پیمایش اجتماعی اروپا
مطالعاتی که به مقایسه ۲۱ کشور در پیمایش اجتماعی اروپا می پردازند، نشان می دهند که یورواسکپتیسم با عواملی مانند درآمد و تحصیلات پایین تر و نیز فاصله از بروکسل و مدت عضویت در اتحادیه اروپا همبستگی دارد. نگرش نسبت به گسترش اتحادیه اروپا نیز با قرارگیری در معرض رسانه‌های جمعی که تأثیرات اساسی در شکل دهی به استانداردهای دارند که توسط مردم برای ارزیابی دولت‌های عضو به کار می روند. رابطه دارد.
 
اگر در اتحادیه اروپا شواهد تطبیقی سیستماتیک اندکی در مورد افزایش هویت‌های جهان وطنانه بر مبنای روندهای سری زمانی بین المللی از ۱۹۷۰ به بعد موجود باشد، در جاهای دیگر وضعیت چگونه است؟ یکی از کامل ترین مطالعات مربوط به «نگرش نسبت به سازمان های بین المللی» که توسط اورت انجام شد، نشانگر وجود الگویی مشابه با آنچه است که در مورد اتحادیه اروپا مشاهده شد. اورت بیان می کند که حمایت از ناتو و سازمان ملل متحد، حمایتی چندبعدی است و با نگرش‌هایی همراه است که تحت تأثیر واکنش نسبت به وقایع و موضوعات خاص است تا اینکه با پیوستاری وسیع باشد که از ناسیونالیسم تا اینترناسیونالیسم دامنه دارد. نوسانات مربوط به پذیرش ناتو توسط مردم، هیچگونه روند دراز مدت و ثابتی را نشان نمی دهد. هرچند تفاوت‌های پایداری در حمایت از ناتو در بین دولت‌های عضو وجود دارد. بر اساس تحلیل یکی از مولفان کتاب حاضر بر اساس مقایسه های طولی با استفاده از داده‌های پیمایش جهانی ارزش‌ها، حمایت محدودی از این ایده می کند که افکار عمومی به طور پیوسته در جهت جهان وطن گرایی در حرکت است.
 
در عوض، شواهد قویة حکایت از آن دارد که افکار عمومی به جای روندهای ثابت دراز مدت، به اثر وقایع خاص واکنش نشان می دهد که ناشی از مداخلات سازمان ملل در حوزه های مربوط به «صلح» و «دفاعه است؛ قطعنامه های شورای امنیت پس از ۱۱ سپتامبر مانند نقش این سازمان در حفظ صلح در بالکان، هایتی، سومالی و آنگولا. استفاده از نیروی نظامی را در جنگ افغانستان و نقش جامعه بین الملل و شورای امنیت در عراق، فلسطین و درگیری های خاورمیانه به نوعی مشروعیت بخشید. به نظر می رسد الگوی نوسانات نامنظم با آنچه ما در مورد حمایت همگانی از اتحادیه اروپا می دانیم، مطابقت داشته باشد. بعلاوه، یکسری مطالعات که به بررسی روندهای طولی افکار عمومی جامعه‌ایالت متحده می پردازند، نشان می دهند که طی زمان امواجی از حمایت از یکجانبه گرایی و بین المللی گرایی در مورد نقش آمریکا در جهان و سازمانهای بین المللی وجود داشته است. این امواج در پاسخ به تصمیمات دستگاه سیاست خارجی آمریکا، مانند اقدام نظامی در ویتنام، سومالی و عراق است تا اینکه نتیجه تغییر مداوم به سمت دیدگاه بین المللی گرایانه ثابت دراز مدت باشد. در ایالات متحده یک سری نظرسنجی ها به طور پیوسته، نشان می دهند که جاذبه نیرومند میهن پرستی نمادین (در قالب به اهتزار درآوردن پرچم) مانند عرق ملی به شدت قوی مانده است.
 
