اصل دیالکتیکی تضاد
پلیت‌سر قانون سوم دیالکتیک را قانون تضاد ذکر می کند. در این مورد از زندگی و مرگ، تبدیل عوامل به ضد خود، اثبات، نفی، نفی در نفی، جمع ضدین و اموری از این قبیل بحث می کند. در نوشته های طرفداران فلسفه مادی دیالکتیکی چند چیز قابل توجه است. اول اینکه پاره ای از نویسندگان مذکور مفهوم تضاد را در منطق ارسطو درک نکرده اند. در صفحه ۱۱۳ کتاب اصول مقدماتی فلسفه چنین آمده است:
اینجاست که چهارمین خاصیت متافیزیک جلوه می کند اضداد را باید در مقابل هم قرار داد و قبول کرد که دوچیز مخالف نمی توانند در یک زمان وجود داشته باشند. آنچه در منطق ارسطو یا به قول مادیون در متافیزیک مطرح است عدم امکان جمع اضداد در محل واحد است. به سخن دیگر، جمع اضداد در محل واحد محال می باشد. اصولا در تعریف تضاد گفته شده است تضاد نسبت میان دو امر است که اجتماع آنها در یک محل ممکن نباشد ولی رفع هردو یا عدم وجود هردوجایز می باشد. به عنوان مثال، یک نقطه نمی تواند هم سفید باشد و هم سیاه . جمع سیاهی و سفیدی در یک نقطه (یک مکان )ممکن نیست. همانطور که ملاحظه میشود این اصل با آنچه در بالا از پلیت سر نقل شد تفاوت دارد. در منطق ارسطو گفته نشده است که دو چیز مخالف نمی توانند در یک زمان وجود داشته باشند.دو قضیه متناقض باید در نه چیز وحدت داشته باشند تا در صورت اختلاف کیفیت آنها با هم، تناقض در میان آنها بوجود آید. وحدتهای نه گانه عبارتند از: وحدت موضوع، وحدت محمول، وحدت حمل » وحدت مکان، وحدت زمان، وحدت شرط، وحدت اضافه یا نسبت، وحدت جزء وکل وحدت قوه و فعل.  دکتر تقی ارانی برای بطلان این اصل که جمع اضداد در محل واحد امکان ندارد در مورد این مثال که یک نقطه نمی تواند هم سیاه باشد و هم سفید، می۔ گوید این دو رنگ در مفهوم رنگ وحدت دارند بنابر این جمع اضداد ممکن می باشد. خوانندگان توجه دارند که وحدت در مفهوم رنگ با جمع دورنگ در یک نقطه تفاوت دارد و ارانی امر ذهنی را با امر خارجی مخلوط نموده است.
 
دوم اینکه دو امر متضاد چه هستند روشن نیست به سخن دیگر نسبت تضاد برای بسیاری از نویسندگان طرفدار مکتب مادی دیالکتیکی روشن نمی باشد. بطوری که در منطق آمده است وقتی دو امر را با هم مقایسه کنیم از چند صورت خارج نیستند یا مثل هم هستند یعنی ماهیت آنها یکسان است در این صورت آنها را مثلان و نسبت میان آنها را تماثل می نامند. اگر دو امر با هم اختلاف داشته باشند اما اجتماع آنها در یک محل امکان داشته باشد آنها را در امر مختلف ونسبت میان آنها را تخلف یا اختلاف می‌خواند از باب مثال سفیدی با شیرینی اختلاف دارد اما جمع این دو امر در یک چیز و یک محل امکان دارد. یک قطعه قند هم سفید است و هم شیرین. هرگاه دو امر با هم اختلاف داشته باشند و اجتماع آنها در یک محل امکان نداشته باشد آنها را متضاد و نسبت میان آنها را تضاد می خوانند. از این دو امر در یکجا جمع نمی شوند ولی ممکن است هیچ یک از آنها در محل معین نباشد. همانطور که گفته شد، جمع سیاهی و سفیدی در یک نقطه امکان ندارد اما ممکن است این نقطه نه سفید باشد و نه سیاه. بنابراین میان سیاهی و سفیدی تضاد وجود دارد. امور متضاد ممکن است دو یا چند صورت داشته باشند روز و شب دوامر متضاد هستند که شق سوم ندارند. اما رنگها اموری متضاد هستند که چندین صورت دارند، سیاه، سفید، قرمز، زرد، آبی و مانند اینها.
 
