مشکلات ناشی از هیجان های طبیعی کودک
هیجانها، واکنشهای کوتاه مدت روانی- فیزیولوژیکی هستند که منشأ ایجاد آنها معمولا بیرونی است، ولی به ندرت یک عامل درونی را نیز می توان در ایجاد یک هیجان خاص مؤثر دید.
 
حالتهایی مثل ترس، اضطراب، غم، شعف، خشم و ... هیجان نام دارند. وقتی کودک می گوید می ترسم، ما از او می پرسیم که از چه می ترسی، و او می گوید من از تاریکی یا درد یا تنهایی می ترسم، به منشا بیرونی اشاره می کند. ولی واکنشهای مربوط به آن را به صورت فیزیولوژیکی یا روانی در رفتار کودک می توان مشاهده کرد. هیجانها از دوره کودکی در نوزادان شناسایی شده اند و همه انسانها هیجان را تجربه کرده اند. تأکید روی کمیت این هیجانهاست که تا چه حد وجود دارند. هرکسی به گونه ای دچار یکی از این هیجانهای طبیعی می شود. مثلا هیجان ترس: اگر ترس در یک فرد با محرکی که ایجاد ترس کرده متناسب باشد، این یک هیجان طبیعی و عادی است. باید توجه کرد که او از چه می ترسد! آیا از یک حیوان می ترسد؟ آیا این حیوان خطرناک است؟
 
در این صورت احساس ترس اشکالی ندارد و باید هم بترسد و احساس خطر بکند. همه افراد، چه کودک و چه بزرگسال، در حد طبیعی دچار هیجانهای مختلف می شوند. یعنی هیچ کس پیدا نمی شود که بگوید: اضطراب یعنی چه؟ ترس یعنی چه؟
 
اگر این هیجانها در فعالیتهای اجتماعی و ارتباطی انسانها خللی ایجاد نکند، هیچ اشکالی ندارد و در مدت کوتاهی نیز برطرف می شود. در مورد کودکان، اگر هیجانها زندگی آنان را از روند عادی خارج نکنند و مشکلات شخصی، خانوادگی، تحصیلی و ارتباطی برایشان به وجود نیاورند، طبیعی محسوب می شوند. در مورد احساسات هیجانی، ۵ سالگی یک مرز محسوب می شود. یعنی کودکان تا ۵ سالگی گاه و بیگاه رفتارهای هیجانی (شاید نگران کننده از دید خانواده) نشان می دهند، مثلا بسیاری از کودکان ۵ ساله دچار ترس می شوند: ترس از تاریکی، تنهایی، جدا شدن از مادر، دور شدن از خانواده و .... در سن شروع مدرسه نیز ترسهای متفاوتی به طور طبیعی در کودک ظاهر می شود؛ مانند ترس از ناکامی در کسب نمره خوب، ترس از امتحان و موضوع های مشابه دیگری که در این مرحله سنی دیده می شود. کودک در هر مرحله از رشد برخی از هیجانهای خاص را نشان می دهد. هیجانها دائما در حال تغییر هستند و دوره کوتاهی دارند. بنابراین اینها را در زمره هیجانهای غیر طبیعی به حساب نمی آوریم.
 
اصولا در مورد احساس هیجان باید توجه کنیم که زمان ابتلا طولانی نشود. مثلا اگر بچه ای می ترسد، این ترس نباید زمان زیادی طول بکشد. چون با فعالیت طولانی دستگاه عصبی ارادی و غیرارادی (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) بیشتر سروکار داریم و فعالیت طولانی این دستگاه، آن را تا حدودی ضعیف می کند و می تواند مشکلاتی ایجاد کند.
 
کودکانی که در خانواده شان هیجانهای مستمر زیاد بوده، مثلا ترس و خشم همیشه وجود داشته و شیوه زندگی و تربیت بر ایجاد هیجان منفی مبتنی بوده و این مشکل همواره شدت و تداوم داشته است، دچار اختلالاتی می شوند که یا در دوره کودکی بروز می کنند یا در دوره بعدی خود را نشان می دهند.
 
بنابراین ما اکثر هیجانهای کوتاه مدت را در دوره زیر ۵ سال طبیعی تلقی می کنیم. از نکاتی که باید به آن توجه شود، اجتماعی کردن این هیجانهاست؛ یعنی بچه ها باید بدانند که چگونه با هیجانشان کنار بیایند. کودک باید بیاموزد هنگامی که بر اثر ترس یا اندوه یا خشم یا شادمانی هیجانزده می شود، چه واکنشی از خود بروز دهد.
 
نحوه بروز هیجان باید اجتماع پسند شود. اگر فردی نداند که در این موارد چگونه رفتار کند، ممکن است دچار اشکالات زیادی در ارتباط با دیگران شود. نحوه برخورد جامعه نیز هنگام برخورد با شخصی که بر اثر هیجان از خود واکنش منفی و نامناسب نشان می دهد مثبت نیست. این را باید هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم به بچه ها یاد بدهیم. بچه هایی که چنین واکنشهایی را در والدینشان می بینند، آنها را یاد می گیرند. مثلا مادری که از حشره ای می ترسد، از خود واکنش نشان می دهد و فرزندش هم آن واکنش را به همان صورت در برابر آن حشره بروز خواهد داد. به این ترتیب یاد می گیریم که در برابر خشم، ترس، و شادمانی چگونه رفتار کنیم. بچه های عادی و بچه هایی که عقب مانده ذهنی نیستند، معمولا این واکنشها را از طریق مشاهده رفتار والدینشان یاد می گیرند و تکرار می کنند، ولی بعضی از بچه هایی که دچار مشکل هستند و بچه های عقب مانده ذهنی حتما باید یاد داد. از طریق روشهای تنبیه و تشویق مناسب باید به آنها آموزش داد که هنگام مواجهه با هیجان، چگونه باید واکنش نشان دهند.
 
نکته مهم دیگر رفتار افراط و تفریطی به هنگام بروز هیجان است. برخی از والدین حتی ندانسته در این موارد افراط می کنند، مانند توجه افراطی، علاقه افراطی، دوست داشتن افراطی و عشق افراطی که در قالب هیجان بروز می کند. این رفتارها ممکن است پیامدهای نامطلوبی روی فرزندان داشته باشد. مثلا کودکی که بیمار می شود و مورد توجه زیاد قرار میگیرد، چه بسا دوست دارد که همیشه بیمار باشد و به نوعی حالت تمارض در او دیده می شود. چرا که احساس می کند وقتی بیمار است همه به او خیلی توجه می کنند. به این ترتیب رفتارهای نابهنجار شکل می گیرد. کودکی که مرتب سرش را به دیوار می زند تا توجه والدین را جلب کند، رفتارش به یک عادت غلط تبدیل می شود و جزء اختلالات عادتی به شمار می آید. این رفتار از کجا نشأت می گیرد؟ از آنجا که او دوست دارد مورد توجه قرار بگیرد. بنابراین، احساس باید از هرگونه افراط و تفریط عاری باشد و به روشی ابراز شود که مورد پسند جامعه قرار بگیرد.
 
منبع: پاسخ به والدین، دکتر سیما فردوسی، تهران: انتشارات صابرین، چاپ سیزدهم، 1394.
نسخه چاپی