فلسفه تعلیم و تربیت
یکی از اندیشمندان خلاق قرن بیستم که با طرح اندیشه های جدید و نظرات فلسفی انقلابی خویش، تحولی در عرصه فلسفه ایجاد کرده، میشل فوکو است. فوکو با طرح مفهوم قدرت، به عنوان یکی از عناصر زیرساز واقعیت، معتقد است با تبیین رابطه قدرت با واقعیت مشهود، نیمه پنهان واقعیت آشکار می شود و می توان برخی زوایای ناپیدای آن را به تماشا نشست. وی با طرح ادعای وابستگی متقابل دانش و قدرت، اعتبار داعیه های دانشی را به چالش کشیده و زمینه تحولی عظیم در فلسفه علمرا هموار کرده است. همچنین دیدگاههای فوکو درباره تعامل آدمی با ساختارهای اجتماعی- سیاسی پیرامون خویش و نقش داعیه های دانشی، در یک طرفه ساختن این تعامل به نفع ساختارها، از جمله ادعاهای کلانی است که جریان های تربیتی پس از خویش را متأثر ساخته است.
 
یکی از نوآوری های فوکو که میتواند در عرصه فلسفه تعیلم و تربیت، منشاء ایجاد تحولاتی عمیق شود، طرح رویکردهای جدید برای بررسی واقعیت های فرهنگی- اجتماعی است. رویکردهایی که ماهیت دانش و انسان را از منظری نو به تماشا مینشینند. دو رویکرد باستان شناسی و تبارشناسی فوکو، با چارچوبهای بدیع و از پس مفهوم محوری قدرت و سوژه، تلاش می کنند تا با بررسیهای تاریخی ویژه و با نگاه از منظری خاص، از ظاهر خوشایند امور عبور کنند و زوایای ناپیدای مسائل را برملا سازند. این دیدگاههای فلسفی- تاریخی که نوید بخش پایان انحصارگرایی روشی موجود در عرصه علوم اجتماعی بودند، این حوزه و عرصه های مرتبط با آن را دستخوش تحولات اساسی ساختند و افقهای تازه ای را در برابر آن گشودند.
 
از میان این دو رویکرد اساسی، رویکرد تبارشناسی، از جمله رویکردهای پژوهشی جدیدی است که با وجود ایجاد تغییر انگاره در زمان خویش، هنوز به طورنظام مند وارد عرصه فلسفه تعلیم و تربیت نشده است.
 
این رویکرد پژوهشی نخستین بار توسط نیچه در کتاب "تبارشناسی اخلاق""در بررسی اخلاق و به صورتی کلی مطرح شد و سپس در آثار متأخر فوکو با تفصیل و جزئیات بیشتر در مورد مسائلی مانند تنبیه و جنسیت به کار رفت. این رویکرد با نگاه از منظری متفاوت، ادعاهای معرفتی و کنش هایاجتماعی را بررسی می کند و می تواند نتایج تازه ای به همراه داشته باشد. در این رویکرد، مؤلفههای فلسفة ضمنی، برنامه درسی پنهان، نگاههای سلطه امیز حمایت کننده برخی سیاستهای تربیتی و به طور خلاصه رابطه تعلیم و تربیت و قدرت - به معنای مفهومی پراکنده در جامعه انسانی مورد توجه محوری قرار می گیرد. تبارشناسی در تلاش است تا فراتر از شواهد ظاهری و بیانات مرسوم، به واکاوی وضعیت موجود بپردازد و زیرسازهای پنهان آن را استنباط کند.
 
رویکرد تبارشناسی، بنا به گفته فوکو معطوف به بررسی تاریخی شیوه های مختلف موضوع شدگی انسانهاست. نکته قابل توجه در بررسی شیوه های مختلف موضوع شدگی به گونه فوکویی آن است که نوع بررسی تبارشناختی این شیوه ها، توجه خود را به ویژگی های یکتای این شیوه ها و روشها معطوف می دارد. فوکو (۱۹۷۷، ص ۱۳۷)، خود معتقد است: «تبارشناسی، هدفش ضبط و ثبت خصلت یکتا و بینظیر وقایع، خارج از هرگونه غایت یکدست و یکنواخت است». از همین رو، تبارشناسی به دنبال تبیین های کلی و یک کاسه کردن امور نیست بلکه وقایع تاریخی را مراسم گوناگونی می بیند که باید به صورت مجزا تحلیل شوند. البته آنچه که تبارشناس را نسبت به این مراسم حساس می سازد، رگه های سلطه موجود در آنهاست.
 
