منازعه بر سر جهانی شدن اقتصادی
بر اساس تز همگرایی گسترش شرکت‌های چند ملیتی در بازارهای جهانی، با تصاویر علائم تجاری، تبلیغات گسترده و تولیدات شیک خود، گسترش ارزش‌های اقتصادی آمریکایی و غربی را تشویق کرده است. بر اساس تز امپریالسم فرهنگی که در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط هربرت شیلر" مطرح شد، ارزش‌های سرمایه داری از مجرای اخبار، تبلیغات و برنامه های سرگرم کننده آمریکایی، در جوامع در حال توسعه گسترش یافته‌اند. این فرآیند جهت تقویت سهم بازار سرمایه داری شرکتی طراحی شده است. از منظر شیلر، جریان برنامه های تلویزیونی، فیلم‌های موسیقی و دیگر محصولات فرهنگی آمریکایی، سبب انتقال تصاویر و پیام‌های فراملی برجسته ای می شود که از توان شکل دادن به ارزش‌ها و رفتار مخاطبان در سراسر جهان برخوردار است و به طور بالقوه جهان را به یک مرکز خرید (مال) بزرگ تبدیل می کند و بازارهای جدیدی برای تجارت امریکایی باز می کند. در اصل، کار شیلر در اوج دورة استعمارزدایی بسط یافت؛ یعنی زمانی که بسیاری از کشورهای تازه استقلال یافته در حال توسعه، با دولت‌های چپ خود، به شدت منتقد میراث استعمار بودند. از آن زمان تاکنون، تغییرات زیادی روی داده است، بطوریکه ممکن است تصور شود این دیدگاه اعتبارش را از دست داده است. با این وجود، شیلر در اوایل دهه ۱۹۹۰، پس از گسترش توان ایالات متحده برای دستیابی به بازارهای بسته پیشین، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت رقیب، حذف موانع تجاری و مقررات زدایی و سخن پراکنی دولتی در بسیاری از نقاط جهان، استدلال کرد که تفسیر وی مناسب تر از همیشه است.
 
سایر نظریه پردازان نیز مطالب مشابه‌ی بیان کرده اند. یکی از قوی‌ترین استدلال‌های در این زمینه توسط هرمن و مک چسنی ارائه شده است که اشاره می کند از آنجا که شرکت‌های رسانه‌ای فراملی غالبا برای تامین نیازهای بازارهای محلی، کالاها و خدمات خود را متنوع می سازند مسئله ای که با رشد این شرکت ها مطرح می شود آن است که تولیدات شان به خودی خود فرهنگ ایالات متحده را منعکس نمی کند، بلکه منافع تجاری سرمایه گذاران، تبلیغ کنندگان و نخبگان مرفه را منعکس می کند. در نتیجه، ارزش‌های مصرف گرایی و فردگرایی به فرهنگ عامه، اخبار تلویزیون و برنامه های سرگرم کننده، موسیقی، کتاب ها و روزنامه‌ها و نیز پیام های تبلیغاتی نفوذ کرده است.

محصولات شرکت‌های لویس، مارلبورو و نایک، از بیروت تا بمبئی، مصرف گرایی عامه پسند را تشویق می کنند؛ همچنین تصور می شود که آنها با محصولات مارک دار خود به فروش رویاهای موفقیت شخصی، رفاه و لذت و خشنودی مادی دست می زنند. اندرسون استدلال می کند که فرهنگ مصرفی را نمی توان به سادگی به تبلیغات جمعی محدود دانست؛ این فرهنگ بخش جدایی ناپذیری از سرگرمی و اطلاعات غربی است. به ویژه اخبارهای مالی و تجاری بی طرف (خنثی) نیستند؛ بنرهای تبلیغاتی و تیترهای MSNBC CNN International و Sky News را می توان به عنوان رهبران پر هیاهوی وال استریت دید. مفسرانی مانند جوزف نای از قدرت نرم و غلبه فرهنگی ایالات متحده به عنوان راهی برای گسترش اجماع واشنگتن در مورد فضائل رقابت بازار آزاد، خصوصی سازی، مقررات زدایی بدون توسل به نیروی نظامی آمریکا تجلیل می کنند.
 