البته در درون این استدلال، باید فرایند تغییر نسلی را نیز مد نظر داشت. زیرا معمولا جوانان و تحلیل کردگان نسبت به گروه های کهنسال و کم سواد، احساسات ناسیونالیستی ضعیف تری دارند. مقایسه جهت گیری های جهان وطنانه در بین کشورهای جهان که در امواج پیمایش جهانی ارزشها از ۲۰۰۱ - ۱۹۸۰ با گویه «احساس تعلق به جهان به طور کلی» سنجیده شد، نیز این الگو را تأیید می کند. در کشورهایی مانند بریتانیا، استرالیا و سوئد نیز تحقیقات مقطعی پیمایشی در مورد هویت‌های ملی، عرق ملی و حمایت از نهادهای حکمرانی چندجانبه نتایج مشابهی را نشان دادند. اگر، چنانچه تیلی و هیس استدلال کرده اند، این پدیده، الگوی نسلی داشته باشد، این احتمال باقی خواهد ماند که هرگونه تحول اساسی در هویتهای ملی، فرایندی آرام باشد که تنها پس از گذشت نسل های متوالی و به واسطه فرایند چرخش دموگرافیک، خود را نشان دهد. نسل های جوانتر، طی سال های اولیه شکل گیری شخصیتشان، به واسطه تجربه جریان‌های اطلاعاتی فرامرزی در سطح فرهنگ عامه، بیشترین تماس را با امواج جهانی شدن در اواخر قرن بیستم داشته اند.

در اینجا، جریان‌های اطلاعاتی در قالب وسایلی مانند MTV آی پد و یوتیوب و نیز سفرهای بین المللی و توریسم به درون فرهنگ عامه نفوذ کرده اند. تحصیلات نیز از آنجا که فراهم آورنده اطلاعات و دانش است، در بسیاری از جنبه های مشابه با رسانه‌های جمعی عملی می کند؛ هر دو، درک و آگاهی ما را نسبت به مردم و سرزمین‌های دیگر افزایش می دهند. از یک طرف، اگر همانگونه که جانگ استدلال می کند «الگوی سنی» جهت گیری های جهان وطنانه یک اثر «دوره زندگی» باشد، دیگر نمی توان هیچ پیش بینی پایداری از روندهای آینده بدست داد. جانگ از یک مدل چندسطحی استفاده کرد تا نشان دهد که آیا ادغام یک کشور در اقتصاد جهانی به هویت های مافوق ملی ارتباط دارد. وی بدین نتیجه رسید که هیچ دلیلی برای این استدلال وجود ندارد. به طور کلی، الگوهای نسلی و تحصیلی از نیرومندترین و پایدارترین پیش بینهای ابعاد گسترده تر تغییر ارزشها (برای مثال بر حسب پایبندی به ارزش‌های ابزار وجود و نگرش نسبت به برابری جنسیتی) هستند. اینها برخی از مهمترین عواملی هستند که در تمام تحلیل های مربوط به جهت گیری های جهان و طنانه، هویت های ملی و حمایت از نهادهای حکمرانی جهانی وجود دارند.
 
بنابراین، علی رغم وجود دلایل نظری قابل دفاع برای پذیرش این ایده که جهانی شدن و جریان‌های اطلاعاتی فرامرزی سبب تقویت جهت گیری های جهان وطنانه در بین افکار عمومی شده است، اما بر اساس متون تحقیقاتی حاضر منطقی تر است بگوییم، غالب تحقیقات تجربی به سمت دیدگاهی شک اندیشانه تر حرکت می کنند. ملت ها، حداقل در اروپا، در میزان حمایتی که از نهادها و سیاست های اتحادیه اروپا می کنند با هم تفاوت دارند و در دهه های اخیر، شاهد ظهور هویت های پان - اروپایی نیرومندتری نبوده ایم، هر چند که هویت اروپایی در میان نسلهای جوانتر و افراد تحصیل کرده قوی تر است. البته هنوز این شواهد نیاز به تحلیل بیشتری دارند. زیرا مطالعات مربوط به نتایج پیمایش ملی - مقطعی عمدتا به جوامع پساصنعتی محدود است و تجربه جهانی شدن در جنوب و مناطق خاصی مانند خاورمیانه، آفریقا و اروپای مرکزی و شرقی ممکن است در قالب روندهای متفاوتی (با جوامع پسا صنعتی) اتفاق افتد.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص202-200، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵
نسخه چاپی