آن گاه که...
اندوهگین می شوم برای
سنجاب هایی که با آن بدن کرک کرکی شان
از این شاخه
 به آن شاخه می‌پرند با نرمی‌...
دلم می‌سوزد برای جوجه های شانه به سر
آن هنگام که آسوده منتظر دانه یا کرمی‌
در لانه به سر می‌برند...
دلم می‌گیرد برای برگ ها
برای پنجه های رو به آفتاب شان
برای باد که
می‌رقصد آرام روی شکوفه های سفید و صورتی
باز اندهگین می‌شوم برای ریشه ها...
ریشه ها...
که درخت را در آغوش گرم
مادر جهان، خوابانده اند...
آن گاه که درختی قطع می‌شود
تا کتابی شود
کتابی...کتابی...
کتابی...که دلم بسوزد برای شاخه ها...
برای برگ ها...
برای سارها...
کتابی شود...

شاعر: مریم کوچکی

منبع: مجله باران
نسخه چاپی