اصول معطوف به تبارشناسی
تحلیل  تبارشناسی ناظر به چگونگی شکل گیری گفتمان ها است و اصول تحقق ساز آن نیز باید بتوانند این سیر تکوین را پی جویی کنند. اصول معطوف به تبارشناسی، خود به دو دسته کلان و خرد تقسیم می شوند. در ادامه، این اصول در قالب اصول کلان و خرد مورد توجه قرار می گیرند و تفصیل می یابند. این اصول، راهبردهای کلانی هستند که محقق را در منظر تبارشناسی قرار میدهند و می کوشند تا جهت گیری های کلی تحلیل تبارشناختی را تعیین کنند.
 
با هم نگری اهداف تبارشناسی، مبنای نام گرایی و نیز در پیش فرض خاص آن که معطوف به تاریخ واقعی اند، منجر به تکوین اصل دیگری در پژوهش تبارشناسی می شود که توجه به بعد تاریخی نام دارد. در نظر گرفتن مبنای نام گرایی که معتقد به تغییر معانی واژه ها و نامها در طول تاریخ است، پژوهشگر را بر آن می دارد تا در بررسی مفاهیم، نامها و کردارهای گفتمانی و غیر گفتمانی، از فضای ایستای غیر تاریخی رها شده و در بافتی تاریخی به واکاوی امور پردازد. همچنین اعتقاد نداشتن به فراروایتهای فراتاریخی در مورد روند تاریخ، تبارشناس را از قضاوتهای پیشینی در مورد تاریخ بر حذر داشته، وی را در متن رویدادهای پیش بینی نشده تاریخی قرار می دهد. اعتقاد به هویت‌های متکثر نیز بر عدم تعین های موجود در تاریخ و ضرورت ارتباط مستقیم با رویدادهای آن تأکید می ورزد و همه این مبانی، پژوهشگر تبارشناس را بر نگریستن مسائل از زاویه تاریخی وا می دارند.
 
این اصل، ناظر بر ماهیت تاریخی روش تبارشناختی است. این ماهیت، موضوعاتی را برای اتخاذ روش تبارشناسی مناسب می کند که بتوان آنها را به صورت تاریخی نگریست و در بستر تاریخ و کنشها و گفتمان های معرفتی مورد بررسی قرار داد. از نظر مهان (۱۹۹۲)، وظیفه تبارشناسی آشکارساختن شرایط تاریخی وجود ماست و آشکار سازی این شرایط تاریخی، نیازمند بررسیهای تاریخی خواهد بود. همچنین از آنجا که تبارشناسی بر نبود یکدستی و پراکندگی هویت آدمی استوار است و فروریختن هویت های یک دست، تنها با توجه به جزئیات تاریخی و رجوع دوباره به تاریخ امکان پذیر است، تاریخی بودن مطالعه تبارشناختی در شمار شرط‌های لازم آن محسوب میشود.
 
فوکو (۱۹۷۷) بر آن است که تبارشناسی باید یکتایی وقایع را ورای هر گونه غایت یکنواخت ضبط کند؛ این رویکرد باید این یکتایی را در جاهایی جستجو کند که کمترین امید یافتن می رود، در اموری که افراد تمایل دارند، آنها را اموری بدون تاریخ حس کنند. به سخن دیگر، تبارشناس تلاش می کند تا امور را تاریخی بنگرد و روند تکوین آنها را در تاریخ دنبال کند. به اعتقاد وی، همچنین تاریخ به ما می آموزد که چگونه به هیبت خاستگاهها- خاستگاههای متافیزیکی- بخندیم و آنها را مسخره کنیم. این خاستگاههای رفیع، چیزی نیستند جز «تعمیمی متافیزیکی برآمده از این باور که چیزها در لحظه تولد، مقدس ترین و اساسی ترین حالت را دارند» (فوکو ۱۹۷۷، ص ۱۴۳).
 
فوکو (۱۹۷۷، ص۱۴۳) معتقد است «ما تمایل داریم که فکر کنیم که لحظه تولد امور، لحظه برترین کمال آنهاست، هنگامی که آنها به گونه ای خیره کننده از دستان خالق در گرگ و میش اولین صبح پدیدار می شوند. خاستگاه همواره مقدم بر هبوط است. خاستگاه، پیش از بدن می آید، پیش از این جهان و پیش از زمان؛ خاستگاه با خداوند پیوسته است و داستان آن همواره به منزله داستان خدایان خوانده می شود». وی در مقابل این خاستگاههای انتزاعی، عظیم و مقدس، از آغازهای تاریخی سخن می گوید:
 
آغازهای تاریخی، پست و حقیرند: حقیر و کوچک نه به معنای فروتن با محتاط مانند گامهای یک قمری، بلکه استهزا آمیز و کنایه آمیزند و می توانند هر گونه شیفتگی را پس زنند. ما میخواهیم با نشان دادن تولد مقدس وی، احساس سلطنت را در آدمیان بیدار کنیم: این مسیر اکنون ممنوع است، زیرا یک میمون در آستانه در ایستاده است، آدمی بر فراز پیشرفت آینده خویش از بوزینه ای آغاز شده است» (فوکو، ۱۹۷۷، ص ۱۴۳).
 
از نظر فوکو (۱۹۷۷، صص ۱۴۶-۱۵۰) تبارشناسی ارزش، اخلاق، زهد، و دانش، هیچگاه با پرسش از خاستگاه آنها یکی نیست. تبارشناس هیچگاه به بهانه غیر قابل دسترس بودن تاریخ، از دگرگونی های تاریخی چشم نمی پوشد. در مقابل، تبارشناسی، جزئیات و رخدادهایی که هر آغازی را میسازند، ترویج می کند. او به گونهای وسواسی نسبت به بدسگالی کوچک آنها حساس خواهد بود؛ تبارشناسی در انتظار ظهور ناگهانی و بدون نقاب آنها در مقابل دیگران است. از همین رو، تبارشناس هر جا که مجبور بشود، سرک می کشد و در این سرک کشیدن، محتاط و کم گو نخواهد بود- در «کاویدن عمقها»، در اجازه زمانی به این مؤلفه‌ها برای آنکه از پلکان مارپیچی پیشرفت گرایانه و روبه بالا- جدا شوند، جایی که هیچ حقیقتی نتواند آنها را توقیف کند.
 
از این روست که تبارشناس به تاریخ نیاز دارد تا افسانه های خاستگاه را باطل کند، و البته باید قادر باشد از تاریخ، فاصله بگیرد. وی باید بتواند رخدادهای تاریخ، ضربه های آن، نکته های غافلگیرکننده آن، قهرمانان فانی آن و نیز شکست های نچشیده آن را بازشناسی کند و در عین حال، از آنها فاصله گیرد و در آنها گم نشود. بنابراین می توان گفت، تاریخی بودن و جستجوی سرآغازهای تاریخی یک امر، از جمله ویژگیهای اساسی تبارشناسی است که مسائل مورد بررسی با آن باید به طور قطع واجد این ویژگی باشند.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394
نسخه چاپی