عوامل آسیب زا در خانواده
برخی والدین با انتخاب رفتارهای غیرمنطقی خواهان توفیق در زندگی هستند، رفتارهای خود را توجیه می کنند و به نحوی آن را در چارچوب سودمندی فرزندان معنا می کنند. چنین والدینی با اینکه اعمال قدرت پدر و مادر خود را در زمان نوجوانی خویش، قبول ندارند و آن را محکوم می کنند، گویا در برابر فرزندان و در مقام والدین، آن را فراموش می کنند و دقیقا همان کاری را می کنند که خود روزی آن را نابجا میدانستند و محکوم می کردند. چنین والدینی، در نقش فرمانده دستور میدهند و حتی جایی که بسیار باادب حرف می زنند، بار تکلیفی در سخنانشان پیداست :

- پسرم، دیگه نبینم از این رفتارها داشته باشی.
- عزیزم، گفتم حق نداری با پسر همسایه حرف بزنی.
- دخترم، اگه یکبار دیگه اینجوری از خونه بیایی بیرون، من میدانم و تو. وقتی آنها با فرزند خود سخن می گویند، فرزند احساس می کند کسی با او سخن می گوید که میخواهد ادعا کند معلم اخلاق است و مدام فضایل اخلاقی را گوشزد می کند:
- عزیزم نباید بگذاری هم کلاسهایت از تو ناراحت شوند.
- پسرم، خیلی رفتار بدی با معلم خود داشتی. حتما از او عذرخواهی کن.
- دخترم، درسته که حالا دیگه بزرگ شدی، ولی مثل اینکه فراموش کردی هرچی داری از مادرت داری. با مادرت برخورد بدی کردی. برو از او حلالیت بطلب. آنها گاه به گونه ای با فرزندان حرف می زنند که گویا خود، همه چیز را می دانند و فرزندان هیچ چیز نمیدانند. همیشه از منطق سخن می گویند و خود را آگاه تر نشان میدهند:

- پسرم، خیلی هم نمی خواد فکر کنی. کمی فکر کن. به طور حتم، رفتارت رو تغییر میدی.
- عزیزم، تا کی میخوای احساسی عمل کنی. کمی هم مغزت رو به کار بینداز.
- دخترم، وقتی من هم سن وسال تو بودم گاه پدر و مادر پیشاپیش قضاوت می کنند و بدون اینکه از فرزند توضیحی بخواهند، او را محکوم می کنند و از همان ابتدا برایشان معلوم است که مقصر کیست:
- احمد، بگو این دفعه دیگه چه خراب کاری ای کردی؟
- رضا، نمره نیاوردی، خب معلومه دیگه، درس نخونی همینه.
- عزیزم، فکر می کنم در این داستان، تو مقصری. گاه والدین، فرزندان را مسخره می کنند، به آنها متلک می گویند و طعنه میزنند:
- رضا، ها، بزرگ شدی، حرفهای بزرگ بزرگ میزنی! خبریه؟
- خوبه، یه کلمه هم از فرمانروای بزرگ، آقاحامد بشنویم!
- ماشاءالله، ایوالله، چه حرفهایی میزنی! ترشی نخوری یه چیزی میشی.

آنچه در برابر موفقیت در زندگی، به منزله عامل آسیب زا برای تربیت فرزندان از سوی خانواده می تواند مطرح باشد، به طور عمده در دو بخش استبداد و تزلزل قابل بحث و گفت و گوست. نقطه مقابل موفقیت در جهت افراط، استبداد و در جهت تفریط، تزلزل است. در بخش پیش رو به این دو موضوع اشاره می کنیم.
 

