خردورزی همسران و افزایش اعتماد به یکدیگر

خردورزی

همسران خردورز از رهگذر خود آگاهی و معیار گرایی و یادگیری فعال، می کوشند تا خانواده سالمی پدید آورند. نادانی ستیزی از ویژگی های بارز شخصیت آنان است. از این رو، پیوسته در حال خواندن و اندیشیدن و پرسیدن هستند و به داناییشان درباره زندگی و سلامت خانواده می افزایند. خرافه گرایی، جایی در ذهن و زندگی شان ندارد و چیزی را بی دلیل، رد یا قبول نمی کنند.
 
از همین روی است که چنین همسرانی با هم، نزاع لفظی و فیزیکی ندارند و به آسانی تسلیم حقیقت می شوند. بسا همسری خردمند، در کنار همسری است که چندان میانه ای با اندیشه ورزیدن ندارد. او اگرچه رنج می برد، اما میداند که تا کشش روانی در کسی پدید نیاید، محال است که او در شمار خردورزان درآید. شاید تمرین های عملی، مانند شنیدن و خواندن کتاب، سبب گرایش همسر به اندیشه و اندیشه ورزیدن شود.
 
اگر سطح توقعمان را بالا ببریم، هم رنجمان افزون تر می گردد و هم میان ما و همسر مان فاصله عاطفی می افتد. دریغ خوردن یا مقایسه کردن همسرمان با همسر دیگران - که اهل دانش و اندیشه و هنر است به کار نادرستی است. شاید همسر ما امتیازهایی داشته باشد که همسر دیگران آن را ندارند. باید دانست که این گونه سنجش ها، دور از خرد ورزی است و عواطف همسران را به یکدیگر کاهش می دهد.
 
نمی توان گفت کسی به دلیل ازدواج با هنرمندی خوش بخت است و کاش من به جای او بودم. شاید در ظاهر، گفتن «ای کاش»، اثر ویرانگری بر شخصیت همسران نگذارد، اما باید باور کرد که چنین نیست. کم کم عقربه عاطفه به همسر دچار تغییر می شود و طرف دیگری می چرخد.
 
آرزوهایی که با واقعیت ناساز افتاده اند، نباید ذهن ما را آکنده و گرفتار سازند. رضا بودن به شرایطی که در آن به سر می بریم، از نشانه های خردمندی است. برخی همسران از کوتاهی قدشان احساس رنج دارند یا از این که زیبایی صورت و تناسب اندام شان به گونه دلخواهشان نیست گله دارند. این دسته نیز به رغم ادعای خردمند بودن، شیوه پسندیده ای ندارند. بنابراین، باید واقعیت های جسم و زندگی مان را بپذیریم.
 
مقصود از خردورزی همسران، این است که در همه حال بر نادانی و خرافه و تعصب و توهم و تصورهای خیالی شان چیره شوند. آن گاه که نمی توانیم مثل دیگری یا در جای دیگری باشیم، چرا آرزومند چیزی غیر ممکن هستم.
 
واقعیت پذیری از نشانه های خردورزی انسان است. همسران باید سعی در نزدیک ساختن ذهن و پندار همسرشان به مرز واقعیت داشته باشند. در غیر این صورت، احساس های زیان باری که از نارضایتی به شرایط موجود جسمی یا اقتصادی و اجتماعی یا خانوادگی شخصیت انسان را محاصره می کنند، پی آمدهای ناگواری به دنبال دارند.
 
اگر همسران جوان در آغاز زندگی مشترکشان به اندیشه روی آورند و تمرین های خردورزی پیاپی داشته باشند، کمتر گرفتار بگو مگوهای بیهوده می شوند. وقتی در اوقات فراغت برای همدیگر، نوشته یا خاطره ای از خود یا دیگران می خوانند، نیروی فکر و خردشان را پرورش داده اند. باید از همین فرصت های کوچک بهره برد.
 
همسر جوانی را در عباس آباد همدان دیدم که شانه همسرش را طرف کتیبه ای سنگی چرخاند و خنده کنان گفت: عزیزم برایم بخوان!
 
