رفتاردرمانگری یکپارچه شده با ذهن‌آگاهی
گاهی فکر می‌کنم چه می‌شود اگر بیماری دوباره عود کند؟ یکی از عوامل افسردگی ژنتیک است. با دارو و ذهن‌آگاهی بعید است دوباره اجازه دهد عود کند، اما هنوز احتمال آن هست. حتی اگر این اتفاق بیفتد، مهارت‌هایی را که یاد گرفته فراموش نمی‌کنیم؛ مهارت‌های زیادی داریم که عمیقا جا افتاده‌اند. اگر دوباره مریض شویم، سعی می‌کنیم با ذهن‌آگاهی مشکل را حل کنیم. قبلا تجربه کرده‌ایم که پذیرش، اسلحه قدرتمندی در برابر افسردگی است و هر چه سازگارتر شویم و به دوره های خلق پایین واکنش نشان ندهیم، احتمال طولانی شدن آن دوره کمتر می‌شود.
 
اکنون آینده خوشایندتر به نظر می رسد. واقعا فقط در شش ماه درمان بود که توانستیم آینده ای برای خودمان متصور شویم. قبل از آن فقط روزها را یکی پس از دیگری می گذراندیم. زندگی خیلی چالش برانگیز است، اما خیلی بهتر از زنده ماندن است. دکتر روانپزشک گفت: حدود هجده ماه بعد از پایان دوره درمانی MiCBT (بیست ماه بعد از آخرین بار بستری شدنش) یکی از بیماران  در حیاط دانشگاه بود و به دفترم آمد و احوالپرسی کرد. با افتخار حلقه‌اش را به من نشان داد و گفت نامزد کرده و قرار است ماه بعد ازدواج کند. وقتی درباره رابطه شان توضیح میداد به نظر می رسید که رابطه ای سالم باشد، اتفاقی که زمان آشنایی ما به سختی انتظار داشت روی دهد. با خنده تعریف می‌کردیم که اگر ویارهایش برای خودزنی به نتیجه می رسید، الان از انگشت حلقه محروم بود. مریض دو بار تلاش کرده بود آن انگشت را ببرد، اما هرگز موفق نشد. او گفت هنوز هم تمرین ذهن‌آگاهی را گاه به گاه و بیشتر هنگامی که استرس بر او غالب می‌شود انجام می‌دهد.
 
فعالیت‌های جدید مریض و نامزدش از مقاله مفصلی که در روزنامه محلی چاپ شده بود سر در آورد. در این مقاله توضیح داده شده بود که چطور این دو انسان خیرخواه توانسته بودند برای کمک به افراد دچار مشکلات مواد و الکل، مخصوصا افراد بی خانمان منابع مالی جذب کنند. عمل اصلی شامل حمایت از این افراد با ارائه اطلاعات و عملکرد به عنوان واسطه شرکت‌های خصوصی بود. برای تشویق آن‌ها در عمل نوع دوستانه شان، یادداشت مختصری وجود داشت که می گفت: توانسته است از مشکلات روانشناختی گذشته نجات یابد و با مشکلاتی که این افراد با سیستم فعلی سلامت روان دارند کاملا آشناست.
 
کسب نتایج مثبت از یک برنامه مبتنی بر ذهن‌آگاهی روشن که به طور ماهرانه ارائه می‌شود، با فاصله گرفتن آرام از خودپنداره که از سطح ادراکی آغاز می‌شود (شکل‌ها و رنگ‌ها، صداها، مزه‌ها و غیره) امکان پذیر می‌شود و به روش‌های تفکر، حس‌های بدن و روش واکنشی ما گسترش می یابد.
 
وقتی همه این چهار عامل اولیه تقویت هدف قرار گیرند، همانندسازی با هریک از آن‌ها به فرایندی آگاهانه تبدیل می‌شود که بیشتر تحت کنترل فرد قرار دارد. بنابراین خنثی کردن همانندسازی با این اجزای خودپنداره امکان پذیر است و اجازه می‌دهد که بازارزیابی شناختی به همه موقعیت‌های زندگی روزمره تعمیم یابد، نه اینکه به طرحواره های خاص و تجلیات موقعیتی آن‌ها محدود شود. چسبیدن به چیزی که سازه خود ارائه می‌کند، به همه پیوندهای خودپنداره نفوذ می‌کند و مطابق با همان الگوی تقویتی که در چهار مؤلفه کارکردی سیستم تقویت عمل می‌کند ، طی زمان حفظ می‌شود. وقتی یک مشکل هیجانی ظاهر می‌شود، ناخواسته گرایش به همانندسازی با افکار ارزشیابانه و حس‌های بدنی هم ظهور ایجاد می‌شود. از این رو شدت همانندسازی با تجربه سبب می‌شود علائم مدتی طولانی تر از آنچه انتظار می رود، باقی بمانند (مثلا احساس‌های من، افسردگی من، علائم اضطراب من، ضربان قلب من، اعتیاد من و غیره). وقتی چسبیدن به یک رفتار مسئله ساز به حد کافی از همانندسازی بلندمدت با آن حمایت می‌کند، آن رفتار با حس خود إدغام می‌شود و رها کردن چنان رفتاری به اندازه قطع یک عضو بدن درد روانشناختی ایجاد می‌کند. هر چه چسبیدن به این خودپنداره تثبیت شده تر و انعطاف ناپذیرتر باشد، تغییر شخصیت زمان بیشتری طول خواهد کشید.
 

خلاصه نکات مهم

• از آنجا که آگاهی ما نسبت به ماهیت متغیر همه پدیده ها شامل دارایی‌ها، سلامت، ثروت، ظاهر، هیجان، شهرت و روابط ناکافی است، می توان رنج انسان را مشروع دانست. وقتی انتظار داشته باشیم این چیزها باید مطابق عقاید ما باشند، تغییرات ناخواسته روی می‌دهند و تلخکامی ایجاد می‌کنند. پذیرش تغییر مقدار رنج را تعدیل می‌کند. بعضی آسیب شناسی‌های روانی مانند اختلال انطباقی (با یا بدون افسردگی و اضطراب) به طور معمول متضمن عدم پذیرش و سازگاری با یک یا چند تغییر مهم زندگی هستند؛
 
• بر پایه الگوی هم ظهور تقویت، MiCBT در محدوده مؤلفه کلامی تجربه عمل می‌کند، یعنی در موضع تقویت (واکنش به حس‌های بدنی)، بنابراین می‌تواند حیطه وسیعی از شرایط را هدف قرار دهد؛
 
• روش‌های وارسی پیشرفته سبب می‌شوند آستانه ناآگاهی به سرعت و به مقدار زیاد کاهش یابد و در نتیجه ردیابی ماهرانه علائم و سرنخ‌های ناراحتی در اوایل زنجیره یک رویداد امکان پذیر می‌شود و ما می‌توانیم به جای ارائه پاسخ خودکار، از بین پاسخ های مناسب یکی را انتخاب کنیم؛
 
• دیدگاه های سنتی اشاره دارند که شرایط مزمن را به سختی می توان برطرف کرد و اینکه شخصیت تغییر پذیر نیست. نتایج بالینی به دست آمده از مداخلات مبتنی بر ذهن‌آگاهی این دیدگاهها را به چالش می کشد. وقتی درمان به طور مستقیم موضع تقویت رفتار را هدف قرار می‌دهد، فارغ از نوع مشکل یا اختلال روانشناختی، تغییر رفتاری روی می‌دهد.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص197-195، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393
نسخه چاپی