زیبایی از معقولات اولیه فلسفی
استاد فیاضی با توجه به مبانی فلسفی خود و دستگاه فکری ملاصدرا، زیبایی را از معقولات اولیه فلسفی می داند. وی بحث را این گونه تبیین می کند: زیبایی معقول ثانوی نیست؛ زیرا زیبایی واقع موجود است. به سبب وجود تناسب در زیبایی، هرکس که قدرت درک داشته باشد، می تواند آن را درک و فهم نماید. کسی با فهم خودش زیبایی را نسبت نمی دهد یا تولید نمی کند. معقول ثانی بودن، با اعتباری بودن مساوی است؛ یعنی اعتبار ذهن در وجود یک معقول ثانی نقش دارد. همین که می گویند در معقول ثانی باید ذهن، مقایسات و تأملاتی بکند و یک چیزی را انتزاع نماید، وگرنه چیزی در ذهن پدید نمی آید، معلوم می شود معقول ثانی، اعتباری است؛ در حالی که زیبایی یک امر واقعی، عینی و یک معقول اولی است، نه اعتباری! از سوی دیگر، معقول اولی و وصف وجود (زیبایی) مفهوم ماهوی هم نیستند؛ زیرا وجود، مقابل ماهیت است و مفهوم ماهوی نیست. بنابر اصالت وجود، آنچه موجودیتش به ذاتش است، وجود است؛ پس همان معقول اول است.
 
از این رو، چیزی می تواند معقول اول باشد، ولی ماهیت نباشد، که آن، وجود است. اگر وجود را ماهوی دانستیم، باید «وجود» را که وجود همه چیز در دنیا به آن است، معقول ثانی بدانیم. این فکر به شیخ اشراق برمی گردد؛ زیرا وی وجود را معقول ثانی می دانست. او قایل به اصالت ماهیت بود، ولی ملاصدرا، تا آنجا که من بررسی کردم، در یازده جا در آثارش قایل به اصالت وجود شد، ولی وجود را معقول ثانی ندانست. به نظر ما، ماهیات نیز معقول اول اند؛ چنان که وجود هم معقول اول است، با این تفاوت که وجود موجودیتش به ذاتش است، ولی ماهیت نه. البته استاد جوادی آملی بر این باور است که جای معقول اول و ثانی عوض شده است؛ یعنی ماهیت می شود معقولات ثانیه و وجود معقول اول. حضرت استاد جوادی بدان سبب ماهیت را معقول ثانی می داند، چون همانند علامه طباطبایی معتقدند که ماهیت در خارج نیست و آن را حد وجود می دانند. در این صورت، اگر کسی بگوید ماهیت حد وجود است، باید بگوید ماهیت معقول ثانی است. این فرمایش بر طبق تفسیر اصالت الوجود و اعتباریت ماهیت است .
 
ولی ما می گوییم ملاصدرا هرگز نگفته ماهیت حد وجود است، بلکه گفته ماهیت عین وجود است و موجود می شود به نفس وجود؛ یعنی موجودیت وجود، موجودیت جسم هم است. به عبارتی، موجود هم جسم است و هم وجود؛ با این تفاوت که وجود، موجودیتش به ذاتش است، و جسم، موجودیتش به همان وجود است. وجود جسم را موجود می کند. اگر وجود نبود، این جسم هم نبود. اگر موجودیت جسم نباشد، جسم هرگز موجود نمی شود. بنابراین اگر به معقولات اول و ثانی قایل شویم، باید بگوییم وجود، معقول اول است، و اگر تفسیر ملاصدرا را در اصالت وجود بپذیریم، باید ماهیت را نیز معقول اول بدانیم. در این صورت، اعتباریات (مانند زوجیت، مالکیت و...) معقول ثانوی هستند؛ چون اینها قوامشان به اعتبار است. پس اینکه بگوییم زیبایی از مقایسات و تأملات ذهن آشکار می شود، پس معقول ثانی است، درست نیست؛ چون بر اساس معقول ثانی، زیبایی عینی بوده، ولی مابازا ندارد، درحالی که زیبایی، حقیقتی عینی و دارای ما باز است. چنان که همه اوصاف دیگر وجود، به سبب وجود، مابازا دارند، مابازای زیبایی نیز به وجود است؛ یعنی چنان که موجودیت گل به وجود است، زیبایی اش هم به همان وجود است. به عبارتی، گل، مابازا ندارد، مگر به همان وجود؛ زیبایی آن نیز مابازا ندارد، مگر به همان وجود. صفت و موصوف به همان وجود، موجود، عینی، [و] خارجی و مابازا دارند.
 
