دلم قرار نمي گيرد از فغان، بي تو
دلم قرار نمي گيرد از فغان، بي تو
دلم قرار نمي گيرد از فغان، بي تو






دلم قرار نمي گيرد از فغان، بي تو
سپند وار ز کف داده ام عنان، بي تو

ز تلخکامي دوران دلم نشد فارغ
ز جام عيش لبي تر نکرد جان، بي تو

چو آسمان مه آلوده ام ز تنگدلي
پر است سينه ام از انده گران، بي تو

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان، بي تو

لب از حکايت شب هاي تار مي بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان، بي تو

چو شمع کشته، ندارم شراره اي به زبان
نمي زند سخنم آتشي به جان، بي تو

زبيدلي و خموشي چو نقش تصويرم
نمي گشايدم از بي خودي زبان، بي تو

آن زمان که فروزان شدم ز پر تو عشق
چو ذره ام به تکاپوي جاودان، بي تو

عقيق صبر به زير زبان تشنه نهم
چو يادم آيد از آن شکرين دهان، بي تو

گدازه غم دل را مگر کنم چو «امين»
جدا ز خلق، به محراب جمکران، بي تو

سروده مقام معظم رهبري «مدظله العالي»
منبع: شاهد نوجوان شماره ي 365



نسخه چاپی