 بسیاری دیگر، با اشاره به «کوکاکولایی شدن» و «مک دیزنی شدن» یا «مک۔ دونالدی شدن» جهان، نگران عواقب فرهنگی ناشی از اقتصاد بازار جهانی به رهبری شرکت‌های چندملیتی آمریکایی و غربی هستند. نظریه قطبی شدن نیز تفسیر بدیلی از تحولات معاصر مطرح کرده است؛ این نظریه بر محدودیت های اجماع واشنگتن و واکنش شدید نسبت به جهانی شدن اقتصادی تاکید می کند.
 
شاید مشهورترین استدلال در این زمینه توسط اقتصادانی به نام جوزف استیگلتز مطرح گردیده است که اظهار می کند نارضایتی عمومی در نتیجه نابرابری های پایدار با فزاینده میان جوامع فقیر و ثروتمند، از بین رفتن مشاغل یقه آبی، نگرانی اروپایی ها از کاهش برنامه های حمایت اجتماعی و تضعیف دولت رفاه و نگرانی در مورد قدرت هژمونیک شرکت۔ های آمریکایی، تقویت شده است. همچنین افزایش قیمت جهانی نفت و گاز، گسترش ثروت اقتصادی و قدرت سیاسی رژیم های خودکامه در ونزوئلا، روسیه، ازبکستان، ایران و عربستان سعودی همانند قدرت اقتصادی به سرعت در حال رشد چین و هند، مقاومت در برابر دستور کار" اقتصادی و سیاسی واشنگتن را تقویت کرده است.
 
کشور ونزوئلا در دوران هوگو چاوز، در روند باز - ملی کردن صنایع قرار گرفته است، در حالی که روسیه تحت رهبری پوتین، به استفاده از نیروی نظامی در کشورهای همسایه، تمایلی دوباره نشان می دهد. همچنین شکست مذاکرات تجاری دوحه (که توسط کشورهای G20، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا برگزار گردید) در جولای ۲۰۰۸، پس از هفت سال مذاکره در مورد حمایت از بخش کشاورزی، نیز نشانگر شکاف در حال رشدی در مورد تجارت میان کشورهای درحال توسعه است. این واکنش همچنان که از تظاهرات گستره ضد جهانی شدن مقابل محل برگزاری جلسات سازمان تجارت جهانی، صندوق بین - المللی پول و سازمانهای جهانی مرتبط، مقاومت فعال جنبش های زیست محیطی و جنبش های کارگری در برابر نیروهای ادغام اقتصادی و تجارت آزاد پیداست، تنها به نخبگان سیاسی محدود نمی شود.
 
همچنین گرم شدن کره زمین و نگرانی در مورد امنیت غذایی، آگاهی عمومی از اهمیت توسعه پایدار محلی در زمینه تولید غذا و واکنش عمومی در مقابل اخلاق مصرف مادی را تقویت کرده است. بحران بانکی سال ۲۰۰۸، که به سرعت از حوزه وام های بدون سپرده مسکن در آمریکا به بی ثبات کردن اعتبار در سراسر جهان مالی گسترش یافت، نیز خطرات وابستگی متقابل اقتصادی فزاینده در سطح جهان را برجسته کرد. البته در عوض ارائه یک تفسیر ساده ، می توان گفت: به واسطه تحولات پیچیده‌ای که به طور همزمان در نقاط مختلف جهان با هم در تعامل هستند، هم تز همگرایی و هم قطبی شدن به نوعی تایید می شوند. همانگونه که در الگوهای مقایسه ای جهانی شدن اقتصادی ، کشورهای استونی، لهستان و مالزی به منظور نیل به رشد اقتصادی، استراتژی‌های صادرات - محور را دنبال کرده و خود را در برابر بازارهای جهانی بازتر کرده‌اند، در حالی که کشورهای دیگر، از جمله کره شمالی و برمه سیاست‌های اقتصادی حمایتی و سیاست خارجی انزواطلبانه شدیدی را دنبال می کنند.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص228-225، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵
نسخه چاپی