انتقاد از آثار فوکو
انتقاد از نظام‌های موجود، در آثار فوکو معمولا در قالب بررسی نظامهای طرد گفتمانی صورت می پذیرد. در این میان، سه نظام طرد کلان که فوکو آنها را کشف کرده و در تبارشناسی های خویش به دنبال یافتن و بر ملا ساختن آنها بوده است، در آثار وی به گونه ای پر رنگ تر به چشم می آیند.
 
از منظر فوکو، سه نظام طرد گفتمانی، یعنی سخن ممنوع، بخش بندی موضوع و ارادت به حقیقت معمولا دست اندر کار شکل دهی به نظام های معرفتی و ساختن نظمها بازی های حقیقت و خطا هستند. در تاریخ «جنون»، نظام دوم بررسی شده است: بررسی اینکه چگونه این نظام جابجا شده، تغییر کرده و اجبار خویش را تحمیل کرده است. همچنین بررسی ممنوعیت های جنسی از قرن شانزدهم تا نوزدهم - کتاب "اراده به دانستن" یا تاریخ جنسیت - نیز در مجموعه انتقادی قرار گرفته است. زیرا هدف این مطالعه، بررسی سخن ممنوع در مقام نظام طرد بوده است. به سخن دیگر، فوکو در این اثر می خواهد بداند که این ممنوعیت ها، چگونه جابجاشده و دوباره به کار افتاده اند؛ به طور مثال ابتدا در قالب اعتراف عمل کرده اند و سپس در نهایت در قالب روابط جنسی موجود در روانکاوی به کار افتاده اند.
 
آرزوی سوم فوکو، پی گیری نظام طرد سوم است. او در پی آن است که بداند این نظام گزینش حقیقت که ما در درون آن قرار داریم و در عین حال، همواره نیز آن را تجدید می کنیم، چگونه شکل گرفته و همچنین چگونه تکرار شده است. فوکو (ترجمه پرهام، ۱۳۸۴) می گوید در ابتدای این بررسی، خود را در زمان سوفسطاییان و سقراط قرار خواهم داد تا بدانم چگونه گفتارهای سرشار از قدرت و خطر و نیز گفتارهای توام با آداب در تقسیم بندی دوگانه دو نوع گفتار حقیقی و خطا تنظیم شده است. سپس با قرار گرفتن در نقطه عطف قرن شانزده و هفده، پیدایی علم مشاهده را مورد بررسی قرار دهم؛ زیرا این علم که با ساخت های جدید سیاسی همبسته است، بی شک قالب جدیدی از ارادت به حقیقت است. سومین مقطع مطالعه، آغاز قرن نوزدهم و پیدایش علم  مدرن، تشکیل جامعه صنعتی و ایدئولوژی پوزیتیویستی ملازم آن است که آن هم نوع دیگری از ارادت ما به حقیقت است. این پروژه در آثار فوکو به چشم نمی خورد و به صورت یکی از آرزوهای دست نایافته وی باقی مانده است.
 
بررسی نظامهای طرد سه گانه - سخن ممنوع، بخش بندی موضوع و ارادت به حقیقت - و پی جویی سازوکارهای آنها در طول تاریخ و تجسم آنها در کردارهای گفتمانی و غیر گفتمانی اجتماعی آغشته به قدرت، گفتمان ها - به ویژه گفتمان های علمی را به بازیهای زندگی فرومی کاهد و حقیقت های ضروری و جهانی آنها را تبدیل به قواعدی درون بازی می کند. اینکار همان گونه که پیش از این بیان شد، مواجهه گفتمان ها را با تیغ نقد اجتناب ناپذیر خواهد کرد. اصول نقد فوکویی در راستای آشکار کردن این نظامهای طرد و بر ملاساختن روابط دانش و قدرت در ساخت و هدایت گفتمان ها در ادامه مورد بحث قرار می گیرند.
 

