میانه روی از منظر قرآن (بخش دوم)

۱. میانه روی در سخن گفتن

از تفاوت و تمایز اصلی انسان با سایر حیوانات نطق و تکلم انسان است، سخن گفتن اهمیت و ارزش والایی دارد. زبان که یکی از وسیله سخن گفتن است از نعمتهای بزرگ الهی است. حتی رسالت انبیاء الهی که نجات انسانها از جهل و گمراهی است؛ یکی از راههای انجام آن، بلکه اولین و مهمترین آن گفتن و بیان کردن است، در قرآن کریم خیلی از جاها که تقریبا بیش از سیصد مرتبه می شود کلمة «قل» آمده که خداوند به پیامبرش دستور می دهد که حقایق را برای مردم بیان نماید.

در روایت از امام زین العابدین می خوانیم: لما سئل عن الکلام و السکوت أیهما افضل؟ فقال لکل واحد منهما آفات. فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت، قیل: کیف ذالک یابن رسول الله؟ قال لان الله عز و جل ما بعث الانبیاء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعثهم بالکلام، و لا استحقت الجنة بالسکوت، و لا استوجبت ولایة الله بالسکوت، و لا توقیت النار بالسکوت، انما ذالک کله بالکلام. (1) در پاسخ به این سوال که سخن گفتن برتر است یا خاموشی گزیدن؟ امام فرمودند: هر یک از این دو را آفاتی است، اگر هر دو از آفات به دور باشند، سخن گفتن برتر از خاموشی است. عرض شد: چگونه یابن رسول الله؟ فرمودند: زیرا خداوند انبیاء و اوصیاء را با سکوت نفرستاده بلکه آنان را با سخن و گفتار فرستاده است، و نه بهشت با سکوت سزاوار کسی شده، و نه ولایت و دوستی خدا با سکوت بر کسی واجب می شود، نه کسی با سکوت از آتش دور شده بلکه بلکه همه اینها از طریق سخن حاصل می شود.

با توجه به روایت مذکور، سکوت در حد تفریط و کتمان حقایق درست نیست، البته سخن در حد افراط آن نیز صحیح نمی باشد، افراط در سخن آن است که انسان هر چه به زبانش آمد بگوید بدون اینکه فایده دنیوی و اجر اخروی داشته باشد، و یا علاوه بر این، عذاب و عقاب اخروی و ذلت دنیوی هم داشته باشد مانند دروغ و غیبت و تهمت و... و میانه روی در سخن میان افراط و تفریط است، یعنی تا آن حد که بیان حقایق به آن بستگی دارد، و یا دارای اثر مثبت دنیوی است؛ مثل داستان ها و لطایف. اما نهی از تفریط و کوتاهی در آیات زیاد بر آن دلالت دارند که به چند نمونه اشاره می شود. قرآن کریم می فرماید:أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطَ کَانُوا هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌. (بقره /۱۴۰) و چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می کند.

بنا بر این: «کتمان شهادت ظلم است، و ظالم ترین مردم کسی است که حقایق دینی و معارف الهی را کتمان کرده و از ارائه آنها به دیگران خود داری کند.» (2) خداوند در آیه دیگری می فرماید: وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کَاتِباً فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاَ تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ‌. (بقره /۲۸۳) و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است و خداوند به آنچه انجام می دهید دانا است.

در روایت از امام صادق در تفسیر این آیه شریفه می خوانیم که حضرت فرمود: «آثم قلبه کافر قلبه.» (3) قلبش گناهکار است به این معنا است که قلب او کافر است. همچنین پیامبر اسلام در مذمت سکوت بیجا می فرمایند: لا ینبغی للعالم أن یسکت علی علمه و لا ینبغی للجاهل علی جهله. (4) سزاوار نیست که شخص دانشمند از بیان دانش خود، خودداری و سکوت کند و برای نادان نیز شایسته نیست که بر نادانی خود سکوت کند.

دسته دیگری از روایات که از افراط نهی می کنند به چند مورد از آنها اشاره می شود؛ امام حسین در نهی از کلام بیهوده و زیادی خطاب به ابن عباس می فرماید: لا تتکلمن فیما لا یعنیک فإنی أخاف علیک الوزر و لا تتکلمن فیما یعنیک حتی تری للکلام موضعا. (5) هرگز سخن بیهوده مگویی زیرا بیم گناه برای تو دارم و سخن سودمند نیز هرگز مگویی مگر آن که برای آن سخن اثر ببینی.

