نترس و غمگین نباش
«وَ أَوْحَیْنا إِلی‏ أُمِّ مُوسی‏ أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی‏ وَ لا تَحْزَنی‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ.»

به مادر موسی وحی کردیم به کودک شیر بده و زمانی که بر جان او ترسیدی، او را به دریا بینداز، نترس و غمگین نباش؛ زیرا ما او را به تو بازمی گردانیم.[1]
 
ولا تخافی و لا تحزنی... ولا تخافی و لا تحزنی... ولا  تخافی و لا  تحزنی...!

نترس و غمگین نباش! چگونه بترسم وقتی تو می گویی نترس و چگونه غمگین باشم وقتی تو می گویی غمگین نباش؟!

وقتی قول می دهی که موسی (ع) را به مادرش برگردانی، وقتی آتش را برای ابراهیم (ع) گلستان می کنی، وقتی رودِ نیل را می شکافی، وقتی چاقوی ابراهیم (ع) را بی اثر می کنی، وقتی می شنوم دختر بچه ای را بعد از چند روز از زیر آوارِ زلزله نجات داده ای، وقتی هواپیماها را وسط آسمان و زمین، معلق و کشتی ها را روی آب  شناور نگه می داری، چگونه بترسم و چگونه غمگین باشم؟

صدایی در گوشم زمزمه می کند: ولا تخافی و لا تحزنی.

 نویسنده: اکرم کشایی
تصویرساز: محمدصادق کرایی

پی نوشت:
1. سوره ی مبارکه قصص، آیه ی7.
نسخه چاپی