دین زدایی و سکولاریسم
در قرن هفدهم و هجدهم گروهی بودند به نام دئیست ها: آنها که می گفتند این عالم مطابق قوانین مکانیکی و ریاضی کار می کند. جهان مثل یک ماشین است، مثل ساعت خودکاری است که خدا آفریده؛ ولی برای ادامه کار احتیاجی به خدا ندارد. با توجه به اشرافی که دئیسم داشت اولا منجر شد به دور شدن خدا از صحنه زندگی انسان، مثل همان ساعت که البته این را دین مطلقا نفی می کند. از نظر دین عالم و از جمله انسان در وجود و بقا هر لحظه به خداوند احتیاج دارند. یک لحظه اگر فیض الهی منقطع شود عالم و آدم نیست میشود. اصلا همین صفات الهی مثل سمیع و بصیر ظهور دائمی دارد. در دید جدید که عالم یک ماشین فرض شد، دیگر فرشته اصلا جایی ندارد. در حالیکه در جهان بینی قدیمی اصلا عالم، عالم فرشتگان بوده و تمام قوانین با فرشتگان ربط داشته است. باز همین دئیسم منجر شد به انکار وحی، سعی کردند که دینی بیاورند به تعبیر آنها دین عقلی که در نهایت نفی دین است. کسانی مثل کانت و دیگران نظریاتی را درباره دین شناسی مطرح کردند و سعی کردند عقل را جای وحی بنشانند.
 
بنابراین ما می توانیم از مظاهر مدرنیزم یکی دین زدایی و در واقع کنار گذاشتن دین و دیگری سکولاریسم را ذکر کنیم. سکولاریسم به معنی سیاست روی آوردن صرف به دنیا و صرفنظر کردن از توجه به آخرت و خداست. سکولاریسم از یک کلمه لاتین می آید به معنای سکولو و سکولو به معنای دنیاست؛ یعنی رویکرد به دنیا به قیمت فراموش کردن خدا و آخرت. این هم از پدیده هایی که هم در علم هست و هم در فلسفه. نظرات فلاسفه فلسفۂ جدید یعنی هگل، کانت، ودکارت را ببینید، اصلا آخرت مطرح نیست. پیشرفتی هم که مطرح می شود در همین دنیا واقع می شود. حالا ممکن است به خدا و آخرت معتقد باشد، اما کسی که ادعای فلسفه می کند خودش را اندیشمند می داند، خودش را در واقع نماینده تفکر یک قوم یا یک دوره می داند، چطور ممکن است اگر دیندار باشد یا اعتقاد به آخرت داشته باشد این اعتقاد در نظریه فلسفی او منعکس نباشد.
 
در مقابل این فلاسفه، که عالم را به عنوان آرمان می دیدند فلاسفه و حکمای مسیحی می گفتند عالم نشانه الهی است. در علم جدید هدف تسخیر طبیعت است. تسخیر طبیعت برای اهداف غیر الهی. البته در دین هم تسخیر هست ولی توانایی تسخیر را خدا داده است. یعنی این آگاهی و این بینش هست که عالم را خداوند آفریده و آن را مسخر انسان کرده است. تسخیر یک شخص مؤمن به تعبیر قرآن یک تسخیر استخلافی است، یعنی از طرف خداست «وأنفقوا مما جعلم متخلفین فیه» (حدید/ ۷)، حتى انفاق استخلافی است. تسخیر او به عنوان تسخیر یک خلیفه خداست. اما تسخیری که درعلم دوره جدید مطرح شده است اگر نخواهیم تعبیری برایش بکار ببریم و درست باشد باید بگویم تسخیر شیطانی است و اگر خوشبین تر باشیم باید بگویم تسخیر غیر الهی است در این تسخیر، هم انسان و هم طبیعت نامقدس است؛ در حالی که در دیدگاه سنتی عالم و آدم مقدس بوده است، چرا مقدس؟ چون خدا در او حضور دارد. انسان مؤمن و انسان ولی، مقدس است.
 
دیدگاهی که در مدرنیزم پدید آمد این جنبه تقدسی طبیعت را تا حد زیادی از بین برده است؛ لذا شما می بینید که ظرف یکی دو قرن گذشته انسان، طبیعت را اینطور مورد سوءاستفاده قرار داده است. لایه ازون را از بین برده و به خود اجازه داده که معادنی را که خداوند ایجاد کرده به اسم علم تصرف بکند و حق نسلهای آینده را از بین ببرد. و این کار در همین ۵۰ یا ۶۰ سال پیش انجام گرفته است. و جنگلها را از بین برده و در زمین فساد کرده است. ما که همه چیز را از دیدگاه سنت الهی بررسی می کنیم باید متوجه این معنا باشیم که در این دو قرن روی زمین کارهایی شده است که عواقب وحشتناکی در پی خواهد داشت که آثارش هنوز کاملا ظاهر نشده است. اگر همین روال ادامه پیدا کند، در واقع این سؤال باقی می ماند که آیا بشری به عنوان خلیفة الله روی زمین باقی خواهد ماندیانه. علم جدید چیزهایی ساخته است که هلاک او بسیار نزدیک است. بمبهای عجیب و غریب ئیدروژن، اکسیژن و سلاحهای مخرب، با همین علم ساخته شده است.
 
انسان اگر بخواهد خود را از مهلکه نجات بدهد هیچ راهی ندارد جز بازگشت به دید الهی، به دین، به دیدگاه سنتی و ارزشهایی که در سنت اعتبار داشته و انبیا و اولیا و تمام فرزانگان در طول تاریخ منادیان آن بودند. یکی از دستاوردهای بزرگی که فرهنگ ما می تواند داشته باشد اولا توجه به این سرمایه عظیم سنت است که فرهنگ اسلامی احیاکننده آن است و خوشبختانه در اختیار ماست و ما باید این سنت و ارزشهای سنتی را پاس بداریم. واقعا انسان به عقیده اوست اصلا انسان شب و روز با عقیده خود زندگی می کند. تمام رفتاری که شما دارید ناشی از عقیده شماست و فکر است که یک عمر انسان را به خود مشغول می دارد. این دید مدرنیسم هم در اعتقاد انسان بسیار مؤثر بوده است. گرایشها و مکتبهایی که به وجود آمده در اعتقاد انسان مؤثر بوده است. ما باید تفکر الهی تفکر ناب دینی و اعتقادی که سخنگویان آن انبیا بودند، اولیا و حکما بودند و خوشبختانه وارث این فرهنگ هستیم باید این ارث را ما پاس بداریم. باید فرهنگ الهی و فرهنگ سنتی را با همه بزرگانی که داشتیم پاس بداریم، ارزشها را از آن خودمان بکنیم و در زندگی و عمل خودمان آن را متحقق بکنیم. در این صورت می توانیم برای مردم جهان پیامی داشته باشیم
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص47-45، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393
نسخه چاپی