نقض حقوق بشر توسط آمریکا
دغدغه حقوق بشر یکی از چالش‌های اساسی در عصر حاضر هست؛ مسئله‌ای که دولت‌ها، ملت‌ها، نظام‌های تفکری و اندیشه‌ای مختلف، تلاش گسترده‌ای برای نهادینه‌سازی آن دارند. با واکاوی حقیقت این مسئله نیز روشن می‌شود که هر قدم کوچکی که در راستای تعالی حقوق بشر در جامعه‌ی بین‌المللی برداشته شود، بسیار ارزشمند خواهد بود. نکته‌ی مهمی که باید بیان کرد این است که هرچند حقوق بشر یکی از خلأها و چالش‌های اساسی هست لکن برخی دولت‌ها و تفکران، گفتمان حقوق بشر را دستاویزی برای تجاوزها و زیاده‌خواهی‌های خود قرارداده اند و حقوق بشر به‌عنوان یک پوشش و پوشال برای تجاوزت این دولت‌ها قرارگرفته است. در این میان، دولت آمریکا را باید به‌عنوان چهره شاخص این دولت‌ها معرفی کرد؛ دولتی که به بهانه واقعه ساختگی یازده سپتامبر، حمله و تجاوز به خاورمیانه را آغاز کرد و داعیه‌ی حقوق بشر پیداکرده است و خود را نماد این گفتمان می‌داند؛ درحالی‌که در سیاست‌های داخلی و بین‌المللی خود، چیزی جز منافع سرمایه‌داران و احزاب را لحاظ نکرده است و حقوق بشر صرفاً پوششی بوده است برای منفعت‌طلبی این دولت؛ بنابراین، با مشاهده این سیاست متناقض و رفتار دوگانه در نظام حاکمیتی آمریکا، شاهد شکل‌گیری «حقوق بشر آمریکایی» هستیم. حقوق بشری که صرفاً به نام حقوق بشر هست و در عمل، چیزی جز تجاوز به حقوق بشر نیست که در ادامه به برخی از مصادیق نقض حقوق بشر توسط دولت ایالات‌متحده اشاره می‌شود.
 

نقض حقوق بشر در داخل مرز آمریکا

یکی از ابعاد مهم نقض حقوق بشر در ایالات‌متحده، نقض حقوق زن می‌شود، ابعاد مهم نقض حقوق زن را می‌توان در نا عدالتی‌های شغلی، نادیده گرفتن تربیت و آموزش، تضعیف جایگاه بانوان در خانواده، سوءاستفاده‌های جنسی و ارزش‌گذاری‌های غلط فرهنگی و... مشاهده کرد[1]. هرچند آمریکا، خود را یکی از داعیه‌داران اصلی حقوق بانوان می‌داند ولی ناگفته پیداست که موارد بسیاری از نقض حقوق زن را در این کشور می‌توان مشاهده کرد. با نادیده گرفتن حقوق زن، اولین قشری که از این امر آسیب می‌بیند، کانون خانواده هست، چراکه با تخریب و تضعیف جایگاه زن و مادر در جامعه، روشن است که برای خانواده ارزش و معنایی باقی نخواهد ماند، به همین جهت به‌عنوان‌مثال، مطابق گزارش‌های منتشرشده در مورد طلاق در آمریکا، طلاق در میان جوانان آمریکا به‌طور میانگین 50 درصد هست و نیمی از ازدواج‌های رسمی این کشور به طلاق منتهی می‌شود[2]. شاید این تصور وجود داشته باشد که در عصر حاضر، برده‌داری و مخصوصا برده‌های جنسی جایگاهی در عرصه بین‌المللی نداشته باشند و دولت‌ها در تلاش برای از بین بردن این چالش باشند، درحالی‌که در چنین وضعیتی، یکی از دولت‌هایی که مسئله برده‌داری را وجهه همت خود قرار نداده است، دولت آمریکا هست و با سیاست‌های خود، باعث ترویج چنین نقش بزرگی از حقوق بشر می‌باشد؛ به‌عنوان‌مثال، دختران رنگین‌پوستی که قربانی قاچاقچیان انسان می‌باشند، به جهت فساد و فحشا مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفتند که بسیاری از آنان به بردگی جنسی گرفته می‌شدند که از سوی نظام قضایی این کشور، به‌عنوان روسپی شناخته می‌شدند و مجازات می‌شدند[3].
 

