پنجره ای پر از مهربانی بی پایان
هر پنجره به سمت منظره ای باز می شود. یکی به سمت دریا، آن یکی به سوی جنگل. یکی به سمت خیابان و رهگذران پر شتاب، یکی به سمت باغی پر گل و دیگری به سمت دیواری بلند... پنجره ها پل پیوند ما هستند. آن ها گاهی غمگینند و گاهی شاد. گاهی به ما نشاط و زندگی می بخشند و گاه دلتنگمان می کنند.  

پنجره ی من اما به سمت یک مهربانی بی پایان گشوده می شود. رو به روی پنجره ی من، گلدسته و مناره ای است که به آبی آسمان اشاره می کند. گلدسته ای پر از کبوتر و پروانه و آرامش.  پنجره ام هر روز تکه ای از آسمان را به من هدیه می کند. تکه ای از مهربانی بی دریغ تو را. پنجره ام صدای دعوت تو را برایم می آورد. تو هر صبح و ظهر و شب، مرا به خود می خوانی و من صدای دعوت آسمانی ات را از پنجره ام می شنوم و به سمت تو می شتابم. صدای دلنواز حی علی الصلوه ... حی علی الفلاح...

 من پنجره ام را دوست دارم و دلم می خواهد همیشه به سمت دوستی و آرامش گشوده شود.

راستی، تو دوست داری پنجره ات رو به کدام سمت باز شود؟
 
منبع: مجله باران
نسخه چاپی