ارسطو و گزاف‌گویی فراحسی
قیاس که قبل از بیکن شیوه رایج تفکر بود، اساسا بر تفکر عقلانی مبتنی است. اما عقل به تنهایی موجب خطاهایی در تفکر ارسطو و گزاف گویی فراحسی مدرسیها شده بود. عقل بود که تخیلاتی از قبیل پریان دریایی، شیاطین، قوم وحشی سنتور و مانند آن را به وجود آورد. به نظر رالیست غیردینی، راه گریز از این کابوس - یعنی تصمیم در این مورد که کدام اندیشه‌ها درست است. - اثبات یا رد آن در دنیای تجربه است. جان لاک با این گفته که هیچ اندیشه ای ذاتی نیست، بلکه اندیشه‌هایی نظیر گاو خال خالی که در جهان تجربه وجود ندارد، از خلال تعمق یا تعقل به وجود می آید، از تجربه گرایی بیکن به سختی حمایت می کرد. جنبش تجربی که بیکن و لاک از آن حمایت می کردند، اقتضا می کند که اندیشه‌ها در معرض تأیید همگان قرار گیرد. این گفته بدان معناست که اندیشه‌هایی را که به وسیله علم نتوان اثبات کرد، فقط باید فرضیه دانست.
 
رالیست‌های غیردینی مطالعه علم و شیوۀ علمی را توسعه دادند. آنها معتقد بودند باید جهان را بشناسیم تا از آن برای تضمین بقای خود استفاده ببریم. این اندیشه بقا، اندیشه‌ای مهم است. مثلا هربرت اسپنسر، فیلسوف و دانشمند علوم اجتماعی قرن نوزدهم بریتانیا، صیانت ذات را هدف اساسی و اولیه تعلیم و تربیت می دانست. به تعبیر دیگر، آنچه کودکان باید بدانند، اموری است که وجود آنها را به عنوان یک فرد، عضوی از اعضای خانواده و یک شهروند حفظ می کند. رآلیست غیردینی کنترل انسان را بر طبیعت پیشرفتی بسیار مهم در مقایسه با زمانی که شدیدا وابسته به طبیعت بود، می بیند. برداشت نادرست انسان از طبیعت، مانند تبیین خرافی توفان و سیلاب، به باورهای غلط منجر شده است. امروزه ادامه پیشرفت ما به درک و کنترل بیشتر طبیعت بستگی دارد. می توان گفت که مهارت فنی، ما را به سوی آلودگی محیط پیش برده، اما رآلیست غیردینی اضافه می کند که همین مهارتها می تواند ما را از آلودگی نجات دهد.
 
رآلیست غیردینی معتقد است اندیشه‌های ضروری و مطالبی برای دانستن وجود دارد که تنها با مطالعه جهان مادی می توان آنها را آموخت. او بر مطالعه مطالب اساسی به منظور بقا و پیشرفت فن آوری و دانش تأکید زیاد دارد. می توان گفت که مدارس فتی از قبیل مؤسسة تکنولوژی ماساچوست در رهبرد خود به تعلیم و تربیت، «واقعی» اند. به نظر می رسد اتحاد شوروی این رهیافت به تعلیم و تربیت را برای رسیدن به اهداف فنی و سیاسی ترجیح می دهد. در ایالات متحده آمریکا، بعد از پرتاب اسپوتنیک به فضا در سال ۱۹۵۷، تعلیم و تربیت علمی و فنی تر تا اندازه زیادی مورد حمایت قرار گرفت. بسیاری از نقادانی تعلیم و تربیت از قبیل آدمیرال هیمن ریکاور استدلال کرده اند که تعلیم و تربیت آمریکا بسیار نرم» شده به گونه‌ای که به «خرده ریزه ها» می پردازد در حالی که باید به مطالعات «اساسی» از قبیل ریاضی و علم روی آورد.
 
رالیسم به عنوان یک فلسفه تربیتی همیشه به گونه‌ای با ما همراه بوده، اما در عصر آشوب، خود را بیشتر نشان داده است. انگار قضیه بدین صورت است تا زمانی که بتوانیم تحمل کنیم؛ فلسفه‌های تربیتی دیگری داریم، اما رآلیسم یک ضرورت است. ادعا این است که همیشه به داده های اساسی مبتنی بر واقعیت و موضوعاتی از قبیل خواندن، نوشتن و حساب کردن نیازمندیم. به نظر می رسد توجه به این گرایش مخصوصأ از وقتی که روسها اولین موشک را به هوا پرتاب کردند، رو به افزایش گذاشته است. به نظر بسیاری از مردم موقعیت فنی درجه دوم آمریکا تا حد زیادی ناشی از مدارسی است که به اندازه کافی موضوعات اساسی، مخصوصا در زمینه علم و ریاضیات را یاد نمی دهند. ریکاور به کمبود دانشمندان ماهر در آمریکا در مقایسه با اتحاد شوروی سابق اشاره می کند. او همچنین تعلیم و تربیت سوئیس را به دلیل وفاداری به اصول اساسی تمجید می کند و معتقد است که نظام آمریکا نیز باید چنین باشد. وی مسؤولیت فقدان مهارت فنی و خلاقیت را متوجه جان دیویی و پیشرفت گرایانی می داند که تعلیم و تربیتی را به وجود آوردند که از نظر ریکاور نه تنها برتر نیست، بلکه عملا خطری برای ادامه زندگی است. یکی دیگر از نقادان تندروتر، ماکس رافرتی است که کتاب کودکان کوچولوی رنج کشیده او فوق العاده پرآوازه بود. او اعتقاد داشت که محتواهای اصلی و سایر مسائل تعلیم و تربیت آمریکا، مانند علاقه به مذهب، وطن دوستی و سرمایه داری به دست فراموشی سپرده شده است.
 
گروهی از مربیانی که تا حد زیادی به کاهش مواد اساسی درسی در مدارس آمریکا توجه داشتند، سازمانی به نام «انجمن تعلیم و تربیت اساسی» تشکیل دادند. این سازمان تلاش فراوانی کرد، نه تنها مواد اساسی در مدارس را به حال خود نگه دارد حتی چیزهایی را نیز بیفزاید. نه فقط خواندن و نوشتن و ریاضیات، بلکه معتقد بودند، موضوعاتی مثل علوم تجربی و تاریخ را نیز باید افزود. یکی از مسؤولان انجمن، جیمز گرنره، معتقد است که بخشی از مشکلات به کارآموزی معلمان مربوط است. آنها به جای داده های اساسی تر، درسهای ارزیابی کردن می خوانند و در حالی وارد کلاس می شوند که از نظر شناختی ضعیف اند. به گفته رآلیستها، مشکل بزرگ، رخوت عام فرهنگی است که به علت عمل نکردن به ارزشهای بنیادی ایجاد شده است. بی انضباطی و بی توجهی به ستهای اساسی نشان این امر است. شاید مهم ترین علامت آن، این واقعیت باشد که مدارس از تمرکز بر مواد اساسی از قبیل خواندن، نوشتن و ریاضیات منحرف شده و به رشد منش توجه نمی کنند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص110-108، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
نسخه چاپی