اصل مبادله لوکارد در علم پزشکی قانونی
تا زمانی که جنایتکار برای مدتی طولانی روی دو پا باقی بماند، بالاخره تورفتگی، سایش، یا جا به جایی‌های بی اهمیتی از خود باقی می‌گذارد که توسط محقق علمی قابل شناسایی است.
 ~ شرلوک هولمز، ماجرای پیتر سیاه
 
علم پزشکی قانونی نحوه انجام تحقیقات جرم را تغییر داده است. با بررسی و تجزیه و تحلیل شواهد فیزیکی و بازسازی اوضاع جرم، بازرسان پزشکی قانونی قادر به دستیابی به اطلاعاتی علمی هستند که می‌توانند در دادگاه ارائه دهند. شخصی که مسئولیت یکی از مهمترین اصول علم پزشکی قانونی را بر عهده دارد، ادموند لوکارد است. وی به اصل مبادله لوکارد یا نظریه لوکارد اشاره کرد که اظهار می‌دارد: "هرگونه اقدام فرد، و بدیهی است که عمل خشونت آمیزی که جرم را تشکیل دهد، بدون باقی گذاشتن اثری نمی‌تواند رخ دهد. "
 
یک بیننده وفادارِ سریال‌های تحقیقات جنایی در تلویزیون می‌تواند اهمیت این اصل را درک کند. آیا همه ما مشاهده نکرده‌ایم که چگونه بازجو به محل ارتکاب جنایت وحشتناک می‌رود و صحنه جرم را برای پیدا کردن لکه‌های خون، رد پا یا اثر انگشت، سلاح‌های قتل و حتی کوچکترین اثری از خون در ناخن‌ها بررسی می‌کند؟ این امر به عنوان گواه اثر شناخته شده است و طبق اصل لوکارد، هر زمان که جنایتی رخ دهد، گواه اثر، هر چقدر هم کوچک یا کم، همیشه حضور خواهد داشت.
 

درک اصل مبادله لوکارد

برای فهم نظریه لوکارد، مهم است دریابیم که گواه اثر برای تحقیقات پزشکی قانونی چقدر اهمیت دارد. هنگامی که یک جرم اتفاق می‌افتد، پلیس و محققین با تکه‌های جدای یک پازل رها می‌شوند. تیم پزشکی قانونی با کمک گواه اثر که به شواهدی که جنایتکار در صحنه جنایت باقی گذاشته اشاره دارد، در بازسازی پازل کمک می‌کند. این می‌تواند شامل مو، الیاف، تکه‌های لباس، خون، اثر انگشت و غیره باشد.
 
بر طبق نظر دانشمند شاخص پزشکی قانونی، پل ال کرک: "هر کجا گام بگذارد، هرچه را لمس کند، هرچه را رها کند، حتی به طور ناخودآگاه، به عنوان شاهد ساکت بر علیه او عمل خواهد کرد. نه تنها اثر انگشت یا جای پاهای او، بلکه موهای او، الیاف لباس او، شیشه‌ای که می‌شکند، علامت ابزاری که به جا می‌گذارد، رنگی که او خراشیده است، خون یا مایع منی که به جا می‌گذارد، همه این موارد و موارد دیگر علیه او شهادت می‌دهند. این‌ها شواهدی است که فراموش نمی‌شوند. آنها با هیجان لحظه‌ای مغشوش نمی‌شوند. اگر شاهد انسانی غایب باشد آنها غایب نیستند. این شواهد واقعی است. شواهد فیزیکی نمی‌تواند اشتباه باشد، نمی‌تواند خودش را نابود کند، نمی‌تواند کاملاً غایب باشد. فقط عدم موفقیت انسان در یافتن آن، و مطالعه و درک آن می‌تواند از ارزش آن بکاهد."
 

توسعه اصل مبادله لوکارد

 اصل مبادله لوکارد در علم پزشکی قانونی
 
توضیح تصویر: اثر انگشت
 
قبل از قرن نوزدهم، بیشتر اوقات در دادگاه و در جریان تحقیقات، شهادت شهود مخالف شواهد بود. بیشتر محققان به دلیل احترام عاطفی، سخت گیری و حتی گاهی خرافات از انجام اقدامات تهاجمی روی بدن مرده خودداری می‌کردند. با پیشرفت مطالعات علمی در آناتومی و میکروسکوپی، علم در تحقیقات جنایی ادغام شد.
 
