مؤلفه‌های تفکر فوکویی
در مورد نگاه فوکو به واقعیت‌های اجتماعی پیرامونش و نوع پردازش وی از آنها، پژوهشهای گوناگون و متعددی وجود دارد. اندیشه فلسفی- تاریخی فوکو که از میان آثارش به ظهور رسیده است، موجد نگاهی ویژه است که می تواند منظرهای تازه ای را بر روی اندیشمندان بگشاید. پژوهش های زیر که در دو دسته خارجی و داخلی دسته بندی شده اند، بیشتر در پی پرداختن به ابعاد مختلف اندیشه فوکویی و به ویژه تبارشناسی بوده اند.
 
اندیشه فوکو که در دامان تفکر پست مدرنیسم تکوین یافته، در سال های اخیر، توجه بسیاری از اندیشمندان عرصه های علوم انسانی را برانگیخته است. این تفکر، همسو با نظرات دیگر اندیشمندان دوره پسامدرن تلاش می کند تا با رد فراروایتها، به ویژه فراروایت های معرفتی، برملاساختن نقش قدرت و اراده‌های انسانی در تکوین ادعاهای دانشی و نیز تاریخی دانستن چارچوب های تکوین معرفتهای بشری، حصارهای معرفتی را متزلزل سازد و قالب های فرهنگی اجتماعی را اموری تاریخی و قابل تغییر به شمار آورد و در نهایت، زمینه را برای طرح الگوهای بدیع و گسترش منظرهای بشری به واقعیت فراهم نماید. تحقیقاتی که در ادامه از آنها سخن می رود، ویژگی‌های این اندیشه را مد نظر قرار میدهند.
 
١. شاینر L. Shiner در مقاله ای با عنوان "خوانشی از نظریات فوکو: ضد روش و تبارشناسی قدرت دانش" که در سال ۲۰۰۱ نگاشته، به بررسی ویژگیهای تبارشناسیهای فوکویی می پردازد. یکی از ویژگیهای اساسی تبارشناسی، از منظر شاینر، مفهوم قدرت در نگاه فوکو و نحوه ردیابی آن در ادعاهای دانشی است. شاینر در این مقاله، با بررسی مفاهیم کلاسیک قدرت در نگاه های سیاسی لیبرالیسم و کمونیسم، تلقى فوکو از قدرت را فراتر از این دو دیدگاه و در مقام دیدگاه سوم، میداند. دو مفهوم موجود قدرت در دیدگاههای راست و چپ، قدرت را از منظرهایی متفاوت تعریف می کنند. دیدگاه راست گرای لیبرالیستی، قدرت را حق هر فرد میداند که میتواند تحت پیمانی آن را به دولت واگذار نماید. در مقابل، دیدگاه چپ مارکس گرا با تمرکز بر تولید و طبقه اجتماعی، قدرت را ابزار اقتصادی- سیاسی ستم میدانند. نظریه سومی که در مورد قدرت وجود دارد، در افکار هگل و فروید دیده میشود (به نقل از شاینر، ۲۰۰۱). این دو اندیشمند، قدرت را سرکوب فرد، طبیعت یا غریزه درونی به خاطر یک واقعیت بالاتر می دانند. این سه نظریه که فوکو نیز آنها را بیان می کند، قدرت را امری محدود کننده، منع کننده و سرکوب گر می دانند. همچنین راست گرایان و چپ گرایان هر دو در این امر توافق دارند که قدرت با استقرار در نهادهای سیاسی اقتصادی، سلطه خویش را از بالا به پایین بر افراد می گستراند. اما تجربه مطالعات تاریخی فوکو در مورد منازعات عملی میان شبکه های قدرت، وی را به سمت نوعی تلقی مثبت از قدرت هدایت می کند.
 
۲. ولف K. A. Wolf در رساله دکتری خود با عنوان "نیچه و فوکو در باب تبارشناسی ذهنیت اخلاقی که در سال ۲۰۰۱ در دانشگاه کانزاس به چاپ رسیده، به مقایسه میان تبارشناسی های نیچه و فوکو درباب اخلاق انسانی می پردازد و مؤلفه های اساسی هر یک را بر می شمارد. هدف ولف، یافتن رابطه ای میان ویژگی های روش شناختی هر یک از این تبارشناسیها با نقدهای فوکو و نیچه از ذهنیت اخلاقی است. وی در این پژوهش، مفاهیم تبار، طبیعت و نیروی نقد را در آثار نیچه و فوکو بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که نیچه و فوکو در آثار خویش، از یک روش بهره می برند، اما نقطه تفاوت تبارشناسی های آنها در تلقی ایشان از مفهوم قدرت نهفته است. به اعتقاد ولف، در حالی که نیچه سوژه اخلاقی را حاصل اراده معطوف به قدرت و موجودی بیمار و پوچ میداند، فوکو آن را در پیچ و تاب موضوع شدگیها و هنجارسازی هایی مورد ملاحظه قرار میدهد که قدرت راهبردی بر آن اعمال می کند.
 
٣. رسالهای دیگر با عنوان "در باب فوکو و تبارشناسی حاکمیت" On Foucault and the Genealogy of Governmentality توسط نیکلز در سال ۲۰۰۷ در دانشگاه میسوری کلمبیا نوشته شده که موضوع محوری آن، اندیشه فوکو و به ویژه تبارشناسی است. این پژوهش در تلاش است تا مسأله حاکمیت را از منظرهای مختلف بررسی نماید و سپس آن را در دیدگاه فوکو تبیین کرده، ویژگیهای این تبیین فوکویی را بر شمارد. نیکلز ابتدا حاکمیت را از نگاه ماکیاولی و نیز هابز و لاک بررسی می کند و سپس به بررسی آن از منظر فوکو می پردازد. در نهایت، نیکلز به این نتیجه می رسد که فوکو با نگاهی، فراتر از قانون، حاکمیت را امری منتشر به شمار می آورد. از منظر وی، حاکمیت امری فراتر از زمان نیست و بصورت تاریخی، تکوین یافته و موقعیت مند شده است. حاکمیت را بصورت مجزا از امور دیگر نمی توان در نظر گرفت و همواره باید در بافت و مسألهای زمینه ای بدان پرداخت. بنابراین، حاکمیت در عین تأثیر در مسائل بشری، خود، در مقام امری مستقل قابل بررسی و مسأله آفرینی نیست.
 
۴. مقاله‌ای با عنوان "عمل و عاملیت در تاریخ نگاری فوکو". Praxis and Agency in Foucault's Historiography نیز در پی تبیین جایگاه عمل - به ویژه عمل اجتماعی و عاملیت آدمی در آثار فوکوست. این مقاله که در سال ۲۰۰۴ توسط فندلر در مجله "مطالعات فلسفه و تربیت " به چاپ رسیده است، تلاش می کند تا نتایج عاملیت ترسیم شده در آثار فوکو را مورد بررسی قرار دهد. نویسنده کوشیده است تا نقد هابرماس از فوکو - در باب مخالفت فوکو با امور فرا تاریخی را به چالش کشیده و دلالتهای نظرات فوکو را در تربیت بیان نماید. این دلالتها حول تمایز میان تعیلم و شکل دهی سامان یافته است. به اعتقاد فندلر، فوکو در تاریخ نگاری خویش، جریان تربیت رسمی را جریانی معطوف به شکل دهی، و نه تعلیم میداند و از این رو معتقد است این جریان، در پی محو عمل مستقل و عاملیت انسان‌ها بوده است.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران1394
نسخه چاپی