جایگاه وقف در احادیث و قرآن
مقدمه:
جایگاه وقف در احادیث و قرآن در این مطلب برای شما با ذکر مستقیم آیات و احادیث صحبت خواهیم کرد و آن ها را به صورت دقیق مورد بررسی قرار خواهیم داد.

اسلام یکی از دین هایی است که نه فقط به صورت سفارش بلکه در اقدام عمل و با سنت های پسندیده ای مانند وقف، ذکات، صدقه و... یکی از برترین دین ها در زمینه وقف و امور خیریه است. این سنت پسندیده به وضوح و به دفعات توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) و همچنین قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته است و از اصول و سنت های مهم در دین اسلام است. 

در این مقاله قصد داریم تا جایگاه وقف در احادیث و قرآن را برای شما با آیات و احادیث مختلف از معصومین و بزرگان اسلام بررسی کنیم. هدف از تاکید بالا در دین اسلام بر روی مواردی همچون وقف، ترویج سنت بخشایش و استفاده عام المنفعه از اموال و دارایی ها است.

همچنین در چنین سنت هایی می توان رفع مشکلات جامعه و معضلات اجتماعی را با درآمدهای حاصله از موقوفات مشاهده کرد. برای کسب اطلاعات بیشتر با ما تا انتهای این مقاله همراه باشید. 

جایگاه وقف در احادیث و قرآن

در این قسمت از مطلب قصد داریم تا با مصادیق دقیق و مستقیم بیان اهمیت وقف در احادیث و قرآن بپردازیم.
 
وقف در قرآن
1. یکی از آیه های مهمی که در مورد اهمیت وقف و موقوفات در قرآن کریم وجود دارد، آیه 254 سوره بقره است. " یا ایها الذین آمنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی یوم لا بیع فیه و لا خله و لا شفاعه" در این آیه شریفه به صراحت بیان شده است که در روز قیامت هیچ دوست، واسطه و همراهی به درد شما نخواهد خورد و وجود نخواهد داشت.

در قسمت اول آیه یک توصیه مهم به افرادی که ایمان آورده اند شده است؛ از آنچه که به شما روزی داده ایم، انفاق کنید! این آیه به وضوح به ما نشان می دهد که جایگاه وقف در احادیث و قرآن کجاست و اهمیت این موضوع چقدر است. در این آیه وقف به عنوان یکی از توشه های مفید و مناسب برای آخرت شناخته می شود. 

2.  یکی دیگر از مصادیق بالا بودن جایگاه وقف در احادیث و قرآن را می توان در آیه 3 سوره بقره مشاهده کرد. در این آیه جایگاه خیرین و افرادی که وقف می کنند در کنار برپا دارندگان نماز و ایمان آورندگان و مومنین قرار داده شده است که در آیات بعد بیان می شود که این دسته از افراد همان رستگاران حقیقی در دنیا و آخرت هستند. همچنین با توجه به توالی بیان ویژگی ها، می توان وقف کردن را از نشانه های ایمان بالای افراد دانست. 

3. از دیگر موارد در خصوص جایگاه وقف در احادیث و قرآن، می توان به آیه 195 سوره بقره اشاره کرد. این آیه دارای سه قسمت است. در قسمت اول توصیه اکیدی به وقف در راه خدا و انفاق اموال شده است. در قسمت دوم بیان شده است که ترک انفاق و وقف ممکن است به هلاکت انجامیده و مسیر رستگاری شما را کج کند.

بلافاصله و پس از این قسمت، در قسمت پایانی آیه بیان شده است که خداوند محسنین و نیکوکاران را دوست دارد. در این آیه انفاق در راه خدا یک احسان هدایت کننده معرفی شده است. 

4. آیه 215 از سوره بقره وارد جزئیات وقف شده و افراد را در خصوص مال وقفی و اقشار مستحق وقف آگاه می کند. در این آیه همچنین توصیه شده است که وقف کنندگان چیزی در مورد احسان خود نگویند؛ زیرا خداوند به کار آن ها آگاه است و نیازی به تظاهر نیست.

در این آیه گروه های خاصی مستحق انفاق معرفی شده اند که شامل پدر و مادر و اقوام، یتیمان، فقرا و نیازمندان و همچنین در راه ماندگان می شوند. 