با توجه به این روایت شریفه انسان باید از گفتن آن مطلب هم که سودمند است اما کسی به آن توجه نمی کند، و یا از جهت زمان و مکان جای آن نباشد، خودداری نماید چرا که این جوری کلام گفتن خلاف میانه روی است. همچنین به موجب روایات سخن گفتن در موردی که انسان آگاهی کافی ندارد صحیح نیست، و در موردی که علم باشد نباید بیش از حد لازم سخن گفته شود، امام علی در این زمینه می فرماید: لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل کل ما تعلم. (6)

از بعضی از روایات که در آنها از زیاده گویی نهی شده است، استفاده می شود که پرگویی و بیهوده سخن گفتن پیامدهای مانند ذلت و خواری در دنیا و گناه در آخرت را به دنبال دارد. چنانکه پیامبر عظیم الشان اسلام در این زمینه می فرماید: أکثر الناس ذنوبا أکثرهم کلاما فیما لا یعنیه. (7) پر گناه ترین مردم آنانند که بیشتر بیهوده گویی می کنند. از جمع این دو دسته از ادله، ضرورت رعایت میانه روی در سخن گفتن استفاده می شود چنانکه در بعضی دیگر از روایات نهی از کوتاهی و زیاده روی در یک روایت بیان شده که معنای ظاهری و نص آن میانه روی در گفتار است. امام علی می فرماید: الکلام بین خلتی سوءهما: الاکثار و الاقلال، فالاکثار هذر و الاقلال عی و حصر. (8) سخن میان دو صفت زشت واقع شده است یکی پرگویی و دیگر کم گویی، پرگویی که بیهوده گویی است، کم گویی بند و محصوریت است.
 

2. میانه روی در شوخی

مزاح و شوخی در جامعه سالم و اسلامی، دارای جایگاه خاص است و اثر مثبت در روح و روان انسان دارد، و موجب رفع خستگی و ملامت روح انسان می شود و نشانه خلق خوش انسان محسوب می شود.

آنچه در اینجا حایز اهمیت است لزوم رعایت میانه روی در آن است که از روایات معصومین استفاده می شود. تفریط در اینجا این است که انسان سخنانش هیچگاه مزاح و کلمات لطیف و شیرین نداشته باشد. و افراط هم آن است که در هر کلام بیجا و بی مورد شوخی کند و یا حرف ناحق و سخنی که باعث آزار بعضی می شود گفته شود. و میانه روی در شوخی، حد میان افراط و تفریط است.

امیرالمومنین علی در لزوم مزاح و شوخی در زندگی می فرماید: إن هذه القلوب تمل کما تمل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحکم. (9) همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید. پیامبر اسلام در سفارش شوخی می فرماید: إنی امزح و لا اقول إلا حقا. (10) من شوخی می کنم اما جز حق چیزی نمی گویم. نیز می فرماید: المومن دعب لعب، و المنافق قطب غضب. (11) مومن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین است.

روایات زیاد نیز در نهی از افراط در شوخی و بیان اثرات سوء و زیاده روی در آن وارد شده است که بعضی از آنها اینجا ذکر می شود، پیامبر اسلام در مذمت افراط در شوخی می فرماید: کثرة المزاح تذهب بماء الوجه. (12) شوخی زیاد آبرو را می برد. امیرالمومنین نیز زیاده روی در شوخی را نشانه بی خردی و سبب سقوط هیبت و وقار انسان می داند. چنانکه می فرماید: الافراط فی المزاح خرق. زیاده روی در شوخی کم خردی است. نیز می فرماید: من کثر مزاحه لم یخل من حاقد علیه و مستخف به. کسی که شوخی او زیاد است از مورد کینه و سبک شمردن دیگران خالی نیست. مولای متقیان در کلام دیگری در این زمینه می فرماید: من کثر مزاحه استحمق. کسی که زیاد شوخی می کند خود را به نادانی زده است.

بنا بر این در این مسئله اخلاقی بسیار ساده، پیشوایان دین نهایت دستور تربیتی، که میانه روی در آن است داده اند.

پی نوشت ها:
(1) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۸، ۲۷۴.
(2) رفیعی، ناصر، اسراف و تبذیر تباهی سرمایه ها.
(3) هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، ج۱، ص۴۴۶.
(4) حرعاملی، محمدبن حسن، وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۳۱۳.
(5) هندی، علی متقی، کنز العمال، ج۱، ص۱۰۴، ح29250.
(6) مجلسی، محمدباقر، همان، ج۷۵، ص۱۲۷.
(7) نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲.
(8) هندی، علی متقی، همان، ج۳، ص۲۵۴.
(9) تیمی آمدیی، ابوالفتح، غرر الحکم، ح 4100، ص ۲۱۲.
(10) نهج البلاغه / حکمت ۹۱.
(11) معتزلی عبد الحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۳۰.
(12) محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۹، ص۱۴۰.
نسخه چاپی