هستی شناسی انسان کامل (قسمت دوم)
عبادت و معرفت در انسان کامل یکی دیگر از ویژگی‌های انسان کامل را می توان مرتبه و سطح معرفت او که منجر به عبادت تامه او می شود، برشمرد. از آنجا که معرفت در هر امری جایگاه خاصی دارد، در مسأله عبادت نیز آن را ملازم با معرفت دانسته اند.
 
اگرچه ملائکه به تسبیح و تقدیس الهی مشغول اند و به این امر می بالند، اما ملائکه ذات حق را آنگونه که اقتضا می کند عبادت نمی کنند، چرا که هر کدام تنها مظهر اسم خاصی هستند، که بر اساس آن مظهریت به عبادت می پردازند. بندگان (انسانها) از اسماء و صفات حق به آن اندازه بهره مندند که ذات آن بنده به حسب استعداد و قابلیت وجودی خویش طلب می کند. از سویی هیچ احدی عبادت حق نمی کند مگر به مقدار علم و معرفت خویش از حق؛ زیرا عبادت مسبوق به معرفت معبود است و بنده تا نداند که حق، رب و مالک و مستحق عبادت است
 
خود را به مربوبیت و مملوکیت و استحقاق عبودیت نمی شناسد و تبعا عبادت او به ظهور نمی رسد. پس هر که استعداد ذات او اقتضای علم و معرفت به جمیع اسماء و صفات را نداشته باشد، ممکن نیست که حق را به جمیع اسماء و به عبارتی با معرفت تام عبادت کند. چینش قضایای حملیه ذکر شده این گونه است: هریک از خلایق چه ملائکه و چه انسان هر کدام به اندازه قابلیت و استعداد ذاتی خود مظهر اسماء الله اند. از طرفی میزان شناخت و معرفت هر مظهری به اندازه درک او از فیض اسمایی است و نتیجه این که هرچه ذات مخلوق پذیراتر و مجلای اسماء و صفات بیشتر باشد، عرفان او از حق تعالی بیشتر است. اگر این را صغرای قیاس بعدی قرار داده و در مورد کبرای آن بگوییم که هر قدر که معرفت بیشتر باشد عبادت حق تام و تمام تر خواهد بود، نتیجه این می شود که: ذاتی که در مرآتیت و تجلی اسماء الله کامل ترین باشد، شکی نیست که کامل ترین معرفت و در نتیجه عبادت تامه خواهد داشت. از اینجاست که حق را عبادت تامه نمی کند مگر انسان کامل.
 
خوارزمی در شرح خود بر فصوص این ملازمه را به صورت دو قضیه حملیه بیان می کند: فإنه ما یعرف أحد من الحق إلا ما تعطیه ذاته؛ بنده از اسماء و صفات حق هیچ نمیداند مگر آنچه را ذات آن بنده به حسب استعداد او اعطا می کند، و هیچ احدی عبادت حق نمی کند مگر به مقدار علم و معرفتی که از حق تعالی دارند؛ چرا که عبادت مسبوق به معرفت معبود است. انسان تا نداند که حق رب و مالک و مستحق عبادت است، و خود را به مربوبیت و مملوکیت و استحقاق عبودیت نشناسد، عبادت به ظهور نپیوندد. پس هر که استعداد ذات او اعطا نکند علم و معرفت را به جمیع اسماء و صفات، ممکن نیست که حق را به جمیع اسماء عبادت تواند کرد. و از این جاست که حق را عبادت نامه نمی کند مگر انسان کامل. پس عبد تمام اوست. و لهذا در آیه کریمه (وما خلقت الجن والإنس إلا لیعبدون ) عبادت را به معرفت تفسیر کردند. بدون شک هیچ مخلوقی نمی تواند خدای متعال را به طور حقیقی متذکر شود مگر خلیفه و جانشین الهی که در هر زمان کامل ترین است. اسم جامع اعظم که فراگیر ترین اسماء است تنها در وجود کامل ترین خلایق ظهور و بروز دارد و معرفت و شناخت حقیقی را به او می دهد. امام صادق الع فرمود:
 