جورج ادوارد مور نیز از کسانی است که می توان دیدگاهش را تا حدودی شبیه آرای استاد فیاضی ارزیابی کرد. معقول اول، به معنای آنچه مابازای خارجی و عینی دارد و می توان آن را دید، لمس کرد و به آن اشاره کرد، از مسائلی است که مورد توجه مور در بحث خوبی و بدی است. این فیلسوف اخلاق اعتقاد دارد که خوبی، معقول اول است و وجود عینی و خارجی دارد. وی زشتی و زیبایی را نیز همین طور تفسیر می کند. او در برابر این پرسش که «زیبایی را چگونه در یک گل می توان دید؟ کجای یک گل دارای زیبایی است، در گلبرگ؟ در کاسبرگ؟ آن را نشان دهید»، پاسخ میدهد: شما حس زیبایی شناسی ندارید. او حرفش را به بحث جوهر و عرض استناد می دهد که آنچه می بینیم، کم، کیف، أین، وضع و مانند آن، عرض است، ولی عقلا اثبات می کنیم که جوهر در خارج است. اینکه نمی بینیم، به سبب آن است که حس جوهریابی نداریم. زیبایی و زشتی نیز همین طور است؛ در خارج وجود دارد، ولی ما حس زیبایی یابی نداریم!
 
دیدگاه برگزیده زیبایی، مفاهیم ماهوی (معقولات أولی) مفاهیمی هستند که ذهن انسان به طور خودکار، و بدون نیاز به مقایسات و تأملات، آنها را از موارد جزئی انتزاع می کند؛ مانند مفهوم انسان و مفهوم سفیدی. به عبارتی، همین که یک یا چند ادراک شخصی به وسیله حواس ظاهری یا شهود باطنی حاصل شد، فورا عقل، مفهوم کلی آن را به دست می آورد. مثل مفهوم کلی سفیدی، که پس از دیدن یک یا چند چیز سفیدرنگ انتزاع می کند؛ یا مفهوم کلی «ترس» که بعد از پیدایش یک یا چند بار احساس خاص به دست می آید. بر این اساس، «معقولات أولی، هم عروضشان خارجی است و هم اتصافشان»؛ مفاهیم فلسفی (معقولات ثانیه فلسفی) مفاهیمی هستند که انتزاع آنها به کندوکاو و مقایسه نیاز دارد؛ مانند مفهوم علت و معلول که از مقایسه مصداقها و رابطه خاص آنها با یکدیگر انتزاع می شود. به عبارتی، اگر چنین مقایسه هایی در کار نباشد، هرگز این گونه مفاهیم به دست نمی آیند. اگر هزاران بار آتش دیده شود و هزاران بار حرارت احساس شود، ولی بین آنها مقایسه ای انجام نگیرد و به پیدایش یکی از دیگری توجه نشود، هرگز آدمی به مفهوم علت و معلول پی نمی برد. بر این اساس، «معقولات ثانیة فلسفی، عروضشان ذهنی، ولی اتصافشان خارجی است»؛
 
معقول اول است، و استدلال دیدگاه دوم به صحت و حقیقت نزدیک‌تر است. همان بهتر که تأکید کنیم زیبایی، عینی، و دارای مابازای خارجی است. حداکثر اینکه زیبایی را برای وجود برشمرده، و بگوییم اساس همه چیز وجود است. همه سخنها درباره وصف وجود است، و همه اوصاف وجود هم موجودیتشان به نفس همان وجود می باشد. زیبایی نیز وصف وجود، و موجودیتش به «وجود زیبا» است؛ چنان که درباره صفات خداوند می گوییم که خداوند عالم، حی، قادر و مانند آن است، و تمام صفات خداوند، به وجود خود خدا موجودند.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص125-121، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391
نسخه چاپی