5.  قسمت پایانی آیه 219 از سوره مبارکه بقره نیز یکی از مصادیق مهم در خصوص جایگاه وقف در احادیث و قرآن است. در این آیه بیان شده است که افراد می توانند از باقیمانده درآمدها و اموال خود در راه خدا انفاق کنند. این به آن معنی است که نیاز نیست تا افرادی که از نظر اقتصادی در مضیقه هستند، در راه خدا انفاق از اموال و ضروریات زندگی خود انفاق کنند. 

6. یکی از اشاره های مشهور و معروف وقف در قرآن در آیه 92 سوره آل عمران صورت گرفته است. در این آیه شریفه به صراحت بیان شده است که انفاق باید از اموال با ارزش و چیزهایی باشد که شما به عنوان مالک آن ها را دوست دارید.

درضمن از این آیه می توان برداشت کرد که رسیدن به خیر و نیکی حقیقی در گرو بخشش و انفاق است و افراد سخاوتمند به این جایگاه می رسند. این انفاق می تواند از بزرگ ترین زمین ها و املاک باشد تا کار کردن و کمک کردن حتی برای دقایقی برای یک کار عام المنفعه

آیات مربوط به وقف

1- أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ

آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد، و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوه‌ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد؛ (در این هنگام،) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله‌ور گردد و بسوزد؟! (

همین‌طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می‌کنند.) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می‌سازد؛ شاید بیندیشید (و با اندیشه، راه حق را بیابید)!

در این آیه مثال گویاى دیگرى، براى مسأله انفاق آمیخته با ریاکارى و منت و آزار و این‌که چگونه این کارهاى نکوهیده آثار آن را از بین مى‌برد بیان شده است، مى‌فرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، و براى او در آن باغ از تمام انواع میوه‌ها موجود باشد،

و در حالى که به سن پیرى رسیده و فرزندانى (خردسال و) ضعیف دارد، ناگهان در این هنگام گرد بادى شدید که در آن آتش سوزانى است به آن برخورد کند و شعله‌ور گردد و بسوزد» (أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ‌).

ترسیمى است بسیار زیبا از حال این گونه اشخاص که با ریا و منت و آزار، خط بطلان بر انفاق خویش مى‌کشند، پیرمرد سالخورده‌اى را در نظر مجسم مى‌کند که فرزندان خردسال و کوچکى اطراف او را گرفته‌اند و تنها راه تأمین زندگى حال و آینده آنان، باغ سرسبز و خرمى است با درختان خرما و انگور و میوه‌هاى دیگر، درختانى که پیوسته آب جارى از کنارش مى‌گذرد .

و زحمتى براى آبیارى ندارد، ناگهان گردباد آتش‌بارى مى‌وزد و آن را مبدل به خاکستر مى‌کند، چنین انسانى چه حسرت و اندوه مرگبارى دارد، حال کسانى که اعمال نیکى انجام مى‌دهند و سپس با ریا و منت و آزار آن را از بین مى‌برند، چنین است، زحمت فراوانى کشیده‌اند، و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر مى‌بینند چرا که گرد باد آتشبار ریا و منت و آزار آن را سوزانده است.

و در پایان آیه به دنبال این مثال بلیغ و گویا، مى‌فرماید: «اینگونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‌کند، شاید بیندیشید» و راه حق را از باطل تشخیص دهید (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).

آرى سرچشمه بدبختی‌هاى انسان مخصوصا کارهاى ابلهانه‌اى همچون منت گذاردن و ریا که سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه و تفکر است، و خداوند همگان را به آن دعوت مى‌کند.


2- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَّا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُوا وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ [۲۶۴]

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاک‌ها و بذرها را بشوید،) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده‌اند، چیزی به دست نمی‌آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.

3- وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ [۲۶۵]

و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا، و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود، انفاق می‌کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد، و باران‌های درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد،) و میوه خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و با طراوت است.) و اگر باران درشت به آن نرسد، بارانی نرم به آن می‌رسد. و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست.


در دو آیه بالا، نخست اشاره به این حقیقت شده که افراد با ایمان نباید انفاق‌هاى خود را به خاطر منت و آزار، باطل و بى‌اثر سازند.