استبداد

خودبزرگ بینی و خودرأیی، از ویژگیهای مهم خانواده های مستبد است. این خانواده ها برای فرزندان جایگاهی قایل نیستند و در تصمیم گیری و برنامه ریزی، ذرهای آنها را به حساب نمی آورند. چنین خانواده ای را میتوان با این مشخصات شناسایی کرد:

- در این خانواده، یک نفر با قدرتی بلامنازع تصمیم می گیرد، بدون اینکه توضیح دهد یا برای دیگران حق پرسش قایل باشد؛
- وظیفه دیگران اطاعت بدون چون وچراست و نوع وظیفه آنها را مدیر مستبد تعیین می کند؛
- اظهارنظر کردن همانند سؤال کردن و توضیح خواستن، ممنوع است؛
- همه حتی در کارهای جزئی و شخصی خود باید توضیح دهند و نظر مدیر را جویا شوند؛
- تنها فرد مستقل و خودرأی در خانواده، مدیر است؛
- نتنها در رفتار، بلکه در اعتقاد و باور، همه باید آنچه را مدیر می پسندد، با زبان تأیید کنند و بدان پایبند باشند؛
- حق انتقاد و خرده گیری یک طرفه است؛
- از جنبه عاطفی، سایه ترس، وحشت و اضطراب بر اعضای خانواده، پدیده ای عادی و طبیعی است؛
- از جنبه اجتماعی، فرزندان افرادی جسور، گستاخ، طغیانگر و متزلزل اند؛
- عزت نفس، کرامت شخصیت و نیاز اعضای خانواده، برای بزرگترها اهمیت ندارد؛
- عواطف، احساسات و محبت، گم شده خانواده است؛
- تنبیه، از عوامل اصلی تربیت به شمار می آید؛
- دروغ گویی، گزاف گویی و لاف زنی برای نجات از تنبیه، رفتارهایی طبیعی است؛
- گریز از خانه و والدین و پناه بردن به دیگران محسوس است؛
- پیروی افراد خانواده از مدیر، کورکورانه و بی دلیل است؛
- تسلیم بودن فرزندان، ظاهری است و اغلب هیجان و اضطراب میان اعضای خانواده وجود دارد؛ به افراد خانواده از کارهای گروهی، با دیگران بودن و داشتن روابط عمومی قوی هراس دارند؛
- اعضا برای پذیرش مسئولیت، اعتماد به نفس ندارند و اغلب ضعیف النفس و متزلزل اند؛
- نگاه افراد به بزرگترها منفی است و آنها را قلدر و بی منطق ارزیابی می کنند؛
- انگ زدن، تحقیر کردن و از بین بردن عزت نفس فرزندان، طبیعی است؛
- انتقام از والدین به هر صورت ممکن در ذهن فرزندان نقش می بندد؛
- استبداد والدین گاه زمینه استبداد آموزی می شود و فرزندان مسیر زندگی پدر و مادر را ادامه میدهند؛آنچه در برابر موفقیت در زندگی، به منزله عامل آسیب زا برای تربیت فرزندان از سوی خانواده می تواند مطرح باشد، به طور عمده در دو بخش استبداد و تزلزل قابل بحث و گفت و گوست. نقطه مقابل موفقیت در جهت افراط، استبداد و در جهت تفریط، تزلزل است. در بخش پیش رو به این دو موضوع اشاره می کنیم.
- تازمانی که فشار بیرونی وجود داشته باشد، رفتارها با نظم خاصی انجام میشود و فرزندان تسلیم آن هستند؛ وقتی فشار برداشته شود همه چیز عوض می شود؛
- تسلیم بی چون و چرا و ظاهری، فرزندان را عقدهای و افسرده می کند و به انزوا می کشاند.
تربیت تحمیلی و استبدادی به طور اساسی در خانواده های مستبد، تربیت به صورت تحمیلی شکل می گیرد. پدر و مادر بدون شناسایی الگوهای صحیح، با توجه به رأی خود، بدون تأمل و دقت، و بی توجه به مقتضای حال فرزندان و آسیب هایی که ممکن است این نوع تربیت در پی داشته باشد، خواسته های خود را به فرزندان القا می کنند. احساس چنین خانواده هایی این است که با این نوع تربیت، پدر و مادر بسیار سریع به هدف خود می رسند و تمام مسیر رسیدن به هدف در اختیار والدین است. آنها به جروبحث، نظرخواهی و استدلال برای قانع کردن دیگران نیاز ندارند و اعصابشان آرام است؛ چون هرچه بخواهند، کافی است که دستور آن را صادر کنند.

منبع: خانوادۀ موفق، علی حسین زاده، چاپ دوم، مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)، کاشان1391
نسخه چاپی