چالشهای آینده تمدن غرب
چون هر سیستمی به تعادل نیاز دارد، لذا در قرن آتی تمدن غرب که عدم تعادلهای مهمی را ایجاد کرده است با چالشهای فراوانی مواجه است. شاید به دنبال برگشت به تعادل است اما آیا منافع گروهها و طبقاتی که منافع و سودشان در ادامه وضع موجود است و نیز طبقه مسلط و حاکم اجازه برگشت به آن می دهند.
 
بشر متمدن غربی به تکنولوژی بسیار بالائی دسته یافته است؛ اما تکنولوژی و تحقیق را از مسائل زندگی جدا کرده است تا بقول خودش تکنولوژی عقلانی شود. در مقابل تکنولوژی در خدمت پول و سرمایه قرار گرفته و به نابودی بشریت و جنگ و تسلط بر اقوام و گسترش فساد بیشتر کمک می کند تا به توسعه واقعی انسانی و رفع نیازهای بشری؛ لذا دانشمندانی نظیری ماکسول فلسفۂ حکمت را در مقابل فلسفه دانش در تکنولوژی مطرح می کنند و تغییر ساختار در مورد استفاده از تکنولوژی را پیشنهاد می کنند.

تمدن غرب برای نجات از چالشها، اخیرا توسعه انسانی را مطرح می کند؛ اما ضوابط توسعه انسانی چیزی جز چند ضابطه برای توسعه مادی نیست، افزایش امید به زندگی، توسعه سواد و مشارکت بیشتر زنان و بهبود شاخصهای تغذیه، نظام بیمه های اجتماعی برای پوشش حداقل زندگی فقیران پیشنهاد می شود بدون اینکه به نیازهای واقعی توسعه ای و پرورشی آنان توجه شود.
 
از چالشهای آینده تمدن غرب جنگ فقر و غناست: ۱۵٪ جمعیت غربی، ۶۰٪ انرژی جهان را مصرف می کنند؛ متوسط تغذیه یک هندی ۴۰۰ کالری است و تغذیه یک غربی ۴۰۰۰ کالری. با اینکه این بهره وری به دلیل فعالیت بالا و استفاده از علم و تکنولوژی است، اما یک پایه مهم و اساسی آن به استعمار طبیعت و استثمار انسانها و عقب نگهداشتن ملتها و دولتها برمی گردد. که باید تاریخچه ارتباطات هند و انگلیس و علل رشد بریتانیا و عقب ماندگی هند به دقت بررسی شود.
 
نگهبانان، حافظان و علاقمندان تمدن غربی برای حفظ و بقای تمدن خود انواع ابزارهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و تبلیغاتی آشکار و پنهان را بکار برده اند تا ضعفها و سقوط خود را پوشش دهند. سخنان رئیس (OECD) در این مورد گویاترین سند است: با اینکه گاه و بیگاه نغمه هایی از فرهنگ سازان و دانشمندان غربی در ضعف و چالشهای تمدن غرب بیان می شود، اما آیا بحق مقصر این وضع را روشن کرده اند، آیا می توانند در میان بهشت رفاهی و مصرفی دنیای غرب شعله های آتش و شراره هایی که بر علیه تمدن غرب روشن شده است ترسیم کنند.
 
اکنون زمانی است که باید دانشمندان به چشم اندازهای تمدن غرب و هزینه های آن توجه کنند. آیا باز هم باید ستایشگر (توسعه غربیها بود که نمونه ای از آن ۱۷ میلیون انسان مبتلا به ایدز در کشورهای جهان سوم و نیز سرعت شگرف گسترش فاصله بین شمال و جنوب است .)
 
تمدن غربی با اصالت دادن به سرمایه برای رشد و نیازهای مادی و جسمی در مصرف، عملا نیازهای معنوی و کیفی را فرعی کرده است ضمن اینکه در هدف رفاه مادی نیز شکست خورده است لذا موجب افسردگی، سرگردانی، طغیان، عصیان، احساس پوچی در نسل جوان (نظیر ایجاد حزب سبزها در آلمان) و نگرانی و یأس اندیشمندان و محققین شده است. گرایش به هیپی گرایی، پانکیسم و... و پیوستن امواج بیکران انسانها به اسلام یا روی آوردن به کلیسا نشانه عدم تعادل و زوال و انحطاط فرهنگ غربی است. اما فرهنگ و تمدن اسلامی را چگونه احیا کنیم یاتحقق بخشیم که سقوط دیگری برای آن فراهم نشود و دچار مشکلات فرهنگ و تمدن غربی قرون وسطی هم نشویم.
 