سپس دو مثال جالب براى انفاق‌هاى آمیخته با منت و آزار و ریاکارى و خودنمایى و همچنین انفاق‌هایى که از ریشه اخلاص و عواطف دینى و انسانى سرچشمه گرفته، بیان مى‌کند.

مى‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! بخشش‌هاى خود را با منت و آزار باطل نسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‌).

سپس این عمل را تشبیه به انفاق‌هایى که توأم با ریاکارى و خودنمایى است مى‌کند، مى‌فرماید: «این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى‌کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد» (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

و بعد مى‌افزاید: «(کار او) همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاک و بذرها را بشوید) و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام داده‌اند چیزى به دست نمى‌آورند» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‌ شَیْ‌ءٍ مِمَّا کَسَبُوا). [۱]

چه تعبیر لطیف و رسا و گویایى؟! قطعه سنگ محکمى را در نظر بگیرید که قشر رقیقى از خاک روى آن را پوشانده باشد و بذرهاى مستعدى نیز در آن خاک افشانده شود و در معرض هواى آزاد و تابش آفتاب قرار گیرد، سپس باران دانه درشت پر برکتى بر آن ببارد، با اینکه تمام وسایل نمو و رشد در اینجا فراهم است،

ولى به خاطر یک کمبود، همه چیز از بین مى‌رود و این باران کارى جز این نمى‌کند که آن قشر باریک را همراه بذرها مى‌شوید و پراکنده مى‌سازد و سنگ سخت غیر قابل نفوذ را که هیچ گیاهى بر آن نمى‌روید با قیافه خشونت‌بارش آشکار مى‌سازد،

چرا که بذرها در محل نامناسبى افشانده شده بود، ظاهرى آراسته و درونى خشن و غیرقابل نفوذ داشت و تنها قشر نازکى از خاک روى آن را گرفته بود، در حالى که پرورش گیاه و درخت نیاز به خاک عمیقى دارد که براى پذیرش ریشه‌ها و ذخیره آب و تغذیه گیاه آماده باشد.

این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاق‌هاى آمیخته با منت و آزار که از دل‌هاى سخت و قساوتمند سرچشمه مى‌گیرد و صاحبانش هیچ بهره‌اى از آن نمى‌برند و تمام زحمات‌شان بر باد مى‌رود.

و در پایان آیه مى‌فرماید: «و خداوند گروه کافران را هدایت نمى‌کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

اشاره به اینکه خداوند توفیق هدایت را از آنها مى‌گیرد چرا که با پاى خود، راه کفر و ریا و منت و آزار را پوییدند، و چنین کسانى شایسته هدایت نیستند، و به این ترتیب انفاقهاى ریایى و آمیخته با منت و آزار، همه در یک ردیف قرار گرفته‌اند.

در آیه بعد مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مى‌کند، آنها کسانى هستند که در راه خدا روى ایمان و اخلاص، انفاق مى‌کنند، مى‌فرماید: «و مثل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار کردن (ملکات عالى انسانى) در روح خود انفاق مى‌کنند،

همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و باران‌هاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مکان، از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که) میوه خود را دو چندان دهد» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ.)

سپس مى‌افزاید: «و اگر باران درشتى بر آن نبارد لااقل باران‌هاى ریز و شبنم بر آن مى‌بارد» و باز هم میوه و ثمر مى‌دهد و شاداب و با طراوت است (فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ). [۲]

و در پایان مى‌فرماید: «خداوند به آنچه انجام مى‌دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.)

او مى‌داند آیا انفاق انگیزه الهى دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.

4-الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمت‌ها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

۱- پرهیزکاران علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل پس از ایمان به غیب و برپاداشتن نماز، سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مى‌کند: «و از تمام مواهبى که به آنها روزى داده‌ایم انفاق مى‌کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)

قابل توجه اینکه قرآن نمى‌گوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مى‌کنند) بلکه مى‌گوید «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» (از آنچه به آنها روزى دادیم) و به این ترتیب مساله «انفاق» را آن چنان تعمیم مى‌دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مى‌گیرد.

بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایه‌هاى خویش به آنها که نیاز دارند مى‌بخشند، بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.