از آنجا که تعلیم و تربیت، امری اجتماعی و آغشته به فرهنگ است، رگه های سلطه در آن نیز حضور دارند و همین رگه ها، مسائل تربیتی را برای تبارشناس جالب توجه می سازد. از این رو، می توان گفت پژوهش تربیتی، از آن دست پژوهشهایی است که میتواند با نگاه تبارشناختی صورت پذیرد. بررسی پیشینه چگونگی ورود رویکردهای فوکویی به صورت عام و رویکرد تبارشناختی به صورت خاص به عرصه پژوهش تربیتی، می تواند نکات قابل توجهی را از خلاءهای موجود در این زمینه نمایان سازد.
 
پرداختن به الگویی برای ورود تبارشناسی به پژوهش‌های فلسفی درباره تربیت مستلزم شناخت انواع ورودهای پیشین و کاستی های آنهاست. از این رو، در این بخش چگونگی ورود تبارشناسی مورد توجه و بررسی قرار می گیرد تا رخنه های موجود در آن نمایان شود.
 
هر مسأله پژوهشی، در زمینهای ویژه مطرح می شود و بررسی آن بدون در نظر گرفتن این بافت، جامع و دقیق نخواهد بود. از این رو، مرور پیشینه تحقیقاتی موجود در اطراف هر مسأله، با مشخص ساختن زمینه تکوین آن، می تواند بر ابعاد آن پرتو افکنده و بررسی آن را در جهت های مختلف هدایت نماید.
 
از سوی دیگر، در نظر گرفتن حدود و منظرهای مختلف پیشینه، تا حد زیادی به نوع مواجهه محقق با مسأله وابسته است و از این رو، هر مسأله پژوهشی میتواند دارای پیشینههای متعدد و متفاوتی باشد. از این رو پژوهش حاضر با توجه به نگاه محقق - تنها در بردارنده یک نمونه از این پیشینهها خواهد بود.
 
از آنجا که منظر نوشتار حاضر به تبارشناسی فوکویی، بررسی روش شناختی و به کارگیری آن در پژوهشهای عرصه تعلیم و تربیت است، یکی از زمینه های مورد توجه در پیشینه، ویژگیهای تبارشناسی و مفاهیم کلیدی مطرح در آن خواهد بود. از سوی دیگر، تبارشناسی در دامن سایر نظریه های پست مدرن فوکو تکوین یافته؛ بنابراین بررسی آن مستلزم کاوش تفکر فوکو، از زاویه ای کلی تر است. همچنین کاربردهای رویکرد تبارشناسی در سایر زمینه های پژوهشی، می تواند در دستیابی به صورت بندی گامهای اساسی آن در پژوهش های تربیتی مفید فایده باشد.
 
از این رو، پیشینه نوشتار حاضر در دو بخش عام و خاص دسته بندی خواهد شد. در بخش عام، ابتدا پژوهشهای مرتبط با اندیشه فوکو و سپس کاربردهای این اندیشه - به ویژه تبارشناسی در عرصه های پژوهشی مورد توجه قرار خواهد گرفت. در بخش خاص، نقطه تمرکز در درجه نخست بر ورود نظریات فوکو به عرصه تعلیم و تربیت و در نگاهی ویژه، ورود تبارشناسی به این گستره خواهد بود. در مرحله بعد، مؤلفه های روشی تبارشناسی و ورود آن به حوزه تعلیم و تربیت در قالب کاربردهای روشی آن در پژوهشهای تربیتی مد نظر قرار خواهد گرفت.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران1394
نسخه چاپی