نقض  حقوق بین‌الملل حقوق بشر توسط آمریکا

از دیگر ابعاد نقض حقوق بشر توسط آمریکا، باید به مسئله فروش اسلحه اشاره کرد؛ نکته مهمی که در این مورد باید بیان کرد این است که پشت پرده بسیاری از خشونت‌ها و درگیری‌های منطقه‌ای در خاورمیانه، در راستای افزایش میزان فروش اسلحه می‌باشد؛ چراکه بدون وجود جنگ و خون‌ریزی، بازار فروش سلاح وجود نخواهد داشت و این صنعت پردرآمد، آورده‌ای برای آمریکا نخواهد داشت؛ بنابراین، پشت پرده بسیاری از حمایت‌هایی که آمریکا از گروه‌های تروریستی (مانند داعش) و همچنین برخی کشورها (مانند عربستان) دارد، افزایش فروش سلاح به این گروه‌ها و کشورها می‌باشد.

نوع دیگری از نقض حقوق بشر توسط آمریکا را باید در استثمار دیگر ملت‌ها مشاهده کرد؛ دولت آمریکا با تصرف، جنگ و جنگ‌های نیابتی، درصدد است که منابع و منافع دولت‌ها و ملت‌های منطقه‌ای را دست برد زده و استثمار نماید؛ کشورهایی مانند افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و عربستان، کشورهایی هستند که دارای منابع اولیه، معادن و نفت فراوانی می‌باشند که با تصرف این منابع و منافع، به نقض حقوق بشر و نقض حاکمیت این دولت‌ها می‌پردازد. از دیگر استثمارهای بزرگ تاریخ می‌توان به مسئله فلسطین اشاره کرد که دولت غاصب رژیم صهیونیستی با حمایت‌های آمریکا دست به تجاوز در این منطقه زده است و نه‌تنها آمریکا، بلکه نظریه‌هایی وجود دارد مبنی بر این‌که مسئله غصب فلسطین، موضوعیتی برای سازمان ملل ندارد[4].

از دیگر ابعاد مهم نقض حقوق بشر توسط آمریکا، تروریسم دولتی می‌باشد؛ کمک‌های مادی و معنوی به گروه‌های مخالف و... و ترور مقام‌های عالی مملکتی، نمونه‌هایی از تروریسم دولتی است[5] و این شکل از تروریسم به سرمایه‌گذاری بسیار ناچیزی نیاز دارد[6] و به همین جهت دولت ایالات‌متحده به این شکل از تروریسم گرایش ویژه‌ای دارد. ازجمله ترورهای بعد از انقلاب در ایران و همچنین دیگر کشورهای منطقه می‌توان به‌عنوان مصداق بارز تروریسم دولتی اشاره کرد که نقطه اوج این وقاحت را باید در ترور سردار رشید اسلام، شهید حاج قاسم سلیمانی مشاهده کرد که این دولت، عالی‌ترین مقام نظامی و رسمی یک کشور را در کشور ثالث به شهادت می‌رساند و پرواضح است که این چیزی جز ترور و تروریسم دولتی نمی‌باشد.
 
 

پی‌نوشت

1.‏ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران و ایران، ‏‫وضعیت حقوق بشر در آمریکا (۲۰۱۵) (تهران: قوه قضائیه، مرکز مطبوعات و انتشارات، 1395)، ص115.

2. ‏http://www.divorcerate.org.

3. ‏ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران و ایران، ‏‫وضعیت حقوق بشر در آمریکا (۲۰۱۵) (تهران: قوه قضائیه، مرکز مطبوعات و انتشارات، 1395)، ص 116.

4.کامران هاشمی، کنوانسیون‌های بین‌المللی در مورد تروریسم و موقعیت جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی، سال ۱۴، شماره ۴، ۱۳۷۹، ص ۱۱۶۴.

5.علی آقا بخشی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، انتشارات تندر، ۱۳۶۳ ش.

6. جفری ام الیوت و «رابرت رجیناله»، همان، ص ۲۷.
نسخه چاپی