نکته دیگر اینکه: انفاق یک قانون عمومى در جهان آفرینش و مخصوصا در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود کار نمى‌کند، بلکه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مى‌کند، مغز و ریه و سایر دستگاههاى بدن انسان، همه از نتیجه کار خود دائما انفاق مى‌کنند، و اصولا زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد.

ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است، انسانى که به خدا پیوسته و به حکم جمله «مما رزقناهم» همه روزیها و مواهب را از خدا مى‌داند، نه از ناحیه خودش، عطاى خداوند بزرگى مى‌داند که چند روزى این امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمى‌شود، بلکه خوشحال است،

چرا که مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و برکات مادى و معنویش را براى خود خریده است، این طرز تفکر، روح انسان را از بخل و حسد پاک مى‌کند،

و جهان «تنازع بقا» را به «دنیاى تعاون» تبدیل مى‌سازد، دنیایى که هر کس در آن خود را مدیون مى‌داند که از مواهبى که دارد در اختیار همه نیازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانى کند بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشد.

جالب اینکه در حدیثى از امام صادق علیه‌السلام مى‌خوانیم که در تفسیر جمله «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون: «مفهوم آن این است از علوم و دانش‌هایى که به آنها تعلیم داده‌ایم نشر مى‌دهند، و به نیازمندان مى‌آموزند» [مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه مورد بحث]

بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که انفاق مخصوص به علم است، بلکه چون غالبا نظرها در مسأله انفاق متوجه انفاق مالى مى‌شود، امام با ذکر این نوع انفاق معنوى مى‌خواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.

ضمنا از اینجا به خوبى روشن مى‌شود که انفاق در آیه مورد بحث خصوص زکات واجب، یا اعم از زکات واجب و مستحبّ نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هر گونه کمک بلاعوضى را در بر مى‌گیرد.

۲- در آیه فوق و آیات قبل و بعد، از فعل مضارع که معمولا براى استمرار است، استفاده شده (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ – یُقِیمُونَ الصَّلاةَ – ینفقون – وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ) و این نشان مى‌دهد که پرهیزگاران و مؤمنان راستین کسانى هستند که در برنامه‌هاى خود، ثبات و استمرار دارند، فراز و نشیب زندگى در روح و فکر آنها اثر نمى‌گذارد و خللى در برنامه‌هاى سازنده آنها ایجاد نمى‌کند.

آنها در آغاز روح حق‌طلبى دارند و همان سبب مى‌شود که به دنبال دعوت قرآن بروند و سپس دعوت قرآن، این ویژگی‌هاى پنجگانه (از جمله انفاق را) را در آنان ایجاد مى‌کند.
 

5- یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ
در باره شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو: «در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می‌پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود.» اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می‌سازد، شاید اندیشه کنید!

یکی از سؤالاتی که در آیه فوق مطرح است، سؤال درباره انفاق است، مى‌فرماید: «از تو سؤال مى‌کنند چه چیز انفاق کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).

«بگو از ما زاد نیازمندی‌هایتان» (قُلِ الْعَفْوَ).

در تفسیر درالمنثور، در شأن نزول این قسمت از آیه، از «ابن عباس»، چنین نقل شده که گروهى از صحابه و یاران پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله سؤال کردند (اینکه مى‌گویید در راه خدا انفاق کنید) ما نمى‌دانیم چه مقدار از اموال خود را انفاق کنیم آیا همه را در راه خدا به نیازمندان بدهیم یا مقدارى از آن را. [درالمنثور، جلد ۱ صفحه ۲۵۳]

در پاسخ آنها آیه فوق، نازل گردید و به آنها دستور داد در انفاق خود رعایت عفو کنید، اکنون ببینیم عفو در اینجا به چه معنى است؟

«عفو» در اصل – به گفته راغب در مفردات – به معنى قصد برگرفتن چیزى است یا به معنى چیزى که برگرفتن آن آسان است.

و از آنجا که این معنى، بسیار گسترده است، بر مصادیق گوناگونى اطلاق شده، از جمله بخشش و آمرزش، از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز، و مقدار اضافى چیزى، و بهترین قسمت مال، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آیه نیست و به نظر مى‌رسد، مراد یکى از سه معنى اخیر باشد، یعنى در انفاق حد وسط را رعایت کنید و یا مقدار اضافى از نیازمندی‌هاى خود را انفاق نمائید و یا به هنگام انفاق به سراغ قسمت‌هاى بى ارزش مال نروید، از بهترین قسمت‌ها که بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبیت سهل و آسان است در راه خدا نیز از همان انفاق کنید.