سوم اینکه در بحث تضاد میان تضاد و تناقض تفاوت نمی گذارند. تضاد را تعریف کردیم. و اینک به تعریف تناقض می پردازیم. دو امر را متناقض گویند که اثبات یکی رفع دیگری باشد. به سخن دیگر، در امور متناقض وقتی یکی اثبات شود دیگری خود بخود رفع یا نقض می شود یا اگر یکی رفع شد خود بخود دیگری اثبات میشود. به عبارت دیگر، نه اجتماع آن دو امر امکان دارد و نه رفع هر دوی آنها . دو قضیه که در موضوع و محمول مشترک باشند اما کیفیت نسبت آنها متفاوت باشد این دو قضیه متناقض هستند و نسبت میان آنها تناقض خوانده می شود.
 
دو قضیه متناقض باید در نه چیز وحدت داشته باشند تا در صورت اختلاف کیفیت آنها با هم، تناقض در میان آنها بوجود آید. وحدتهای نه گانه عبارتند از: وحدت موضوع، وحدت محمول، وحدت حمل » وحدت مکان، وحدت زمان، وحدت شرط، وحدت اضافه یا نسبت، وحدت جزء وکل وحدت قوه و فعل. . و در آخرین قسمت پلیت سر درباره قانون چهارم دیالکتیک، تبدیل کمیت به کیفیت بحث می کند. در این قسمت پلیت سر اصلاحات و انقلاب را با هم مقایسه می کند و اقدامات اصلاحی را سطحی و بی اثر قلمداد می نماید.
 
در اینکه تحولات بنیادی در سایه انقلاب صورت می گیرد احتمالا جای بحث کم است. اما باید ماهیت انقاب با اصلاح و شکا، آن و نحوه ادای آن را در نظر گرفت. ضمن آنچه در انقلاب باید معلوم گردد نقش انسان می باشد. آیا انقلابات اجتماعی جریانهایی جبری هستند؟
 
پلیت‌سر در صفحه ۱۸۰ کتاب اصول مقدماتی فلسفه می گوید: «دیالکتیک برعکس، وقوف دارد، انقلاب جبری است. تغییرات مداوم گوناگونی وجود دارد که وقتی با هم جمع شد موجب انقلاب می شود.» همانطور که قبلا دیده شد اگر انقلاب را جریانی جبری تلقی کردیم، نمی‌توانیم از نقش قاطع انسان در انقلاب بحث کنیم.
 
پلیت سر زیر عنوان استدلال علمی برای توجیه انقلاب مثالی ذکر می کند: آب را مثال می آوریم: وقتی درجه حرارت را از صفر بیشتر کرده به دو، سه و تا نودوهشت درجه بالا ببریم تغییرات تدریجی و متناوب است، ولی آیا تا بینهایت میتوان بدین ترتیب بالا رفت تا نودونه درجه هم بالا برویم. اما به صد که رسیدیم تغییر تند و آنی صورت می گیرد و آب به بخار تبدیل میشود.» بحث درباره تغییر کمی به کیفی، چه در طبیعت و چه در جامعه، باید با آنچه در خارج رخ میدهد هماهنگ باشد. باید دید آیا تغییرات کمی همه جا به تغییرات کیفی منجر می شوند؟ در مورد تبدیل آب به بخار باید دید این امر تدریجا صورت می گیرد یا ناگهانی تحقق می۔ پذیرد. چنانچه مشهود است تبدیل آب به بخار در هر درجه از حرارت انجام می‌گیرد.
 
مارکس میخواهد از این قاعده نحوه پیدایش انقلابات اجتماعی را پیش۔ بینی نماید. به نظر او رشد نیروی تولید وقتی به درجه ای معین رسید و با نحوه مالکیت ابزار تولید تضاد داشت، در این موقع انقلاب صورت می گیرد. گسترش نیروی پرولتاریا و مالکیت افرادی محدود با هم ناسازگارند در نتیجه وقتی نیروی تولید به اندازه ای معین گسترش پیدا کرد و تضاد آن با طرز مالکیت ابزار تولید ظاهر گردید نظام اجتماعی دگرگون میشود و نظام سوسیالیستی جانشین نظام سرمایه داری میگردد.
 
براساس همین نظر بود که مارکس پیش بینی می کرد انقلاب سوسیالیستی در کشورهایی مانند آلمان، انگلستان، ایالات متحد امریکا زودتر از جاهای دیگر صورت میگیرد. اما وقایع تاریخی نشان داد که در این کشورها نه تنها انقلاب اجتماعی بصورتی که پیش بینی شده بود صورت نگرفت بلکه در کشورهایی نظیرشوروی و چین که تولید به آن اندازه رشد نکرده بود نظام اجتماعی دگرگون گردید. از این حوادث می توان نتیجه گرفت که در تحولات اجتماعی رشد تولید یا عامل اقتصادی تنها عامل اینگونه تحولات محسوب نمی گردد.
 

منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
نسخه چاپی