چگونه از گناه دوری کنیم؟
مرتبه شناخت و دانش برای بازداشتن آدمی از ارتکاب گناه، لازم است ولی کافی نیست. پس بایستی معرفت و شناخت همچون بذری در جان نشانده شود.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده اند: «آگاه باشید با پرهیزکاری، ریشه گناهان را می توان برید و با یقین می توان به برترین جایگاه معنوی دسترسی پیدا کرد.»[1] ولی عمده ترین مانع تا رسیدن به این منظور «غفلت» است. لذا به همه ما توصیه شده که در ابتدای هر کاری «بسم الله...» بگوییم. اگر آن کار، پسندیده و خیر باشد، نام خداوند، آن عمل را بالا برده، عاملش را ارتقاء روحی و معنوی می بخشد و اگر عمل خلاف و گناهی باشد، نمی توان چنین کاری را با نام خدا انجام داد. در نتیجه باید آن کار را ترک کرد.

در حوزه فکر و اندیشه، میل و گرایش نیز قضیه به همین منوال است با تمرین و ممارست باید درون را از وساوس و امیال ناپسند عاری ساخت تا زمینه کج روی از بیخ و بن نابود گردد. ما این مرحله را «مراقبت از خود» می نامیم.

مرحله دیگر که عامل مهمی در غفلت زدایی به حساب می آید، «ذکر خدا» است. نمازهای پنج گانه بهترین نمونه یاد خداوند محسوب می شود ولی باید توجه نمود که «ذکر خدا» در نماز خلاصه نمی شود هر توجهی که ارتباط انسان را با خالق هستی، برقرار سازد و در افکار و اعمال و حالات شخصی اثر نیکو بر جای گذارد، یاد خداوند محسوب می شود.

حضرت علی علیه السلام ارزش ها و فواید «یاد خدا» را این گونه بیان می نمایند که: «خداوند پاک و با عظمت، یاد خود را روشنی بخش دل ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود، و چشم پس از کم نوری بنگرد، و انسان پس از عناد و دشمنی، رام گردد»[2].
 
از ذکر بسی نور فزاید مه را
در راه حقیقت آورد گمره را[3]
                                                                          
البته پیشنهاد راهی که صد درصد گناه نکردن در تمام زندگی را تضمین کند آسان نیست؛ زیرا انسان موجودی مختار و دارای تمایلات گوناگون است. البته با عزمی آهنین و مبارزه ای دائمی با نفس به تدریج می توان به چنین جایگاه بلندی دست یافت. اما جهت پیمودن مسیری اطمینان بخش موارد زیر بسیار سودمند است:

1- مطالعه پیوسته در عوالم پس از مرگ و احوال برزخ و قیامت.

2- مطالعه پیرامون عواقب وخیم گناهان.

3- ارتباط پیوسته و قلبی با خداوند، خواندن قرآن، دعاها، نماز شب و.. . البته با توجه و حال.

4- داشتن حالت انابه، خضوع و تضرّع دائمی توبه و استغفار.

5- دوری از عواملی که انسان را به گناه متمایل می سازد؛ مانند محیطهای آلوده به گناه و دوستان ناشایست.

6- استفاده از جایگزین های مناسب؛ مثلًا کسی که در معرض انحرافات جنسی است باید هر چه سریع تر ازدواج کند.

7- نشست و برخاست با افراد مؤمن و خداترس واقعی.

برای نمونه: بعضی از اصحاب به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می گفتند: وقتی در محضر شما هستیم، خیلی به خداوند نزدیک می شویم، ولی وقتی از شما فاصله می گیریم آلوده می گردیم. فرمود: اگر شیطان ها به دور قلبتان گردش نمی کردند، شما هم آنچه را من می بینم و می شنوم ملاحظه می کردید![4]

8- جدیت در مبارزه با خواهش های نفسانی؛ که پیروی از آن، به عنوان یکی از عوامل اساسی در شقاوت آدمی معرفی شده است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در قسمتی از خطبه متقین [5] می فرماید: «از دو چیز بیشتر از چیزهای دیگر برای شما هراسانم: 1- پیروی از هواهای نفسانی، 2- آرزوهای طولانی و تمام نشدنی دنیا».

آری! نفس امّاره دشمنی است که همیشه با انسان در مبارزه است؛ همان دشمنی که هیچ گاه خیر و صلاح افراد بشر را نخواسته و نمی خواهد؛ همان موجودی که بزرگان و مقرّبان الهی، چون یوسف صدیق علیه السلام از شر آن به درگاه ربوبی پروردگار پناه بردند: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی»[6]؛ «همانا نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند.»

شاید با تذکر این چند جمله کوتاه پاسخ این سؤال هم بر ما روشن شود که چرا از مبارزه با نفس امّاره به جهاد اکبر تعبیر شده؟ زیرا که مبارزه با شیطان و خواهش های نفسانی، همیشگی و دایمی است، برخلاف مبارزه با دشمنان بیرونی که مقطعی و کوتاه است.[7]

کوتاه سخن اینکه: نتیجه جهاد با نفس اماره و پیروزی بر آن، رسیدن به نفس مطمئنه است که رضایت بنده از خداوند و رضایت پروردگار را از او دربردارد! «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلی رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً...»[8]؛ «به سوی پروردگارت برگرد، در حالی که راضی هستی، و خداوند نیز از تو راضی، پس داخل بندگان من شو و داخل بهشت من!»
 
سعادت را همانان در ربودند
که عاشق جز به راه حق نبودند
 
به صافی در عمل چون چشمه ساران
به اخلاق الهی خوش گواران!
                                                                          


پی نوشت ها:
[1] . «الا و بالتقوى تقطع حمه الخطایا، و بالیقین تدرک الغایه القصوى»،(نهج‏البلاغه، ترجمه: دشتى، خ 157/ 5).
[2] . «انّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذّکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره، و تبصر به بعد العشوه، و تنقاد به بعد المعانده»،(نهج البلاغه، ترجمه: دشتى، خ 222/ 2).
[3] . دیوان شمس تبریزى(مولوى)، ص 1312
[4] . علامه تهرانى، لب اللباب.
[5] . خطبه 193، نهج البلاغه.
[6] . یوسف( 12)، آیه 53.
[7] . براى آشنایى بیشتر ر. ک: امینى، ابراهیم، خودسازى، انتشارات شفق.
[8] . فجر( 89)، آیات 30-/ 27.

منبع: حوزه نت
نسخه چاپی