در روایات اسلامى نیز، آیه فوق به همین معنى تفسیر شده است.

در حدیثى از امام صادق علیه‌السلام مى‌خوانیم که فرمود:

«العفو الوسط: منظور از عفو (در آیه فوق) حد وسط است». [نورالثقلین، جلد ۱، صفحه ۲۱۰٫]

و در تفسیر على بن ابراهیم مى‌خوانیم:

«لااقتار و لااسراف: نه سختگیرى باشد و نه اسراف». [نورالثقلین، جلد ۱، صفحه ۲۱۰٫]

و در «مجمع‌البیان» از امام باقر علیه‌السلام آمده است: عفو، مازاد خوراک سال است. [مجمع‌البیان، جلد ۱، صفحه ۳۱۶٫]

احتمال دیگرى که در تفسیر این آیه مى‌توان گفت (هر چند آن را در کلمات هیچ یک از مفسران ندیده‌ایم) این است که عفو به همان معنى اول، یعنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران است، مطابق این معنى، تفسیر آیه چنین مى‌شود: «بگو بهترین انفاق، انفاق عفو و گذشت است».

با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مکه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه‌توزى، و عدم گذشت، در حد اعلا بودند، این احتمال چندان دور نیست، به خصوص اینکه شخص پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله نیز نمونه کامل این معنى بود،

همان‌گونه که اعلام عفو عمومى، نسبت به مشرکان مکه که سرسخت‌ترین و سنگدل‌ترین دشمنان اسلام بودند نشان مى‌دهد، و هیچ مانعى ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند، ولى نیاز شدید آنها به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازم‌تر است، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ سؤال طرف را رها کرده و به مهم‌تر از آن مى‌پردازد.

در میان این تفاسیر، تضادى وجود ندارد و ممکن است همه آنها در مفهوم آیه جمع باشد.


وقف در احادیث  
1. در روایتی از امام صادق (ع) نقل است که قطعه زمینی از طرف پیامبر(ص) به حضرت علی (ع) به عنوان غنیمت رسید. ایشان در این زمین چاهی می کند که به آب می رسد، سپس زمین را وقف در راه ماندگان خانه خدا و حاجیان می کند

و عنوان می کند که ملک را به صورت کامل تسلیم کرده است و قابل ارث، خرید، فروش و بخشش نیست. این روایت یکی از مصادیق مهم درباره جایگاه وقف در احادیث و قرآن است که در آن امام اول شیعیان با سخاوت زمین خود را در راه خدا وقف کرده است. 

2. در یکی دیگر از احادیث از حضرت علی نقل شده است که دلیل موقوفات متعدد ایشان در طول سال های زندگی خود، رضایت خدا، ورود به بهشت و دور شدن از آتش دوزخ است. پس از این حدیث می توان متوجه شد که در صورتی که وقف به صورت اسلامی و شرعی انجام شود، می تواند عامل مهمی در رستگاری هر فرد در دنیایی دیگر باشد. 

3. همچنین حضرت علی (ع) در باب جایگاه وقف در احادیث و قرآن، می فرماید که صدقه و وقف دو ذخیره انسان ها برای روز قیامت هستند. در روزی که هیچ چیز به کار انسان ها نمی آید به جز اعمال نیک آن ها.

قال الله تعالی :

وَالباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وخَیرٌ أمَلاً ؛ ‏

و نیکى‏هاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و امیدوار کننده‏تر است .

کهف ، آیه 46 .

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :

إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ : إلاّ مِن صَدَقَةٍ جاریَةٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ یَدعُو لَهُ؛ ‏

با مرگ انسان ، رشته عملش قطع مى‏شود ، مگر از سه چیز : صدقه جارى (وماندگار) ، دانشى که مردم از آن بهره‏مند شوند ، و فرزند نیکوکارى که برایش دعا کند .

میزان الحکمه ، ح 14287 

امام على علیه‏السلام :

الصَّدَقَةُ و الحَبسُ ذَخیرَتانِ فَدَعُوهُما لِیَومِهِما ؛ ‏

صدقه و وقف دو ذخیره‏اند ، آنها را براى روز خودشان (قیامت) وانهید .