اولین استفاده شناخته شده از علم و منطق برای تحقیقات در مورد جرم توسط Alphonse Bertillon در اواخر دهه 1800 انجام شد.
 
او Bertillonage را توسعه داد، روشی ساده که شامل ثبت تعدادی از اندازه گیری‌های بدن و ذکر سایر خصوصیات جسمی بود. این اطلاعات سپس در یک کارت شناسایی واحد در یک پرونده پلیس قرار گرفتند. پیش از استفاده از تشخیص اثر انگشت، این پرکاربردترین سیستم ردیابی و شناسایی مجرمان بود.
 
جدا از اندازه گیری بدن،Bertillon  همچنین مسئول توسعه عکاسی برای شناسایی جنایی بود.
 
این کمک برتیلون در علوم پزشکی قانونی بود که بر دکتر ادموند لوکارد، پیشرو در علم پزشکی قانونی، تأثیر گذاشت. وی مدیر اولین آزمایشگاه جرم و جنایت، در لیون، فرانسه بود و در جنگ جهانی اول به عنوان معاینه پزشکی کار می‌کرد.
 
لوکارد نیز مانند Alphonse Bertillon از استفاده از مطالعات علمی برای تحقیقات جنایی دفاع می‌کرد. به گفته وی، "امکان ندارد که یک جنایتکار، به ویژه با توجه به شدت جنایت، بدون باقی گذاشتن رد پایی از حضورش عمل کند." او این اصل مبادله را در طول بسیاری از تحقیقاتش تست کرد.
 
در سال 1930، لوکارد  سه مقاله را در مجله آمریکایی علوم پلیس منتشر کرد که اکنون به عنوان تئوری مبادله لوکارد شناخته می‌شوند.
 
سایر مشارکت‌های مهم لوکارد شامل داکتیلوگرافی است که یک حوزه مورد مطالعه است که به اثر انگشت می‌پردازد. وی پوروسکوپی را توسعه داد، که مطالعه منافذ اثر انگشت و اثرهای تولید شده توسط این منافذ است.
 

کاربرد اصل مبادله لوکارد

به عنوان یکی از بهترین روش‌ها برای اثبات چگونگی کاربرد نظریه لوکارد، نمونه‌ای از تحقیقات انجام شده توسط خود لوکارد را در نظر می‌گیریم. در سال 1912، در حال تحقیق در مورد مرگ یک زن فرانسوی به نام ماری لاتل، پلیس از دوست پسر او امیل گوربین سؤال کرد. هرگونه اقدام فرد، و بدیهی است که عمل خشونت آمیزی که جرم را تشکیل دهد، بدون باقی گذاشتن اثری نمی‌تواند رخ دهد. وی ادعا کرد که هنگام حادثه با دوستانش کارت بازی می‌کرده و وقتی از آنها سؤال شد، دوستانش این واقعیت را تأیید کردند. هنگامی که جسد توسط لوکارد مورد معاینه قرار گرفت، او مدرکی دال بر مرگ بر اثر خفگی پیدا کرد.
 
او زیر ناخن‌های دوست پسر مقتول را خراشید تا به دنبال نمونه سلول‌های پوستی مقتول باشد. در معاینه دقیق زیر میکروسکوپ، لوکارد یک پودر صورتی رنگ در نمونه‌های سلول پیدا کرد. او فهمید که این پودر آرایش است و گرچه پودر محبوبی است اما به طور خیلی گسترده تولید نمی‌شد. پس از جستجوی بیشتر، وی شیمیدانی را پیدا کرد که این پودرهای سفارشی را برای آن زن متوفی می‌ساخت، و بدین ترتیب وجود تطابقی اثبات شد. گوربین، با توجه به وجود تمام مدارکی که علیه وی وجود داشت، به قتل، و فریب دوستانش با ادعای غیبتش در هنگام قتل، اعتراف کرد.
 
با توجه به نظریه لوکارد "هر تماسی اثری به جای می‌گذارد"، انجام جنایت بدون به جای گذاشتن شواهد (یا رد پای) جزء جزء غیرممکن است. این کارِ محققان است که مدارک فیزیکی را جمع آوری کرده و آنها را با دقت بررسی کنند، تا مستندات منظمی ایجاد شود. مستندات شواهد فیزیکی به همراه اظهارات شاهد، مظنونان و قربانیان، در بازسازی جرم کمک کننده هستند.
 
منبع: پارول سولانکی
نسخه چاپی