من پترس هستم
بچه‌های خوب سلام! من پترس1 هستم؛ اما نه آن کودک هلندی که انگشتش را در روزنه ی ایجاد شده بر دیواره سد کرد تا امواج دریا، راهی برای نفوذ به آبادی پیدا نکنند؛ بلکه یکی از‌‌ یاران خاص حضرت عیسی علیه السلام هستم که به حواریون (رسولان) معروف اند.2

ما دوازده نفر بودیم3 که به تدریج گرد آن پیامبر الهی جمع شدیم و در تمام سفرها و آمد و شدها توفیق هم صحبتی با او را یافتیم.

در شهر «بیت صیدا» در شمال فلسطین و در خانواده ای که به پیشه‌‌ی ماهی گیری مشغول بودند به دنیا آمدم و توسط برادرم4 با آن حضرت آشنا شدم، سپس به دین او گرویدم و در زمره‌‌ی یاران خاصش قرار گرفتم.

همان طور که ‌می‌دانید حضرت عیسی علیه السلام یکی از پیامبران بزرگ الهی است که دین و کتاب جدیدی را بعد از حضرت موسی علیه السلام به مردم عرضه کرد. او از مادری مثل مریم مقدس متولد شد و به امر خدا در گهواره با مردم سخن گفت و به یکتایی الله و پاکدامنی مادرش شهادت داد.5

چگونگی ولادتش برای اهل ایمان شگفت انگیز نبود؛ چراکه آن‌ها پیش از این شرح حال حضرت آدم علیه السلام را خوانده بودند که بدون داشتن پدر و مادر پای به دنیا نهاده بود.6

عیسی علیه السلام در سی سالگی به پیامبری برانگیخته شد7؛ در حالی که درک عمیقی از تورات داشت و رفته رفته به دریافت کتاب آسمانی جدیدی به اسم انجیل نائل ‌می‌آمد.8 او برای این که مردم سخنش را باور کنند، به اذن خدا بیماران را شفا داد و تعدادی از مردگان را زنده کرد؛ گاه تندیس پرنده ای را که از گل ساخته بود جان ‌می‌بخشید و در آسمان رها ‌می‌کرد.9 او برای این که مردم درباره‌‌ اش اغراق نکنند، گاه انجام‌‌ این کار را به اذن خدا به یارانش ‌می‌سپرد.

عیسی علیه السلام مدام در سفر بود تا تعداد بیش تری از مردم را ببیند و با نشست و برخاست با آن‌ها زمینه‌‌ی هدایت شان را فراهم آورد.

در یکی از همین سفرها از جاده ای عبور کردیم که جسد متعفن سگی مرده کنارش افتاده بود. هر‌‌یک از ما عیبی از عیوبش را برشمردیم: بدبویی، کچلی و... اما عیسی علیه السلام چیزی گفت که همه‌‌ی ما را شرمنده و شگفت زده کرد: سپیدی دندان! بله ما همه عیب‌هایش را دیدیم؛ اما او خوبی اش را دیده و پسندیده بود!

عیسی علیه السلام زندگی ساده ای داشت و با نخ و سوزنی که همراهش بود، لباس و کفشش را وصله ‌می‌زد و از سوار شدن بر حیوان ساده ای مثل درازگوش، اِبایی نداشت. او به درخواست یارانش از خدا سفره‌‌ی آسمانی طلب کرد؛ اما خودش به غذای ساده ی هرروزش بسنده کرد.

او هرجا فرصت را مناسب ‌می‌دید، از پیامبر آخرالزمان، یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله اسم ‌می‌برد و حضرتش را با عنوان «احمد»10 به مردم معرفی ‌می‌کرد تا با شروع رسالتش همه به دین او بگروند؛ اما افسوس که عده ای به عمد این سفارش را ندیده گرفتند تا مبادا مقام و ریاست شان از دست برود.

دشمنی با عیسی علیه السلام و آموزه‌های آسمانی اش به بعد از او محدود نشد؛ بلکه در زمان حیاتش درصدد کشتنش برآمدند؛ اما خداوند حضرت را یاری داد و به آسمان برد.11

آسمان نشینی حضرت تا زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ادامه دارد و با تشریف فرمایی ایشان کمر به یاری اش خواهد بست و پشت سرش به نماز خواهد ایستاد.12

دمشق -پایتخت سوریه- را محل فرود او دانسته اند.13

و سخن آخر این که حضرت عیسی علیه السلام بنده و فرستاده‌‌ی خدا بود نه فرزندش. چنان که در قرآن کریم ‌می‌خوانیم: «خدا فرزند کسی نیست و خودش هم فرزندی ندارد.»14

 پی نوشت:
1. داستان پترس فداکار قبلاً در کتب فارسی دوره ی دبستان وجود داشت.
2. امام رضا علیه‌السلام در پاسخ به پرسشی درباره ی وجه نام گذاری حواریون فرمود: «نزد مردم حواریون از آن جهت که لباس شوی بودند و آلودگی لباس ها را برطرف می‌کردند به این نام خوانده شدند؛ اما نزد ما به سبب آن است که خود را با عمل به اندرزها و یادخدا از ناپاکی ها و آلودگی گناهان پاک نگاه داشتند. (مجمع الزوائد)
3. توحید(شیخ صدوق)، ص421.
4. آندریاس که خود از حواریون حضرت عیسی علیه السلام بود.
5. سوره ی مریم، آیه ی27تا33.
6. سوره ی آل عمران، آیه ی 59: «مَثَل عیسى نزد خدا، هم چون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد.»
7. کمال الدین، ص224.
8. سوره ی آل عمران، آیه ی48.
9. سوره ی مائده، آیه ی110.
10. سوره ی صف، آیه ی6.
.11 سوره ی آل عمران، آیه ی55.
12. بحار، ج52، ص191.
13. الفتن و الملاحم، ص۱۷۲.
14. سوره ی توحید، آیه ی3.

منبع: مجله باران
نسخه چاپی