دعائم الإسلام ، ج2 ، ص340 

امام صادق علیه‏السلام :

تَصَدَّقَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بِأموالٍ جَعَلَها وَقفا ؛ ‏

پیامبر خدا اموالى را صدقه داد و آنها را وقف کرد .
همان ، ص 341 .

شرح ده حدیث در مورد وقف
 حدیث اول
«عن مهران بن محمد قال سمعت ابا عبدالله (علیه‌السّلام): اوصی ان یناح علیه سبعة مواسم فاوقف لکل موسم مالا ینفق». (ترجمه: شنیدم امام صادق (علیه‌السّلام) وصیت فرمودند که در هفت موسم (هفت سال در ایام حج) برایش تعزیت‌داری کنند و برای هر سالی مالی را وقف کرد، که صرف و خرج آن شود.) آنچه از این حدیث می‌فهمیم این است که تعزیت‌داری مشروع است، و می‌توان برای آن مالی را وقف کرد. [1]

حدیث دوم
«فوقع (علیه‌السّلام): الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها اهلها ان شاء الله». [2] (فقه را به سه دوره تقسیم کرده‌اند: الف. قبل التدوین که مستقیما از کتاب و سنت گرفته می‌شد و کم و بیش اجتهاد در آن صورت می‌گرفت، ولی همه‌ی اینها شفاهی بود. ب. دورالتدوین که فقهایی پیدا شدند و دست به تدوین فقه زدند و ما چند نفر از ایشان را از شیعه نام بردیم. ج. دورالتکمیل که تاکنون نیز ادامه دارد.)

 حدیث سوم
در حدیثی دیگر با سندی دیگر همان روایت رسیده است: «...فوقع (علیه‌السّلام): الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها ان شاء الله». [3][4]
از این حدیث استفاده می‌شود که: ۱. وقف امری است مشروع. ۲. هر شرطی که مخالف حکم شرع و عقل نباشد و واقف آن را قید کند درست است.

حدیث چهارم
علی بن سلیمان رشید می‌نویسد: مقدار زمینی دارم که بعضی از آن ارث پدری من است و بعضی را خود تهیه کرده‌ام و وارثی هم ندارم، می‌ترسم بمیرم. چه می‌فرمایید که بعضی از آن را بر فقرای برادران مسلمانم و بر مستضعفان و بیچارگان وقف نمایم و یا آنکه بفروشم و پولش را برایشان تا زنده‌ام تصدق کنم .

زیرا می‌ترسم که بعد از من به وقف عمل نشود و اگر هم وقف کنم آیا می‌توانم تا زنده‌ام از آن بخورم یا نه؟ حضرت در جواب او نوشتند: «فهمت کتابک فی امر ضیاعک، فلیس لک ان تاکل منها من الصدقة. فان انت اکلت منها لم تنفذ ان کان لک ورثة، فبع و تصدق ببعض ثمنها فی حیاتک. و ان تصدقت، امسکت لنفسک ما یقوتک مثل ما صنع امیرالمؤمنین». [5][6][7]

از این حدیث موارد زیر استفاده می‌شود:
۱. اگر مالی را انسان صدقه (وقف) کرد خودش نباید از آن بخورد یعنی زندگانی‌اش را از آن اداره کند. اگر خودش بهره برد و ورثه داشت صدقه قبول نیست و مال از آن ورثه است.
۲. مالی را که وقف کرده باید از ملک خود درآورد و به راه وقف بدهد.

۳. همیشه انسان مقداری از مال را باید برای خود که به درد زندگانیش بخورد نگه دارد و همه را صدقه ندهد.
۴. سیره‌ی ائمه سرمشق ماست چنانکه می‌فرماید: تو آن طور عمل کن که امیر مؤمنان عمل کرده است.

