ارتباط درونی دانش و قدرت
یکی دیگر از دیدگاههای اساسی فوکو معطوف به ارتباط دانش و قدرت است. از نگاه فوکو، این تصور که دانش تنها در جایی می تواند وجود داشته باشد که مناسبات قدرت در تعلیق اند نگاه لیبرالی به رابطه قدرت و دانش، تصوری سنتی است که باید از آن دست کشید. همچنین این انگاره که دانش صرفا بیرون از حکمها، اقتضائات و نیز منافعش می تواند توسعه یابد، انگارهای ساده اندیشانه است. به اعتقاد وی، باید پذیرفت که قدرت، دانش را تولید می کند و این تولید صرفا از طریق مهیا ساختن شرایط برای تولید دانش نیست، بلکه اساسا این دو بر یکدیگر دلالت دارند. در نگاه فوکو، اصولا مناسبات قدرتی، بدون ایجاد حوزه ای از دانش همبسته وجود ندارند و دانش نیز بدون پدید آوری مناسبات قدرتی مستلزم خود، بوجود نمی آید. بنابراین نمی توان مناسبات «قدرت- دانش» را بر اساس سوژه شناختی تحلیل کرد که رابطه آن با قدرت، رابطهای صفر و یکی است (یا از نظام قدرت رهاست یا رها نیست، بلکه باید سوژه شناسنده و ابژه های مورد شناخت و شیوه های شناخت را به منزله اثرهای بسیار این استلزامهای بنیادین قدرت - دانش و دگرگونی های تاریخی شان به شمار آورد»(فوکو، ۱۹۷۹، ص ۱۴۰).
 
بنابراین این سوژه نیست که دانش را تولید می کند (دانشی همراه با قدرت یا در برابر آن)، بلکه فوکو، ۱۹۷۹، ص ۱۴۱) «این دانش- قدرت، فرایندها و مبارزه هایی که از خلال آن می گذرند و قدرت دانش از آنها شکل می گیرد است که شکلها و حوزه های احتمالی شناخت را تعیین می کنند».
 
وابسته دیدن دانش و قدرت، از منظر فوکو، مستلزم رهایی از انگاره‌های ویژهای درباره قدرت و دانش است. این انگارهها در مورد قدرت، الگوی خشونت ایدئولوژی، طرح مالکیت و استعاره قرارداد یا انگاره فتح و در مورد دانش، الگوی تضاد "ذی نفع"- "غیر ذی نفع" و انگاره تقدم سوژه خواهد بود. رهایی از این الگوها، می تواند ما را به انگاره های جدید رهنمون شود. از این انگارهها که در کتاب "مراقبت و تنبیه" مطرح شده و در کتاب "تاریخ جنسیت" بسط یافته است، قرار گرفتن "بدن" به منزله نقطه ارتباط دانش و قدرت است. در این الگو، بدن توسط مناسبات دانشی و قدرتی محاصره میشود و این مناسبات با تبدیل بدنها به ابژه های دانش، آنها را به انقیاد در می آورند.
 
در مراقبت و تنبیه" (۱۹۷۹)، یکی از نمونه‌های محاصره و انقیاد بدن توسط روندهای قدرت - دانش مورد بررسی قرار می گیرد. این نمونه، در اثر ورود دانش به عرصه قضاوت و کیفر رخ می دهد. به اعتقاد فوکو این ورود، سبب ورود قدرت به حوزه خصوصی افراد شده است. دانش، مفاهیم جدیدی را وارد حوزه قضایی-کیفری می سازد که به بهانه توضیح عمل فرد، به توضیح خود فرد و شخصیتش می پردازند. در این حالت، هدف سازوکارهای قضایی از تنبیه و مجازات خطا، به کنترل فرد و اصلاح تمایلات و استعدادهای مجرمانه وی تغییر می یابد. در نتیجه این تغییر، مجموعه قضایی به مجموعه جدیدی تبدیل می گردد که علمی قضایی است. در این حالت دانش و قدرت به صورت یک مجموعه در خدمت محاصره بدن و کنترل و به انقیاد در آوردن آن در می آیند.
 
فوکو(ترجمه سرخوش و جهاندیده، ۱۳۸۷ب، ص ۲۹ و ۳۰) معتقد است یکی از کارکردهای اساسی گزارش های کارشناسی روان پزشکی و به بیانی کلی تر، انسان شناسی جنایی، ثبت جرمها در حوزه ای از ایژه هاست که قابل شناخت علمی اند. این گزارشها «سازوکارهای تنبیه قانونی را نه تنها بر جرمها بلکه بر افراد، نه تنها بر آنچه افراد انجام داده اند بلکه بر آنچه هستند و خواهند بود و می توانند باشند به گونه ای قابل توجیه مسلط می کنند».
 