واژگون ساختن

این اصل با نظر به اهداف تبارشناسی و پیش فرض اول، دوم و سوم آن، یعنی بازتعریف مفهوم قدرت، وابستگی دانش و قدرت و اعتقاد به بازیهای معطوف به حقیقت بیان می شود. بر اساس پیش فرض‌های اول و دوم، قدرت در درجه نخست امری منتشر و مولد در نظر گرفته میشود که در گفتمان های حقوقی سیاسی محدود نمانده و در تار و پود همه فعالیتهای انسانی، تنیده شده است و در درجه دوم، نفوذ این قدرت منتشر در گفتمان های دانشی مورد توجه و تأکید قرار می گیرد . پیش فرض سوم نیز گفتمان های دانشی را به منزله بازی هایی می نگرد که حول محور حقیقت شکل می گیرند اما در کار بازنمایی واقعی آن نیستند. این بازیها که هریک بر بستری از شرایط فرهنگی۔ اجتماعی تکوین می یابند، عرصه های صلب، مساوق با حقیقت و مبرا از آثار قدرت نیستند، بلکه حوزه هایی به شمار می آیند که گرانبار از نیتها، ارادهها، و ارادتهای نسبت به قدرت اند. این مؤلفه‌ها، عرصه های گفتمانی را چندلایه می سازند و سبب می شوند تا معانی متعارضی قادر باشند در پس واژهها همبودی داشته باشند.
 
بر این اساس، فوکو (ترجمه پرهام، ۱۳۸۴) معتقد است گفتمان های موجود را نمی توان صرفأ تحت تأثیر عامل اراده به حقیقت دانست. از همین رو و به دلیل دخالت نهادینه قدرت در دانش و نفوذ آن در کلیه ادعاهای دانشی، باید ساختهای گفتمانی را بازکاوی کرد و در این بازکاوی، سرچشمه بودن مؤلف، ماده علمی یا حقیقت برای گفتار را مورد تردید قرار داد. این تردید به صورت حرکت در جریان عکس جریان رایج و پیش فرضها ظهور خواهد کرد.
 
بنابراین می توان گفت تأکید فوکو در این اصل بر تکوین فرض مخالف در ذهن پژوهشگر است (ضیمران، ۱۳۸۱). این فرض مخالف که با نگاهی ساخت شکنانه همراه است، گاه قادر خواهد بود تا مسأله را از زاویه ای جدید بنگرد و ابعاد ناپیدایی از آن را آشکار کند.
 
از آنجا که واکاوی نمونه های عینی واژگونی معنا در آثار فوکو به روشن تر شدن این اصل و روش به کارگیری آن در پژوهش خواهد انجامید، در ادامه برخی دیگر از این نمونه ها مورد بررسی بیشتر قرار می گیرند.
 
بر ملاساختن ماهیت دوگانه رفتار با جذامی و مجنون: فوکو (ترجمه ولیانی، ۱۳۸۷ الف) در کتاب "تاریخ جنون"، رفتار کلیسا و مردم را با جذامی ها مد نظر قرار میدهد و تلاش می کند تا معنای ظاهری آن را واژگون کند: جذامی در آن واحد نشان خشم و لطف الهی بود: سرود کلیسای وین: «دوست من، خواست باری آن بود که تو به این درد مبتلا گردی. خداوند که برای اعمال ناشایستی که در این جهان مرتکب شده ای، به عقوبت می رساندت، در اصل تو را مشمول لطف بیکران خود می کند». جذامیان- و دیوانگان - در نهایت پذیرفته میشوند اما این مشمول شدن، از طریق طرد شدن است: «آنها نشانه مقدس شر محسوب میشوند اما از طریق همین طرد و تحریم به رستگاری می رسند. دستی که آنها را نجات میداد، دستی بود که آنها را پس میزد» (فوکو، ترجمه ولیاتی، ۱۳۸۷ الف، ص ۱۱).
 
در اینجا فوکو با نمایش ماهیت دوگانه و متضاد یک امر و امکان تفسیرهای کاملا متفاوت از آن، انگار که حقیقت یکتای آن امر در عرصه قدرت و اجتماع را به چالش می کشد. تا جایی که طرد کردن می تواند معنای پذیرفتن بیابد! واژگون سازی در این حالت، در عین پیروی از نام گرایی، جرأت نقد را در ناقد فراهم می آورد و موضوع مورد نقد را در حوزه دست ورزی وی قرار میدهد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394
نسخه چاپی