 حدیث پنجم
صفوان بن یحیی می‌گوید: از امام پرسیدم: مردی زمینی را وقف کرده، سپس در نظر گرفت کاری در آن انجام داده و (مثلا) چیزی بسازد. حضرت فرمود: اگر آن را وقف فرزندانش و جز ایشان کرده و قیمی برای آنها معین نموده نمی‌تواند برگردد، (زیرا تصرف بعدی در آن به منزله‌ی رجوع است)

و اگر فرزندانش کوچکند و ولایت آنها را در این امر برای خودش قرار داده تا آنکه آنها بالغ شوند و الان خودش آن را به دست می‌گیرد باز هم نمی‌تواند برگردد، ولی اگر بچه‌ها بزرگند و هنوز تسلیم دست آنها نکرده، و آنها هم آن را طلب نکرده‌اند و برای گرفتن آن به خصومت برنخاسته‌اند اینجا می‌تواند رجوع کند، چون آنها بالغند و آن را طلب نکرده‌اند.[8][9]

از این حدیث استفاده می‌شود:
۱. اگر وقف کرد و بعد تصرف در آن نمود وقف باطل است. زیرا تصرف به معنای رجوع می‌باشد، چه قیم وقف خودش باشد و چه دیگری در صورتی که صاحبان وقف (موقوف علیهم) کوچک باشند.

۲. اگر صاحبان وقف کبیر باشند و وقف را طلب کنند باز هم مالک و واقف حق رجوع ندارد. ولی اگر طلب نکنند، هنوز از ملک او بیرون نیست و می‌تواند رجوع کند.

۳. در وقف قبض شرط است و صاحبان وقف باید وقف را از واقف قبول کنند و آن را به دست گیرند و یا طلب کنند.

- حدیث ششم
می‌گوید: نوشتم به امام که من زمینی را وقف کرده‌ام بر فرزندانم و برای حج و کارهای خیر دیگر. و اگر مردم برای شما نیز حق نظر قرار دادم و برای خودم هم اگر شما زودتر مردید حق نظر قرار دادم. با این شرایط وقف را انجام داده‌ام. حضرت فرمودند: هر تصرفی بکنی حلال است و دستت باز می‌باشد.

«فقال انت فی حل و موسع لک». [10][11][12][13]
از این حدیث این مطالب را می‌فهمیم:
۱. وقف در مورد فرزندان، حج و هر کار خیری درست است.
۲. وقف باید قطعی باشد و هیچ کس را در آن نظر و حق دخالت نباشد.

 حدیث هفتم
سؤالاتی است که از حضرت صاحب الامر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) شده و ایشان جواب داده‌اند که می‌فرماید: و اما سؤالاتی که از وقف کرده بودی که کسی برای ما وقف کرده و یا مالی را برای ما قرار داده و سپس به آن نیازمند شده است.

هر چه را که هنوز تسلیم نکرده اختیار تصرف در آن را دارد و هر چه را که تسلیم نموده است دیگر اختیاری ندارد؛ محتاج باشد یا نه، نیازمند به آن باشد یا نه. و اما در خصوص آنچه پرسیدی که چیزی را برای ما قرار داده و تسلیم دست قیم کرده، فقط قیم می‌تواند تصرف بنماید در همان مواردی که واقف او را در آن موارد قیم قرار داده مانند عمران و آبادی آن پرداخت، خراج و مخارج آن و باقیمانده را در راه ما مصرف کند.[14]

از این حدیث شریف استفاده می‌نماییم که:۱. وقف در راه صاحب الامر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) جایز است.۲. در تحقق حصول وقف، تسلیم و قبض شرط است و وقتی قبض شد عقد وقف لازم است، و اگر هنوز قبض نشده جایز است و حق رجوع دارد.

 حدیث هشتم
می‌گوید: کنیزی را گرفتم و شرط کردم از او بچه‌دار نشوم و در منزل خودم هم جایش ندهم ولی بعدا بچه‌دار شد و من هم قبلا زمینی داشتم که در راه وصیت‌هایم و بچه‌هایم خیرات (وقف) کرده بودم و برای خودم تا زنده‌ام اختیارات گذاشته بودم.

حالا این کنیز بچه دارد و من او را قبلا در وقف مؤبد پیشین وارد نکرده بودم و وصیت کرده‌ام که اگر من مردم تا صغیر است از وقف بهره ببرد و وقتی کبیر شد فقط دویست دینار به او بدهند و دیگر هیچ حقی نه او و نه فرزندانش در این وقف نداشته باشند.

