ای است که با هر ضربه به او، به خود رقیب نیز آسیب می رساند.
 
به هر تقدیر، آنچه مسلم است این است که در اندیشه هایدگر، تفکر آماده گر و انتظارگرانه با بازگشت مسیح هیچ نسبتی ندارد. ممکن است کسی مدعی شود که بسیاری از اندیشه های هایدگر از جمله تفکر انتظارگرانه وی را میتوان در تفکر مسیحی و مذهب کاتولیک ردیابی کرد، لیکن، حتی در صورت پذیرش این رأی نیز باید گفت که هایدگر از بازگشت مسیح سخن نمی گوید و، برخلاف مفسر ایرانی اش، فردید، تفکر خویش را با تئولوژی در نمی آمیزد.
 
همچنین، همان گونه که قبلا در مقایسه میان تفکر هایدگر و هانری کربن گفته شد، در اینجا نیز باید گفته شود که در تفکر هایدگر در قیاس با تفکر فردید، آگاهی عمیق تری از نیست انگاری دوران، دیده می شود. از منظر هایدگر، نیست انگاری و به همراه آن بی اعتبار شدن همه مقولات، تصورات و معیارها، می تواند راه را برای حصول تجربه ای بدیع از اسرار و شگفتی های وجود بگشاید که از زمان افلاطون و ارسطو تاکنون امکان پذیر نبوده است. بنابراین، نیست انگاری را نمی توان صرفا و به سهولت رد یا انکار کرد. از نظر هایدگر، آنچه برای انسان جنبه تعیین کننده دارد این است که خویشتن را آماده پیدایی و ظهور تازه ای از وجود کند، در حالی که فردید، به سهولت رجوع به حکمت أنسی گذشتگان و تمسک به فرهنگ شیعی و اسلامی را راهی برای برون شد از نیست انگاری روزگار ما برمی شمارد. همین امر سبب می گردد که ناآگاهانه، از طریق تمسک به انگاره ها و نمادهای سنتی، خویشتن را بفریبیم و چشمان آگاهی خویش را در مواجهه با نیست انگاری روزگار کنونی کور سازیم. بدین ترتیب، به نظر می رسد که در سکوت هایدگر نسبت به چیستی تفکر آینده، و در آنچه کربن نوعی «ابهام و عدم شفافیت در ذات تفکر هایدگر» تلقی می کند، در قیاس با گرایشهای تئولوژیک و اسلام گرایی و شیعه گری فردید، عزمیت و جدیت بیشتری در تفکر وجود دارد.
 
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
نسخه چاپی