حالات هشتگانه دل در نامه ۳۱ نهج البلاغه
در کلام معصومین علیهم السلام حالت ها و وضعیت های مختلفی برای قلب که مرکز فرماندهی معنوی آدمی است، بیان گردیده است؛ این مطلب را در کلامی از امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه بررسی می کنیم:


حالات هشتگانه قلب

امیر المومنین چند مقام و حالت برای قلب بیان فرموده اند که در نامه سی و یکم نهج البلاغه به فرزند گرامیشان امام مجتبی علیه السلام می نویسند: فرزندم! «...أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ ...»[1]

(پسرم) قلب خویش را با موعظه زنده کن و هواى نفس را با زهد (و بى اعتنایى به زرق و برق دنیا) بمیران. دل را با یقین نیرومند ساز و با حکمت و دانش نورانى و با یاد مرگ رام نما و آن را به اقرار به فناى دنیا وادار، با نشان دادن فجایع دنیا، قلب را بینا کن و از هجوم حوادث روزگار و زشتى هاى گردش شب و روز آن را برحذر دار.

هشت مقام و وضعیت دل، در این نوشتار نورانی حضرت آمده است:

اولین مورد: احیای قلب بوسیله ی موعظه
این بدین معناست که گاهی قلب می میرد، و نیاز به شوک معنوی دارد؛ یا در حال مردن است که باید به آن شوک الکتریکی معنوی وارد شود؛ که این شوک می تواند موعظه ای باشد که در دنیای وانفساه زندگی و در میان گرد و غبارهای متعدد مشکلات، همچون شوکی به زندگی آدمی وارد شود، و ناگفته پیداست که شوک به قلب آدمی، تحرک می بخشد؛ و قلب مرده ی آدمی، به حرکت می افتد و باعث می شود، با ضربان منظم شده از سوی دین و اوامر الهی، شروع به تپیدن کند؛ حضرت موعظه را عامل احیای قلب می دانند؛

دومین مورد: میراندن قلب، با دل کندن از دنیا
زنده بودن زیادیِ قلب و فعالیتِ زیاد در امورد دنیوی موجب می شود که آدمی برای آخرت عملی انجام ندهد و در حقیقت قلبش برای آخرت زنده نباشد، باید این قلب برای آخرت بتپد؛ چگونه قلبی که باید برای آخرت بتپد، از دنیا کنده شود، حضرت می فرمایند: قلبت را با زهد و دل کندن از دنیا، بمیران؛ یعنی اگر قلب از دنیا کنده شد، خواهش های قلبی خواهد مرد؛

شاید حضرت در این بخش از مجاز مرسل استفاده کرده باشند؛ یعنی اراده حالّ و ذکر محل؛ یعنی خواهش و دوست داشتن دنیا که در قلب است، اراده شده، اما ظرف و محل، که قلب باشد، ذکر شده؛ یعنی حضرت با بیان میراندن قلب، در مقام بیان آنند که آنچه در قلب است، آنرا بمیران؛ یعنی خواهشات قلبی ات را بمیران؛ که این مطلب از وسیله ی میراندن فهمیده می شود، چون میراندن و وجود داشتن، دو مطلب متضادند و آنچه باعث میراندن باشد، باید با آنچه می میرد، متناقض باشد؛ یعنی زهد با دلبستگی دو امر متناقضند.

سومین مورد: تقویت قلب، با یقین
قلب با وجود ایمان، در حال کار کردن است؛ اگر ایمان در قلب وجود نداشته باشد، در حقیقت، قلب کار اصلی اش را انجام نداده است؛ اما اگر بخواهیم قلب را تقویت کنیم، باید بدان یقین بیافزاییم؛ یقین به یک معنا، بالاترین مقام ایمان است؛ یعنی باید با بالاترین مقام ایمان، قلب را تقویت نمود.

چهارمین مورد: نورانیت قلب، با حکمت
حکمت، معرفت است که با وجود آن انسان، راه را پیدا می کند؛ یعنی اگر قلب تاریک شد، با چراغ حکمت و معرفت باید راه راه پیدا کرده و بدین وسیله قلبش نورانی گردد.