تمدن اسلام از توجه به انسان نشأت می گیرد و به انسان ختم می گردد آیات و دیدگاههای حضرت امام، مقام معظم رهبری در مورد توجه به انسان و بویژه توجه فرهنگی به انسان است.
 
آیات پیامبر در مکه بر محور تنظیم و تعمیق و گسترش روابط انسان با خدا و تهذیب نفس خویش است (آنچه که تمدن غربی امروزی از آن به شدت غافل شده است و همین باعث انحطاط آن می شود، آیات و سیره پیامبر در مدینه عمدتا بر روابط انسان با طبیعت و سایر انسانهاست؛ یعنی آنچه تمدن قرون وسطائی غرب از آن غفلت ورزید و باعث سقوطش گردید) پس از رحلت پیامبر گرامی محور ولایت و امامت به حکومت و سلطنت تبدیل شد و ارتباط انسان با خدا و تهذیب نفس دچار ضعف گردید ومحور رابطه انسان با طبیعت گسترش یافت؛ اما در عین حال با دستمایه فرهنگی پیامبر و حکومت علی(علیه السلام)، قیام مبارک امام حسین(علیه السلام) و مجاهدتهای آشکار و پنهان امامان، فرهنگ و تمدن اسلامی هفت قرن ادامه یافت و اسلام فرهنگ و تمدن اصلی جهان بود؛ ضمن اینکه بر اساس دستمایه های اولیه در برخی جبهه های خداشناسی، علم النفس در حوزه های علمیه نیز گسترش یافت.
 
اما بالاخره حکومت اسلامی در سه بخش، عثمانی در جبهه اروپا، ایرانیان در جبهه روسها و گورکانیان هند از انگلیس شکست می خورد و حکومت اسلامی به تدریج رو به افول می گذارد و ادامه فرهنگ سازی اسلام به حوزه های علمیه، طلاب و روحانیت سپرده شد.
 
ضعف دولت و ملتهای اسلامی سوالات زیادی را مطرح کرده است که چرا ملتهایی که پایبند به آخرین دین خدا و خالق متعال هستند شکست می خوردند و برای ادامه راه چه باید کرد. پس از افول تمدن اسلامی این سؤالات مطرح می گردد: علت پیشرفت غرب چیست؟ راه خروج از عقب افتادگی چگونه است؟
 
راه اول از قبل شکست خورده است. راه دوم با انقلاب اسلامی، اندیشه و رهبری امام خمینی و مقام معظم رهبری در حال افول است. اما ریشه های مهمی بطور آشکار و پنهان دارد و دروازه باز تهاجم فرهنگی است. راه سوم در اندیشه های امام خمینی(رضی الله عنه) و مقام معظم رهبری به وسعت به چشم می خورد. و آن توجه جدی، لازم و کافی به محور عمودی و افقی و چهارراه نیازهای انسانی. اصلاح طلبان امروز راه نجات را در احیای اسلام ناب محمدی و اتحاد سراسری اسلام می دانند و این طریق در احیای راه سوم که راه جاذبه و دافعه صحیح با غرب و تمدن است نهفته است. بدین ترتیب به لحاظ تئوریک انقلاب اسلامی سرآغاز بعثت و خیزش سومین دوره احیای فرهنگ و تمدن اسلامی است و پیام اساسی آن این است که چهارچوبهای متعادل برای فرهنگ و مدنیت بشری ارائه دهد که هر دو دسته نیازهای مادی و معنوی را بطور متعادل و متناسب مد نظر قرار دهد و بر اساس قلمرو زیر، هم در محور افقی و هم در محور عمودی در حد لازم و کافی رابطه برقرار کند.
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص112-109، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393
نسخه چاپی