بفرمایید نظر شما چیست؟ پاسخی که از سوی حضرت صاحب الامر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) آمد این بود که: ...اینکه دویست دینار برای آن بچه قرار داده و آن را از وقف بیرون کرده، مال مال خودش بوده و هر کاری را خواسته در آن انجام داده. «...و اما اعطاؤه الماتی دینار و اخراجه من الوقف، فالمال ماله فعل فیه ما اراد». [15]

از این حدیث اینطور استنباط می‌شود که:۱. وقف اگر قطعی باشد تصرف‌بردار نیست و چون این شخص در آن تصرف نموده، پس مال بر می‌گردد به ملک خودش و هر طور بخواهد در آن می‌تواند تصرف نماید.

۲. بعد از حصول وقف، مالک حق ندارد دیگری را و یا طریق خیر دیگری را بر موقوف علیهم و یا راه خیر قبلی بیفزاید.

 حدیث نهم
می‌گوید: پرسیدم، زمینی را خریدم که در کنار زمینم بود ولی خوب که جست و جو کردم فهمیدم که وقف بوده حالا چه کنم؟ حضرت فرمود: خرید و فروش وقف جایز نیست و حاصل آن هم ملک تو نیست باید آن را به صاحبان وقف رد کنی. گفتم: صاحبش را نمی‌شناسم. فرمود: عایدی آن را تصدیق بده.

«...فقال: لا یجوز شراء الوقوف و لا تدخل الغلة فی ملکک، ادفعها الی من اوقفت علیه: قلت لا اعرف لها ربا. قال: تصدق بغلتها.»[16]

بهره‌ی ما از این حدیث این است که:
۱. خرید و فروش مال وقف جایز نیست.
۲. اگر در ناآگاهی کسی مال وقف را خرید اصل مال به موقوف علیهم برمی‌گردد و مداخل و منافعی هم که از آن به دست آمده از آن همان‌هاست.
۳. شخص خریدار وظیفه دارد مال را و منافع را به صاحبان وقف برگرداند.
۴. اگر صاحبان وقف را نمی‌شناسد منافع آن را در راه خدا تصدق کند.

 حدیث دهم
علی بن مهزیار می‌گوید: به امام نوشتم فلانی زمینی را خریده و آن را وقف نموده و برای شما یک پنجم آن را قرار داده و حالا می‌پرسد نظر شما چیست؟ حق شما را از اصل زمین بفروشد و یا برای خودش نگه دارد به قیمتی که خریده (و پولش را به شما بدهد) و یا به حال وقف بگذارد؟

حضرت نوشتند: به فلانی بگو من دستور می‌دهم که حق مرا از زمین بفروشد و پولش را به خودم برساند. این نظر من است ان شاء الله و یا اینکه اگر مناسبت حالش است برای خودش بردارد و پولش را به من بدهد. «اعلم فلانا انی آمره ان یبیع حقی من الضیعة، و ایصال ثمن ذلک الی، و ان ذلک رایی ان شاء الله او یقومها علی نفسه ان کان ذلک اوفق له». [17]

از این حدیث به دست می‌آید که:

۱. می‌توان مالی را وقف کرد و مقداری از آن را هم به طور مشاع به دیگری واگذار نمود.
۲. آن شخص می‌تواند مقداری را که به او بخشیده نیز وقف کند و کل مال وقف باشد و می‌تواند آن را طلب کند.

۳. مقداری را که به او بخشیده می‌تواند در ملک خود نگه دارد و عایدی آن را بطلبد و می‌تواند بفروشد و پولش را بردارد. چه به شخص مالک بفروشد و چه به دیگری. می‌تواند خود بفروشد و می‌تواند دیگری را وکیل در فروش قرار دهد.

پی نوشت:
1.حرعاملی، محمی بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۱۷۴.    
2. حرعاملی، محمی بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۱۷۶.    
3. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۳۰.    
4. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۷.    
5.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۷۶.    
6. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۸.    
7. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۲۹.    
8. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۸۰.    
9.کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۷، ص۳۷.    
10. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۸۱.    
11. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۷، ص۵۹.    
12. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۷.    
13.طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۴۳.    
14. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۸۲.    
15. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۸۴.    
16. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۷، ص۳۶۴.    
17.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعة، ج۱۹، ص۱۸۸.    

*این مقاله در تاریخ 11403/1/25 بروز رسانی شده است.
نسخه چاپی