تمرین های خردورزی باید شیوه دلپذیر داشته و از هر گونه جسارتی به همسر دور باشد. چه می شود اگر وقتی همسرتان با لیوان شربتی به قصد پذیرایی از شما جلو می آید، با بیتی از خواجہ شیراز از او پذیرایی معنوی کنید؟
 

افزایش اعتماد به یکدیگر

زندگی بدون اعتماد، نه رنگ زندگی دارد و نه حقیقت زندگی. اگر در خانواده ها اعتماد همسران به یکدیگر شکل نگیرد، دوست داشتنی افسانه ای بیش نیست. همسران بی اعتماد به همدیگر، غریبه هایی هستند که از روی ناچاری زیر سقفی گرد هم آمده اند تا شب را به روز و روز را به شب برسانند.
 
باید دانست که هیچ چیز مانند بی اعتمادی، خوش بختی همسران و فرزندانشان را تهدید نمی کند، زیرا فرد بی اعتماد، مثل انسان بی پناهگاهی است که در بیابانی سرگردان شده است. خود آگاهی و شناخت به همسر - که اندک اندک فراهم می آید - بستر ساز اعتماد متقابل همسران به یکدیگر خواهد شد.
 
از آن پس، می بایست در افزایش و ارتقاء اعتماد مشترک کوشید، زیرا هر لحظه ممکن است اعتماد آسیب ببیند و شیرازه پیوند همسران از هم پاشیده شود. پس، اینگونه نیست که بتوان آسوده خاطر زیست و دل به اعتمادی خوش ساخت که زمینه ازدواج را فراهم آورد. اعتماد، سرمایه ای است که باید پیوسته مراقب آن بود و روز به روز بر آن افزود.
 
همسران جوان دو دسته اند. دسته ای از آنان به خواسته یا ناخواسته از سرمایه اعتماد هزینه کرده و آن را می کاهند. رفتارهای ناسالمشان، سبب کاهش و تباه سازی اعتماد همسرشان به آنان می شود، همان گونه که رفتارهای سالمشان سبب ارتقاء اعتماد همسرشان می گردد.
 
این دسته از زنان، با نابودی اعتماد، جایی در دل همسرشان نخواهند داشت و به تدریج، جدایی شان از هم، رقم می خورد. اما دسته دیگر که ارزش اعتماد همسر را شناخته اند، با رفتارشان اعتماد را پاس میدارند و آن را می افزایند. حرکت دسته دوم، نمودار دوست داشتن همسر است، در حالی که حرکت دسته نخست، نشان دهنده نفرت به همسر است.
 
درباره سلب اعتماد یا کاهش اعتماد همسران در خانواده ها، باید گفت حرکت های کوچک رفتاری نیز تأثیرگذار است. در حقیقت، اعتماد با آسیب های ناچیزی فرو می پاشد که به آن چندان بها نمی دهیم. همین آسیب ها چون نقطه های سیاهی بر جان انسان می نشینند و سرانجام به صورت دایره ای بزرگ و تاریک در می آیند. از این رو، نباید در زندگی زناشویی، حرکت گفتاری یا رفتاری ناهماهنگ با روان سالم را ناچیز انگاشت. اگر اعتماد بین همسران روند رو به فزونی نداشه باشد، زندگی روند رو به تباهی خواهد داشت.

کسی که از اعتماد همسرش سوء استفاده می کند، در حقیقت به خود ظلم کرده و خود از حرکت به سمت سلامتی شخصیت باز می ماند. حکایت وی، حکایت همان شخص گل خواری است که بر اساس روایت مولانا در کتاب مثنوی معنوی، به دکان بقالی آمده بود و تقاضای قند کرده بود. بقال وزنه ای از گل خشکیده در کفه ترازو نهاد و به عقب دکان رفت تا برای او قند بیاورد. گل خوار در حالی که به عقب دکان قند فروش نگاه می کرد، به سنگ ترازو ناخنک می زد و ذرهای خاک خشک در دهانش می گذاشت. بقال که از دور متوجه حرکت مشتری گل خوار شده بود، با خود می گفت: نادان! تو از قند خود می کاهی!
 
بنابراین، آیا همسران اعتماد باخته، می توانند در کانون گرم خانواده جایی داشته باشند؟
 
منبع: بایسته های زناشویی، ابوالفضل هدایتی فخر داوود، قم: موسسه بوستان کتاب، 1393.
نسخه چاپی