انسان باید کامل باشد (قسمت دوم)
فیض الهی به طور دایم و مستمر بر تمامی ماسوا در حال جوشش است. این انسان کامل است که واسطه فیض رسانی به خلق بوده و اگر وجود او نباشد، هیچ مخلوقی نخواهد بود. او واسطه بین حق و خلق است و به سبب او فیض حق و مدد او که موجب بقای ما سوى الله است؛ به همه عوالم علوی و سفلی می رسد و اگر برزخیت انسان نباشد هیچ چیز از عالم، مدد الهی را نمی پذیرد. زیرا مناسبتی بین آنها نیست، تا فیض به آنها برسد. و اگر فیض لمحهای منقطع گردد همه چیز کان لم یکن خواهد شد.
 
«بیمنه رزق الوری، وبوجوده ثبتت الأرض والسماء»؛ به برکت او خلق روزی می خورند و به وجود او آسمان و زمین پا برجاست. برزخیت انسان کامل و این که او در صعق ربوبی راه دارد سبب می شود تا او واسطه ای باشد که از حق بگیرد و به خلق برساند و امورات آن را به عهده داشته باشد. انوار تجلیات از آینه دل او بر عالم فایض می گردد، و تا این کامل در عالم باقی است، عالم از حق تجلیات ذاتیه و رحمت رحمانیت و رحیمیت به واسطه اسماء و صفاتی که این موجودات مظاهر اوست را استمداد می کند.
 
ابن عربی معتقد است که به وسیله آدم (کون جامع) حق جل وعلا  به خلقش نظر نموده و به آنها رحمت و فیض بخشید، او در فکوک انسان کامل حقیقی را برزخ بین وجوب و امکان و مرآت جامع بین صفات قدم و احکام آنها، و بین صفات حادث دانسته است. در نفحات الالهیة آمده است:
 
انسان کامل قطب وجود کونی و آینه تجلی ذاتی کمالی احدی است، و امامان به منزله دو ابهر و شاهرگ اند، یعنی دو رگ که از باطن قلب بیرون می آید و از آن دو رگ همه رگهای بالا و پایین بدن منشعب می شوند، و دو تجویف قلب دو نمونه برای دو مرتبه دو امام است.
 
امداد الهی به واسطه روح به باطن قلب می رسد و سپس دو تجویف در دو ابهر پخش شده و به وسیله دو ابهر از آن منشعب می شود، در رگها پخش شده، در تمام بدن ساری و جاری می گردد. در عالم خارج نیز همین گونه است. انسان کامل که قلب هستی است، حقایق اسماء را دریافت کرده و همچون شریان های بدن در سراسر عالم این حقایق را پراکنده می نماید. هدف اشاره ای به این مطلب است که سبب ایجاد عالم و بقای او و واسطه ظهور کمالات الهی در أزل و ابد و دنیا و آخرت انسان کامل است. (1)
 
خزانه دار عالم ابن عربی می گوید: فهو من العالم کفص الخاتم من الخاتم، وهو محل النقش والعلامة التی بها یختم بها الملک على خزانته. وسماه خلیفة من أجل هذا، لأنه تعالى الحافظ به خلقه کما یحفظ الختم الخزائن. فما دام ختم الملک علیها لا یجسر أحد على فتحها إلا بإذنه فاستخلفه فی حفظ الملک فلا یزال العالم محفوظة ما دام فیه هذا الإنسان الکامل.« القطب قلب الوجود الکونی ومرآة التجلى الذاتی الکمالی الجمعی الأحدى، والإمامان له بمنزلة الأبهران وهما عرقان یخرجان من باطن القلب فیتشعب منهما جمیع الشریانات فی أسفل البدن وأعلاه، وتجویف القلب مثالان لمرتبتی الإمامین. فالإمداد الإلهی یصل بالروح إلى باطن القلب ثم ینقسم بحسب التجویفین فی الأبهرین ویسرى إلى جمیع البدن بواسطة ما یتشعب بالأبهرین ومنها وانقسم فی الشرائین، وفی خارج العالم ما هو نظیر لما قلناه من حال النشأة الإنسانیة، وهاهنا أسرار وهذه تذکرة فتذکر»(2)
 
 پس عالم به وجود انسان، کامل و حقیقی شد و انسان برای عالم به منزله نگین انگشتر است. همان طور که در گذشته پادشاهان بر نگین انگشتری خود نقش و علامت مخصوص به خود را حک کرده و با آن به نامه ها و یا خزاین خود مهر می زدند و تا مهر پادشاه بر آن خزاین است کسی جرأت و جسارت گشودن و توان تصرف در آن را ندارد مگر به اذن او. در عرفان نیز انسان کامل را در جایگاه نگین انگشتری قرار دادهاند که خداوند رموز و اسرار هستیعقا و تمامی نقوشی که در جهان خلقت قرار گرفته است را به صورت یک جا در وجود انسان کامل ترسیم کرده است. و او را مهر خزانه خود قرار داده تا در جهت حفظ خلق، جانشین و خلیفه حق جل و علا گردد. تا این انسان کامل در جهان وجود دارد، هستی محفوظ می ماند. وقتی انسان کامل روح عالم و هدف و غایت آن باشد، پس با مرگ او بساط عالم نیز برچیده می شود.
 
هیچ یک از حقایق عالم و أرواح نمی تواند آن خزاین را بگشاید و در آن تصرف کند و هیچ یک از معانی از باطن به ظاهر نمی آید، مگر به اذن او. حتی مرگ نیز به اذن این کامل می باشد. چرا که او صاحب اسم اعظم است. شیخ اکبر در فصوص تعلیل و استشهاد برحفظ دنیا به واسطه انسان کامل را می آورد :ألا تراه إذا زال وفک من خزانة الدنیا لم یبق فیها ما اختزنه الحق فیها وخرج ما کان فیها والتحق بعضه ببعض، وانتقل الأمر إلى الآخرة فکان ختمة على خزانة الآخرة ختمة أبدی؟ نمی بینی هنگامی که زایل گردد و از دنیا مفارقت کند و از خرابه دنیا به آخرت انتقال پیدا کند و دیگر کسی نیست که به کمال او متصف باشد و بتواند قائم مقام او باشد؛ با او خزاین الهی به سوی آخرت منتقل می شود. هیچ کمالی محفوظ نیست مگر به وجود او. هنگامی که او به آخرت منتقل شود، آنچه از کمالات حق تعالی در خزانه عالم بود، در خزانه دنیا نمی ماند
 
چرا که حافظ وجود خزاین اوست. تجلی حق که موجب بقا بر عالم دنیا است، به واسطه اوست. پس دنیا در حالت انتقال او به آخرت، منتقل به آن جهان می شود و هر کمالی در دنیاست بیرون آید و دنیا زوال پذیرد، و آخرت به دلیل انتقال خلیفه به سوی او و همراهی کمالات با انسان کامل، آباد می گردد، و آن معانی و حقایق ظاهر به اصل خود، که در باطن است، ملحق می شود، و امر الهی به سوی آخرت منتقل می گردد، و انسان کامل تا ابد حافظ خزانه آخرت می گردد.
 
پی‌نوش‌ها:
1. نفحات الإلهیة، ص ۱۵۸
۲. فصوص الحکم، ص ۵۰.
 
منبع: انسان کامل از دیدگاه ابن عربی و امام خمینی رحمة الله علیه، نرگس موحدی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1393
نسخه چاپی