پنجمین مورد: رام کردن قلب، با ذکر مرگ
اگر آدمی در دنیا مراقب اعمال و خواهش هایش نباشد، نفس و قلبش چموشی می کند، در این صورت است که باید به وسیله ای آنرا آرام کرد و رام نمود؛ و این رام کننده باید چیزی باشد که آن خواهشات نفسانی و قلبی، را در هم بشکند تا به هوش آید؛ و این همان یاد مرگ است که حضرت در جای دیگری می فرماید: «أَلَا فَاذْکُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الْأُمْنِیَاتِ عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلْأَعْمَالِ الْقَبِیحَةِ...».[2]

به هوش باشید! در آن هنگام که با شتاب به سراغ اعمال زشت مى روید، نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آرزوها را به یاد آورید...» این مرگ است که حتی یادش، آدمی را سرِ عقل آورده و او را از خواب غفلت بیدار کرده و غرق در آرزوها، بیرون می کشد.

ششمین مورد: اقرار کردن قلب، با فنا پنداشتن دنیا
اگر دل، دنیا را فنا پندارد، دیگر آرزوهای دور و دراز نخواهد داشت، و این فناپذیر بودن دنیا را قلب باید اقرار کند، و اعتراف دل به فنا بودن دنیا و آنچه در آن است، باعث می گردد، از حالت غنا و بی نیازی خارج نگردد؛

فانی بودن، یکی از صفات دنیا
خود حضرت در حکمت ۱۳۲ نهج البلاغه، در مورد سرانجام دنیا می فرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ.»[3]
خداوند فرشته اى دارد که همه روز بانگ مى زند بزایید براى مردن، و گردآورى کنید براى فنا، و بنا کنید براى ویران شدن!

ندای فرشته برای کسانی است که دنیا را فانی ندانند، و مشغول لذت بردن بی حصر و حد هستند؛ جمع کردن برای دنیای فانی چه لذتی می تواند داشته باشد؛ بنا نهادن ساختمان ها و ویلاها برای خراب شدن، چه نفعی دارد؟.

هفتمین مورد: بینا کردن دل با دیدن حوادث دنیا
حضرت می فرمایند: اگر قلبت، نابینا شد و حقایق را ندید، با حوادثی که در دنیا اتفاق می افتد، باید آنرا بینا کنی؛ چرا که ابزار دیدن و فهمیدن، قلب است؛ آدمی با چشمِ قلبش حوادث را دیده و می فهمد؛ و پس از آن به حقایق بینا می گردد؛ بینایی قلب، نشان از چشم داشتن قلب دارد؛ یعنی حضرت برای قلب، چشمی را تصور کرده اند که اگر کور شد و ندید، می توان با حوادث و فجایع دنیا، بینا نمود؛ البته حوادث دنیا را باید به قلب نشان داد، تا بینا شود.

هشتمین مورد: برحذر داشتن قلب، از حمله قاهرانه ی روزگار
حضرت روزگار دنیا را چنان متغیر می دانند که گاهی با حمله ی قاهرانه و ناگهانیِ سهمگین، اوضاع آدمی را به هم می ریزد؛ حضرت در مقام بیان این نکته ی با ارزش اند که دنیا، جای دگرگونی های ناگهانی است، و باید به قلب دور شدن و برحذر داشتن از نزدیک شدن به آن را یاد داد؛ یعنی آدمی باید کاری کند که قلبش را از نزدیک شدن به دنیا، برحذر دارد؛ و به قلبش متذکر شود که دنیا، با حمله ی قاهرانه و ناگهانی، خوشی ها، آرزوها، و لذت های آدمی را در هم می شکند و می گذرد؛ و لذا اگر آدمی متوجه این دگرگونی های ناگهانی و سهمگین، باشد، در خوشی ها و لذات آن غوطه ور نمی شود؛ و مراقب افکار و کردارش خواهد بود.

چنانکه شیخ بهایى سروده است:

چشم عبرت بین چرا در قصر شاهان ننگرد *** تا چه سان از حادثات دور گردون شد خراب

پرده دارى مى کند بر طاق کسرى عنکبوت *** جغد نوبت مى زند بر قلعه افراسیاب

پی نوشت:
[1]  نهج البلاغه، نامه 31
[2] نهج البلاغه، خطبه 99
[3] نهج البلاغه، حکمت 132
نسخه چاپی