محدودیت در تفکر فردید (قسمت اول)
علی رغم بزرگی و یگانگی فردید در تاریخ تفکر معاصر ما و با وجود این حقیقت که جامعه ایران به فردید و میراث اندیشه او بسیار مدیون است، تفکر وی گرفتار پارهای نقصانها، محدودیتها و ضعفهای اساسی است که بحث درباره آنها می تواند ما را در آشنایی بیشتر با سرشت تفکر فردید، شناخت وضعیت کنونی تفکر خودمان، فهم موقعیت تفکر هایدگر در ایران و نیز کشف افقهایی برای آینده تفکر در این سرزمین یاری دهد. به اعتقاد نگارنده، عمده ترین نقصانها و محدودیتها در تفکر فردید عبارتند از:
 

 تفکر تئولوژیک

اساس، یکی از مهم ترین موانع بنیادین تفکر در میان ما مسلمانان، «تئولوژیک اندیشی» است تا آن جا که بسیاری از متفکران مسلمان، چه در گذشته و چه در دوره معاصر، نتوانسته اند خود را از اسارت دامهای تفکر تئولوژیک رها سازند. آنچه پاره ای از متفکران و روشنفکران ایرانی تحت عنوان «امتناع تفکر در ایران» مطرح می کنند در واقع باید به منزله «امتناع تفکر در پارادایم تئولوژیک» فهم شود، خصوصیتی که صرفا به جامعه ایران اختصاص ندارد.
 
بی تردید، در سیاق این بحث باید روشن شود که تئولوژی چیست، تفکر تئولوژیک کدام است، و تئولوژیک اندیشی کدامین ویژگیها و نشانه ها را دارد. لیکن این مهم مجال و فرصت مبسوطی را می طلبد که خارج از محدوده این نوشته است. با این وصف، در اینجا باید اشاره شود که مراد از تئولوژی و تفکر تئولوژیک، صرف علم کلام یا الهیات و پرداختن به موضوعات این حوزه نیست و نقد تئولوژیک اندیشی و دعوت به گذر از تفکر تئولوژیک را نیز نباید نقد تفکر دینی و دعوت به سکولاریسم تلقی کرد. همچنین، تئولوژی یا تفکر کلامی را نباید، آن گونه که در سنت تفکر اسلامی و مسیحی تلقی می گردد، در تقابل تام و تمام با تفکر فلسفی دانست، چرا که، همان گونه که هایدگر توصیف می کند، تئولوژیک بودن، یعنی نشاندن موجود اعلی یا خدای موجودوش به جای وجود فی نفسه، از اوصاف بنیادین تفکر متافیزیکی است. مهمترین وصف تفکر تئولوژیک، در سیاق بحث کنونی عبارت است از پذیرش غیر انتقادی پارهای مفروضات که از ادیان سنتی و تاریخی اخذ شده است؛ این تفکر وجوه سنتی و تاریخی مفروضات خود را به منزله حقایقی فراتاریخی مینمایاند و لذا، حیث تاریخی آنها را نادیده می گیرد.
 
البته نباید این نکته بسیار اساسی را فراموش کنیم که خود فردید از نقادان جدی تفکر تئولوژیک یا کلامی است. نحوه اندیشه او، که به تبعیت از هایدگر و سنت عرفانی خودمان است، برای ما در گسست از نیست انگاری دوره معاصر و در همان حال رهایی از اسارت در نظام های نظری تئولوژیک بسیار اساسی و راهگشاست.
 
خود فردید میان دو معنا از تئولوژی تمایزی قائل است که بسیار عمیق و قابل تأمل است. به اعتقاد وی، باید پرسید که چه اسمی مظهر تمدن اسلامی است. در تمدن اسلامی هم اسم تئولوژی غلبه دارد. منتها تئولوژی را به دو معنی باید در نظر گرفت، یکی ملاقی خدا بودن و دیگر وجود خدا را با دلایل اثبات کردن. تا آنجا که قرون وسطی خواسته است خدا را اثبات کند لقاء خداوند از سر حضور، به تعبیری از هایدگر، جایش را به منطق الهی داده است، نمونه این امر هم بحثهای کلامی است که هرچه جلوتر آمده، منطق مطلق انگاشته شده و اصالت پیدا کرده است تا آنجا که می بینیم علم اصول فقه، یعنی علمی که در آن از راه و رسم استنباط احکام گفتگو میشود، همواره بیشتر به یک دوره علم منطق یونانی تبدیل می گردد.
 
با توجه به این مقدمات، باید اذعان کنیم که علی رغم آن که ما ایرانیان در گسست از تفکر تئولوژیک به سوی تفکر وجودشناختی بسیار به فردید و تفکر او مدیونیم و علی رغم آن که خود وی برای گذار از تفکر تئولوژیک درسهای بسیار بزرگی به ما داده است، لیکن خود فردید هنوز اسیر تفکر تئولوژیک است و نتوانسته است خویشتن را به تمامی از مفروضات تئولوژیک آزاد سازد. در آثار به جای مانده از فردید خیل عباراتی وجود دارد که کاملا وجود صبغههای تئولوژیک در تفکر وی را نشان میدهد. برای نمونه، به عبارات زیر توجه کنید تا طنین زبان تئولوژیک و مفروضات مستتر در آن را در تفکر فردید به خوبی احساس کنید:

به وساطت حقیقت محمدیه، امام عصر و میانجی گری ماهیت امام عصر، بشر نجات داده شود. ... چشمه حکمت کلام الله مجید است. در تاریخ چهارصد سال غرب ... هیچ فیلسوفی نیامده که بگوید حقایق عالم را با ابتدا به کتاب و سنت بیان می کنم. .. سراسر تقسیمات ایسم غربی، ... اساس این آلترناتیوها بازگشت به یک چیز دارد و آن غفلت از کتب آسمانی است... . دکارت تئیست است. تئیست یعنی خدا را قبول دارد ولی کتاب را نه ... پوپر با بازگشت به حقیقت و طریقت و شریعت مقدس اسلامی مخالف است. ... پوپر منقطع از وحی انبیاست ... ایمان تخصیص به اسلام و ادیان ابراهیمی دارد... سالک حقیقی تحت ولایت حقیقی نبوی و ولایت علی بن ابیطالب و امام زمان است. سلوک الی الله همان سلوک به ولایت پیامبر و امامان است... در تضاد چهارصد سال غرب، شرار بولهبی غلبه یافته و با این فلسفه های تاریخی شعله گرفته، اما چراغ مصطفوی هرگز خاموش نشود... حقیقتی که با حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) تحقق پیدا می کند غیر از حقیقتی است که با ابراهیم و موسی و عیسی تحقق پیدا می کند. ممکن است عیسوی هم بگوید آن حقیقت کلی و تام از آن ماست. حقیقة الحقایق در هر دوری به اسمی ظهور کند. در هر دورهای آیات الله تام و تمام است و در دوره آخرالزمان مظهر تام و تمام آیت الله تمام همان حقیقت محمدی است... این که اصول شیعه کمتر به فلسفه آلوده است همین دلیل آن را بس که ما بایستی طاعت معصوم کنیم و تفسیر با عقل نکنیم... ما ایرانیها یک امتیاز داریم و آن داشتن قرآن است و اعتقاد به پیامبر اسلام که خاتم الانبیاست. بدون غرور آفرینی و غرورانگیزی باید بگوییم مسلمان هستیم. تئولوژی یا تفکر کلامی را نباید، آن گونه که در سنت تفکر اسلامی و مسیحی تلقی می گردد، در تقابل تام و تمام با تفکر فلسفی دانست، چرا که، همان گونه که هایدگر توصیف می کند، تئولوژیک بودن، یعنی نشاندن موجود اعلی یا خدای موجودوش به جای وجود فی نفسه، از اوصاف بنیادین تفکر متافیزیکی است.تابع امت اسلام بودن شرط برتری است. من با هایدگر تا آنجایی که غرب را و اومانیسم را و تاریخ دوهزاروپانصدساله متافیزیک غرب را نفی می کند، همسخنم ولی یک سخن با آن نیستم. چون من مسلمان و شیعه و ایرانی هستم و نمی توانم با هایدگر حکیم المانی مسیحی یک سخن باشم... روم و یونان قدیم مظهر اسم طاغوت بوده اند و طاغوت هم نسبت به دیانت مقدس اسلام دیو است.... حضرت ختمی مرتبت مبعوث شد و مظهر ظهور حقیقت و اسمی دیگر قرار گرفت، و خصوص این حقیقت است که از آن در عرف حکمای انسی به عنوان «حقیقت محمد» (صلی الله علیه وآله وسلم) یاد شده است. پیداست آن اسمی که حضرت ختمی مرتبت مظهر آن بود، اسم «الله» است. ... مسلم این است که به موجب حتی کلمات قرآن، مظهریت تام و تمام اسم الله محول به ظهور امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) است و به عقیده ما شیعیان با غیبت امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) تاریخ اسلام هرچه پیش تر می آید، از مظهریت تام اسم الله دورتر می افتد و این دوری خود مخصوصا با غصب ولایت و ولایت محمدی بیشتر می شود و حاصل آن که در تاریخ اسلام با غیبت امام عصر اسمای دیگری غیر از اسم حقیقى ألله نیز گاه بالذات و غالبا به نحو عارضی اسم الله را کمابیش در حجب خود فرو می کشد. ... در این میان مخصوصا شیعیان حقیقی اثنی عشری هستند که همواره منتظر ظهور امام زمان باقی مانده و انحراف از اسم حقیقی الله به سراغ و سروقت آنها نیامده است. به هر حال، امام همواره حاضر است، بدون این که ظاهر باشد، و برای کسانی که خدمت امام رسیده اند همین امام حاضر است که برایشان ظهور هم پیدا کرده است، بدون این که تاکنون این ظهور شامل حال کل تاریخ اسلام می توانست شده باشد. حاصل آن که امام عصر همواره حاضر است و در عین حال غایب، معیتی دارد با همه و در عین حال تا ظهور امام عصر غایب هم هست. اینها صرفا نمونه هایی از خیل انبوه عباراتی از فردید است که طنینی کاملا تئولوژیک دارند. در آثار و زبان فردید، بیان بصیرتهای هایدگر نیز با زبانی تئولوژیک همراه می گردد. لیکن، همان گونه که قبلا نیز بیان شد، تفکر فردید علی۔ الاصول تفکری تئولوژیک و مشخصا در چارچوب نظام تئولوژی اسلامی نیست و نمی توان اندیشه فردید را از سنخ تفکر کاملا تئولوژیک متکلمانی چون مرتضی مطهری با عبدالله جوادی آملی دانست، بلکه انصاف حکم می کند اذعان داشته باشیم که میان نحوه تفکر فردید و تفکر تئولوژیک متکلمان فاصله بسیار زیادی وجود دارد، هر چند که وی نتوانسته است خود را کاملا از اسارت تفکر تئولوژیک و همه مفروضات آن رها ساخته، به نحوه تفکری کاملا غیرتئولوژیک، پدیدارشناسانه و وجودشناختی دست یابد.
ادامه دارد
 
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
نسخه چاپی