داستان تولید حقیقت جرم به وسیله سازوکار اعتراف، نیز یکی دیگر از جلوه‌های بارزی است که آمیختگی قدرت و دانش در آن به تصویر کشیده میشود. فوکو (۱۹۷۹) با بیان مفصل این قصه و بررسی ابعاد مختلف آن، وابستگی های تعاملی دانش و قدرت را به گونه ای عمیق و دقیق به نمایش می نهد. در داستان اعتراف، حقیقتی در حال شکل گیری است که حکم قضایی و تنبیه متهم بر مبنای آن حجیت می یابد. همچنین از آنجا که اعتراف، حجتی محکم به شمار می رود و جهت صدور حکم، تنها به نشانه های مکمل اندکی نیازمند است، نظام قضایی برای دستیابی بدان نشانه ها، از تمامی سازوکارهای قدرتی و اجبار آور ممکن استفاده می کند و این گونه است که نظامی از حقیقت توسط قدرت خلق میشود.
 
همه این نمونه ها تلاش می کنند تا وابستگی دانش و قدرت را به نمایش گذارند و بیرونی بودن آنها را انکار نمایند. تعامل درونی قدرت و دانش از طریق گفتمان‌های دانشی و نظام های قدرتی برقرار میشود و هریک از این دو مجموعه را آغشته به دیگری می سازند.
 
از منظر فوکو، هیچگونه معنای پایدار، جهانی و غیر قابل تغییری در پس واژه ها وجود ندارد(باقری، سجادیه و توسلی، ۱۳۸۹، ص ۳۳۱).قرار گرفتن فوکو در جرگه پساساختارگرایان- که از اندیشه‌های وی و نیز مصاحبه وی با روله در سال ۱۹۸۳ بر می آید، وی را از فرض ساختارهای ثابت و مقاوم نسبت به تاریخ باز میدارد و وی را معتقد به نوعی نام گرایی می سازد. از نگاه پساساختارگرایان، ساختارها در طول زمان و مکان تغییر می کنند و بنابراین، نام ساختار، اسمی جعلی است که به صورت قراردادی بر امور متغیر و متکثری نهاده میشود. از نظر فوکو ژرف ترین حقیقتی که با تحقیق تبارشناسانه آشکار می شود این راز است که (امور) ماهیتی ندارند یا ماهیت آنها به گونه ای تدریجی از صورتهای بیگانه با هم ساخته شده است »فوکو، ۱۹۷۷، ص ۱۶۰). دریفوس و رابینو (۱۹۸۶) معتقدند فوکو در مقام تبارشناس، به جای اصلها، معناهای عمیق یا نیت مندیهای آشکار، به دنبال روابط اجباری است که خود را در رخدادهای ویژه و در مقاطع خاصی از تاریخ آشکار می سازند.
 
فوکودر تحلیل‌های خود، گاه ذات اولیه ای برای امور مختلف مانند قدرت و تنبیه در نظر می گیرد و همین امر نشانگر اعتقاد وی به نوع ملایم و پویای نام گرایی است. وی در بررسی مفهوم تنبیه، با در نظر گرفتن معنا و هدفی نیمه پایدار در پس تنبیه، شکل های مختلف آن را در طول تاریخ بازشناسی می کند. در اصل، بازشناسی شکل های مختلف تنبیه، با قرار دادن آنها در یک طبقه و تفسیر آنها در یک مجموعه با فرض همان معنا و هدف نیمه پایدار امکان پذیر می شود. روح مشترکی که تعذیبهای وحشتناک در ملاء عام، تنبیه های همراه با سکوت در پستوی زندان و رده بندی های دانش آموزان در مدرسه را به یکدیگر وصل می کند، همان کنترل و به انقیاد در آوردن روحهاست؛ امری که در طول تاریخ و در میان همه تحولات رخ داده در شکل های اعمال تنبیه، همچنان پایدار باقی مانده است.
 
از سوی دیگر، گاه همین معانی و اهداف نیز دستخوش تغییر می شوند. به طور مثال، ابتدا تنبیه با معطوف شدن بر بدن متهمان، سعی داشت تا روح آنها را بیازارد اما بعدها با روشن شدن نتیجه مطالعات روانشناختی درباره ارتباط روح و بدن و نیز نتایج بررسی ها درباره انواع جرم و پیامدهای اجتماعی آن، تنبیه شکلی مخفیانه و عقلانی گرفت و بیش از آنکه بر بدن معطوف باشد، بر تصور متکی گشت. به سخن دیگر، فهم افراد از هدف اولیه دچار تغییر و تحولاتی میشد و این تغییرات سبب ظهور تکنیکهای جدید می گشت. به طور مثال، در ظهور تکنیکهای جدید، هدف از به انقیاد درآوردن ضعیف ساختن افراد نبود؛ بلکه نگه داشتن آنها در سطحی بهینه از نظر انرژی و مشارکت بود که می توانست اقتصاد و سیاست را به بهترین وجه منتفع سازد. بنابر آنچه بیان شد می توان نام گرایی پویا را در مورد فوکو پذیرفت و آن را در مطالعات وی ردیابی کرد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394
نسخه چاپی