نیازمندی انسان به تکیه‌گاهی محکم
انسان به داشتن یک تکیه‌گاه مطمئن نیاز دارد. ضرورت حیات انسانی، آن است که به یک نقطة قابل اعتماد، اتکا کند. این، یک اصل اساسی در زندگی همه انسان‌هاست. انسان شادکام، کسی است که از تکیه مطمئنی برخوردار باشد. تکیه گاه مطمئن، انسان را دلگرم، قوی و آرام می‌سازد و موفقیت زندگی را تضمین می‌کند و بدین سان بر رضایت از زندگی تأثیر می گذارد. برخی ممکن است تکیه‌گاه نامناسبی را انتخاب کنند. آنچه مهم است این که انسان به چه نقطه ای اتکا کند و چه چیزی را تکیه گاه خود قرار دهد؟ این از پرسش های اساسی در این بحث است. هر تکیه‌گاهی نمی‌تواند قابل اعتماد باشد. تقریبا همه انسان‌ها برای خود تکیه گاهی قرار میدهند؛ تفاوت آن‌ها در انتخاب تکیه گاه است. لذا این جاست که مسئله «انتخاب تکیه گاه» اهمیت می‌یابد. اشتباه در انتخاب تکیه گاه، موجب ناکامی و نارضایتی خواهد شد. البته برخی افراد نیز احساس بی پشتوانگی می‌کنند. از آن جا که انسان، به تکیه گاه و پشتیبان نیاز دارد، اگر احساس کند که بی پشتوانه است، ناامیدی، ناتوانی و نارضایتی خواهد کرد.
 
کسی که معتقد است به این که مالک هیچ چیز نیست، دیگر نه از ورود گرفتاری فقدان مایملکش اندوهناک می‌شود و نه از رسیدن سودی مسرور می‌گردد، و چگونه از رسیدن مصیبت متأثر می‌شود، کسی که ایمان دارد به این که مالک، تنها و تنها خداست و او حق دارد و می‌تواند در ملک خودش هر جور تصرفی بکند. امام جواد (علیه السلام) به واکنش ما نسبت به فقدان مال می‌پردازد و بیان می‌دارد که بی تابی کردن، مایه خسران است، نه از دست دادن مال؛ چون همان گونه که در تفسیر محرومیت و مصادیق آن، خواهد آمد، مصیبت، آن است که انسان از پاداش فقدان، محروم گردد. نکته مهم دیگری که در کلام ایشان می‌توان  یافت، این است که امانتدار بودن انسان، فقط نسبت به مال مصطلح نیست؛ هر آنچه منتسب به انسان است، از مال و جان و فرزند و عیال، در این دایره قرار می گیرند. کسانی که فرزندی را هم از دست می‌دهند، در حقیقت، امانت خدا را پس داده‌اند.
 
کسی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرزند خود را از دست داد و بسیار بی تاب شد. پیامبر (صلی الله علیه و اله)  نامه تسلیتی برای وی فرستاد که در بخشی از آن آمده بود: « پس به من، خبر بی تابی تو نسبت به فرزندت که خداوند به مرگ او حکم کرده، رسیده است. همانا فرزند تو از هدیه‌های گوارای خدا و از عاریه‌های به ودیعه گذاشته او نزد تو بود. خداوند، تا مدتی تو را از آن بهره‌مند ساخت و در وقتی که مشخص شده بود، او را ستاند. پس ما از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم.» در حقیقت، پیامبر که با اشاره به امانت بودن فرزند، وی را آرام ساخت و تسکین بخشید. نکته مهم دیگری که در این حدیث وجود دارد، به کاربردن عبارت «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، هنگام گرفتاری است. پایه شناختی این جمله، همان «از خدا بودن» انسان است و این که او مالک هیچ چیز حتی خودش نیست.
 
در یک تجربه از زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله)  نقل شده است که ابو طلحه، از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و اله)  به ، یکی از فرزندانش را بسیار دوست می داشت. این فرزند، بیمار شد. همسر ابو طلحه، وقتی دید که مرگ فرزندش نزدیک است، ترسید که آسیبی به شوهرش برسد؛ از این رو، هنگام مغرب، وی را به مسجد نزد پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرستاد. پس از خروج او، فرزند از دنیا رفت. مادرش او را در پارچهای پیچید و در گوشه‌ای از خانه پنهان ساخت. از دیگران نیز خواست که هیچ خبری به ابو طلحه ندهند. سپس غذای خوشمزه‌ای آماده کرد و خود را بیاراست. وقتی ابو طلحه بازگشت، سراغ فرزندش را گرفت. همسرش به او گفت که حال او خوب است. ابو طلحه پرسید: «آیا غذایی هست که بخوریم؟». همسرش غذا را آورد و پس از آنکه ابو طلحه به آرامش رسید، همسرش به وی گفت: آیا ناراحت میشوی از این که ودیعه‌ای را که نزد ما بوده، به صاحبش برگردانده باشیم؟ ابو طلحه گفت: سبحان الله! نه. همسرش گفت: پسر تو نزد ما امانتی بود که خداوند، آن را پس گرفت. ابو طلحه که فرزندش را بسیار دوست می داشت گفت: پس من به بردباری کردن، شایسته تر از تو هستم. سپس از جا برخاست و غسل کرد و دو رکعت نماز خواند و به سوی مسجد النبی حرکت کرد.
 
این، معجزه امانت دانستن فرزند است. مادر آن فرزند، خود، با تکیه بر همین منطق، بردباری کرد و وقتی همین منطق را به همسرش (یعنی پدر آن فرزند) منتقل ساخت، او نیز بی قرار و بی تاب نشد، با این که فرزندش را بسیار دوست می‌داشت. این، نشان دهنده نقش شناخت در واکنش های انسان به حوادث تلخ و ناگوار است. شناخت منطقی و نگرش خردمندانه می‌تواند موقعیت‌های ناخوشایند را تحمل پذیر سازد و بدین سان، از بروز فشارهای روانی، جلوگیری نماید. همان گونه که روشن است، توحید و باور به مالکیت خداوند و نفی مالکیت از خود، ریشه جزع و بی تابی را بر می‌کند. لذا توحید حقیقی، موجب صبر و بردباری می‌گردد. این جاست که شناخت خداوند به عنوان مالک حقیقی هستی، یکی دیگر از مبانی رضامندی است. البته از این گذشته، تحقق صبر، روش هایی دارد که آن‌ها نیز مبتنی بر واقعیت های توحیدی هستند. آنچه این جا مهم است این که آن روش ها نیز مبنایی توحیدی دارند که با شناخت آن‌ها می‌توان  به صبر و رضامندی در ناخوشایند دست یافت. معصومان  نیز با آگاهی دهی نسبت به این امور، مردم را به شکر و رضامندی راهنمایی می کردند.

منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، مؤسسه صص180-177، علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394
نسخه چاپی