تبارهای تبارشناسی
بررسی و نقد هر دیدگاه، مستلزم ملاحظه تکیه گاهها و رشته‌های نظری در هم تنیده در آن است. این ریشه‌ها که در آثار متفکران پیشین نهفته اند، هر اندیشه را به صورتی مرتبط با گذشته مطرح می سازند و آن را در راستای دغدغه ها و مسائل زمان خویش قرار میدهند؛ بدین گونه است که میتوان دردهای مرتبط با این اندیشه را شناخت و آن را برای درمان آنها به کار گرفت.
 
در این میان، تبارشناسی فوکویی نیز بر بستری از نظریات، دیدگاهها و مسائل زمان خویش رشد یافته و بالیده است. شناخت این دیدگاهها و جهت گیری ها و یافتن این مسائل، می تواند در روشن تر ساختن ماهیت و کارکرد تبارشناسی مؤثر افتد و آن را از منظری کلی تر در بافت معرفت بشری به ما نشان دهد.
 
در این مقاله برآنیم تا با ردیابی تبارهای این نظریه، نقاط اتصال آن را با اندیشه‌های پیش از خویش بیابیم و زمینه های تکوین و بسط آن را تبیین نماییم. از آنجا که به اعتراف خود فوکو، تبارشناسی فوکویی، فرزند تبارشناسی نیچه ای است، ابتدا این دیدگاه و مؤلفه‌های آن بیان خواهد شد و سپس زمینه های اساسی تبارشناسی فوکویی مورد بحث قرار خواهد گرفت.
 
از آنجا که منشاء نخست تبارشناسی، در آثار نیچه نهفته است، بررسی تبارشناسی نیچه ای جهت فهم تبارشناسی فوکویی ضروری خواهد بود. از این روی، در این بخش ابتدا به تبارشناسی نیچه ای و مؤلفههای اساسی آن پرداخته میشود و سپس تفاوتهای تبارشناسی فوکویی با آن مد نظر قرار می گیرد.
 
مهمترین اثر تبارشناختی نیچه - تبارشناسی اخلاق - حول محور اخلاق و مفاهیم معطوف به خیر تکوین یافته است. این مفاهیم، در مقام مدال های افتخار تفکر غرب، همواره مورد ستایش بودند و در منطقه ممنوعه ای قرار گرفته بودند که هیچ کس را یاری تعرض بدانها نبود.
 
اما از نگاه نیچه، ارزشها مفاهیمی هستند که سنت غربی به دلیل ریشه داشتن در افلاطون گرایی و مسیحیت، آنها را شایسته تقدیس میداند. مثال هایی از این ارزش ها، خیر در برابر شر، نوع دوستی در برابر خودخواهی و حقیقت در مقابل باطل است. تبارشناسی نیچه در پی آن است تا نسب این ارزشها را دنبال کند. چهار اثر آخر نیچه، هر یک به نحوی به کار این پیگیری مشغولند. در این میان، بخش نخست "فراتر از نیک و بد"، از ارزش بیشتری برخوردار است، زیرا در عین پرداختن به یک نمونه عملی تبارشناسی، به تبیین آن نیز می پردازد. مؤلفه‌های تبارشناسی نیچه ای در دو بخش قابل ملاحظه است. نخستین بخش، معطوف به محتوای تبارشناسی وی و نقطه توجه آن و بخش دوم ناظر به مؤلفه‌های روش شناختی آن است. این مؤلفهها در ادامه مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرند.
 
از منظر نیچه، هیچ ارزشی وجود ندارد که از دالان ارزیابی، از اعمال اراده ای که از منظر ویژهای اعمال می شود، عبور نکرده باشد. نیچه از قول زرتشت، می گوید «تنها از طریق محترم شمردن است که ارزشها بوجود می آیند» و «هسته وجود، بدون احترام، تهی است» (به نقل از مهان، ۱۹۹۲، ص ۸۳). به اعتقاد نیچه، «هر چیزی که برای ما ارزش است، در ماهیت خویش، فی نفسه ارزشمند نیست - زیرا ماهیت، اساسا فارغ از ارزش است. منتها در برخی مواقع، ارزش را به خود می گیرد - و این، "ما" هستیم که بدان ارزش می بخشیم »(نیچه، ۱۹۷۴، ص ۳۰۱). به طور مثال، حقیقت بدان جهت ارزش است که محترم شمرده شده است، بنابراین تنها در صورتی می تواند ارزش محسوب شود که به نوعی ارزیابی، به نوعی اعمال اراده مربوط شود. ژیل دلوز (۱۹۸۳) این دیدگاه نیچه را «واژگونی انتقادی» می خواند که در خود مفهوم ارزش نهفته است. از نگاه دلوز، از یک سو، ارزشها در مقام پیش فرض ها و اصول ارزیابی قرار می گیرند و از سوی دیگر، خود ارزشها مبتنی بر ارزیابی ها هستند و ارزیابیها را پیش فرض خود قرار میدهند. بنابراین تنها پیش فرض تبارشناسی آن است که اراده، تنها ریشه ارزشهاست. می توان گفت ریشه ایده آل ها نه در دنیای مثل افلاطونی است و نه در ماهیت خود چیزها، بلکه در اراده ای است که خود را در دنیای ما به ظهور می رساند(مهان، ۱۹۹۲). بر این اساس، تبارشناسی روشی است که ریشه ایده ها و آرمان ها را در اعمال ارادهها جستجو می کند.
 
به اعتقاد مهان (۱۹۹۲)، تبارشناسی در ریشه ارزش ها، به ویژگی خاص اراده می پردازد. به طور مثال، نیچه گزاره هایی چون «حقیقت ارزش است» را با دقت زیاد به این گزاره برمی گرداند که «من حقیقت را به جای خطا میخواهم». بنابراین، تبارشناسی، مطالعه راه هایی است که از طریق آنها، "اراده" می خواهد. مطالعه آن است که آیا آن اراده ضعیف بوده یا قوی؟ آیا آن اراده اصیل بوده یا برده؟ آیا آن اراده، عمل خلاقانه بوده یا عکس العمل کینه توزانه؟
 
ما مفاهیم و ارزشهای خود را از پیشینیان خویش به ارث برده ایم و فلاسفه تمایل دارند که این مفاهیم و ارزشها را چون امور و الزامهایی خودبنیاد بینگارند. اما از منظر نیچه، «آنچه ما بیش از همه نیاز داریم، نوعی شک گرایی تام نسبت به این میراث است» (نیچه، ۱۹۶۸ الف، ص ۴۰۹). بنابراین، تبارشناس ریشه های این ارزشها و مفاهیم را در کنش های فرهنگی و شرایطی جست و جو می کند که این ارزشها و مفاهیم در خلال آنها ظهور یافته اند. تبارشناسی، تاریخ زمان حال را به منظور فروریزاندن خودبنیادهای زمان حال مطالعه می کند.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران1394
نسخه چاپی