نحن والله الأسماء الحسنی التی لا یقبل الله من العباد عملا إلا بمعرفتنا»؛ قسم به خدا ماییم اسمای حسنی که از بندگان عبادتی قبول نمی شود مگر به معرفت ما. امام صادق الق در این حدیث با بیانی شیوا، خود و ائمه طاهرین را همان اسماء الله معرفی می نماید که هر کس بخواهد خدای متعال را عبادت کند و به معرفت حقیقی دست یابد، باید اسمای حسنای خداوند را درک کرده و به آنها معرفت پیدا کند. ائمه الت مصادیق اسماء و صفات حق تعالی می باشند. علم به اسماء خداوند ممکن نیست، مگر برای کسی که همه اسماء در او ظاهر شده باشد. برای پذیرش این ظهور نیز باید در سرشت و ذات او استعداد و ظرف قبول این اسماء موجود باشد. خداوند در آیه کریمه (وعلم آدم الأسماء کلها) انسان کامل را مستعد ظهور کل و تمام اسماء معرفی می کند بنابراین از (علم آدم الأسماء کلها استفاده می شود که حقایق وجودیه اسماء که همان اسرار الهیه اند، در کون و سرشت و حقیقت وجودیه ذات جامعه انسان کامل، جمع است؛ چون او سفر کند یک قافله کمال با اوست.
 
اهل معرفت همه عالم را مظهر وتجلی حق می دانند، اما مظهریت هر چیزی به اندازه و حد خود آن موجود است. در این بین انسان کامل است که مظهر اتم و جلوگا؟ تمام قامت الهی است. «فما صحت الخلافة إلا للإنسان الکامل»؛ پس خلافت جز برای انسان کامل سزاوار نیست. البته هر فردی از افراد انسانی نصیبی از این خلافت دارد که با آن به تدبیر امور خود می پردازند. مانند تدبیر سلطان در مملکتش و تدبیر صاحب منزل در منزلش و نازل ترین آن تدبیر شخص در بدن خویش است و خلافت عظمی از آن انسان کامل است.

خداوند عالم را به عالم تدبیر می کند و آدم را خلیفه خود بر عالم قرار داد و عالم را به خلیفه تدبیر نمود، در مورد آدم که جامع نعوت الهیه ( ذات و صفات و افعال) است فرمود: «إن الله خلق آدم على صورته»؛ انسان عالمی است، که محل نقوش اسمای الهی و حقایق کونیه است، و به این سبب او سزاوارfi خلافت است. آن حضرت را هیچ حمدی سزاوارتر از حمد انسان کامل مکمل، که متمکن مقام خلافت عظمی باشد نیست، چرا که این حمد همان ثنای حق از ذات خود می باشد، از آن وجه که انسان کامل آینه جمال نمای آن حضرت است.
 
انسان کامل جان جهان: ابن عربی در الفتوحات المکیة نسبت انسان کامل را به عالم مانند روح به جسد می داند: فهو للعالم کالروح من الجسد فالإنسان روح العالم والعالم جسده... إذا نظرت فی العالم دون الإنسان وجدته کالجسم المسوی بغیر روح وکمال العالم بالإنسان مثل کمال الجسد بالروح؛ روح و نفس است که مملکت جسم را به سوی تعالی و کمال سوق می دهد. انسان کامل نیز روح و جان ماسوا الله بوده و آن را به سوی مراتب کمال رهبری می نماید. انسان کامل روح و جان هستی است و همان طور که اگر جان در بدن نباشد بدن تبدیل به جسد خواهد شد؛ اگر انسان کامل نیز نباشد دیگر هیچ فیضی از ذات حق به عالم نمی رسد و این به این معنا نیست که اگر انسان کامل نباشد، عالم به نحوی وجود خواهد داشت و جسدی از او بر جای می ماند؛ بلکه به این معناست که با نبود انسان کامل همه چیز کان لم یکن شده و هستی در هم پیچیده خواهد شد. بنابراین از جهت انسان کامل که واسطه بین ذات الهی و عالم است هستی فیض وجود را دریافت می کند. پس اوست که جان بخش به هستی است.
ادامه دارد..
 
منبع: انسان کامل از دیدگاه ابن عربی و امام خمینی رحمة الله علیه، نرگس موحدی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1393
نسخه چاپی