ناتوانی زبانی (قسمت دوم)
تمایز میان درخودماندگی و اختلال زبان، یا بطور خاص اختلال زبان از نوع ناگویایی، پیوسته مورد توجه راتر و همکاران وی بوده است. نتایج بررسی‌های آنان موجب روشن‌تر شدن شرایط و ویژگی‌های هر دو گروه شده است. با این حال، به علت تداخل نشانه‌های متعدد در این دو گروه تمایز میان آنان کار ساده‌ای نیست. از جمله انواع اختلال‌های زبان، اختلالی که با در خود ماندگی بیشترین همپوشی را دارد، دشواری های معنا شناختی - کاربردی است. این دشواری ها در مطالعه‌های موردی کونتی - رامزدن و گان Gun (۱۹۸۶) بایرز Byers و بوریج (۱۹۷۹) مک تیر Mc Tear (۱۹۸۵) و مطالعه‌های گروهی بیشاپ و آدامز (۱۹۸۹) نشان داده شده است. پژوهش درباره تمایز و تشخیص این دو گروه، از یکدیگر به همان اندازه که مرهون تلاش های علمی است، در گرو تقاضاهای درمانی نیز هست چرا که شرایط و ویژگی های مبتلایان به این اختلال‌ها هنوز بخوبی روشن نشده است.
 
تلاش برای آگاهی و تمایز میان سرعت و نحوه فراگیری طبیعی زبان در کودکی، و نابهنجاری هایی که در این فراگیری مشاهده می‌شود. کندی بروز ویژگی های زبان شناختی از علائم شناخته شده اختلال زبان است. تلاشهای پژوهشی و آموزشی در خلال دهه گذشته ما را قادر ساخته است تا در مقایسه با گذشته با دقت بیشتری این ویژگی ها را بشناسیم. در این زمینه کار کریستال Crystal، از پیشگامان و اشاعه دهندگان این رشته که توانست با یاری همکارانش ویژگی های زبان شناختی را شرح دهد چشمگیر می نماید. کار وی در مقایسه با شیوه های قدیمی بازنمایی سطح زبان کودک دارای امتیازهای بسیاری بود چرا که او ناتعادلی و ناهماهنگی میان نظام های زبانی را شناسایی می کند. بدین ترتیب این امکان فراهم می‌آید تا دست کم، با توجه به جنبه های صوری زبان، در سن پائین، بتوان میان تاخیر کلی که تمام جنبه‌های زبان را متاثر می‌کند و تاخیرهای خاص که بر یک یا چند نظام زبانی تاثی می گذارد، تفکیک قائل شد. منیوک Menyuk در ایالات متحده آمریکا یکی از نخستین افرادی بود که توجه خود را بر اهمیت جمع آوری شواهدی مبنی بر سرعت فراگیری ویژگی زبانی در کودک معطوف کرد و اثر ارجمند او درباره واج شناسی با مطالعات جدی اینگرام در ایالات متحده و گرانول Grunwell در بریتانیا پی گرفته شد. در همان زمان علاقه مندی به اندازه گیری و سنجش دیگر اجزاء زبان، از جمله ساختار دستوری، واژگان، فراگیری و استفاده از زبان، استفاده کارکردی و میان فردی، در حال شکل گیری بود. این فعالیت ها در بریتانیا با انتشار کتاب هالیدی (۱۹۷۵) و نیز بواسطه کارهای پژوهشی روان شناس آمریکایی برونر اهمیت بسزایی یافت. توجهی که در نتیجه این فعالیت ها به جنبه های کارکردی با کاربردی زبان شد، از اصلاحات و جبران غفلت های کوتاه مدتی که در این زمینه صورت گرفته بود فراتر رفت چنین توجهی تا حد زیادی از پژوهش در زمینه های رفتار کودکان و کنش متقابل مادر - فرزند تاثیر پذیرفته است.
 
مولفان و محققان پژوهشهای زبانی در دهه ۱۹۷۰ بصورت چشمگیری درگیر تمایز و تفکیک میان اختلال تاخیر زبان و کژ رشدی زبان گفتار بودند. بایرز براوان (۱۹۷۶) دیدگاهی مطرح کرد. «تاخیر گفتار به معنی دیر پدیدار شدن کلمات و ترکیبات آن‌ها در عبارت ها و جملات است. گفته های اولیه رفتار کودک ممکن است طبیعی به نظر برسد، اما گفتار بالندگی کمتری دارد و از رشد کمتری برخوردار است و متناسب با سن او و زبان همسالان وی نیست. این گفته ها می‌تواند در کودک کم سالتر مشاهده شود و در روند بهنجار رشد نیز وجود داشته باشد و تاخیر می‌تواند در تولید واج های مختلف یا در استفاده از گفتار برای اداره محیط نیز دیده شود.» کژگفتاری متناسب با روند طبیعی رشد نیست. این اختلال ممکن است خود را در صدا یا کیفیت لحن، ساختار صوت یا توالی صوت نشان دهد. گرچه انحراف و کژی‌های شدید ممکن است بواسطه آسیب دیدگی پدید آمده باشد، کژی‌های مرتبط با ساختارهای واجی یا نحوی می‌تواند بدون هیچ آسیب دیدگی مشخصی بروز نماید. این حالت بیانگر آن است که کودک در دریافت رشته صداهایی که میشنود با دشواری روبروست یا آن که وی در بهره گیری از دریافت های خود برای ساخت نظام زبانی، قراردادی و پذیرفته شده، ناتوان است.
 
این نتایج بر اساس مطالعه بالینی جمعیتی، و با توجه به سوابق قبلی آن‌ها حاصل شد. بدیهی است نتایج به دست آمده با دیدگاه های پژوهشگرانی که روی گروه های بزرگ کودکان مبتلا به تاخیر زبان کار میکنند یکی نیست. برخی پژوهشگران معتقد بودند استفاده از واژه کژی و انحراف برای رشد زبان، که در برگیرنده واج های مختلف و ساختارهای دیگر است که بصورت طبیعی تولید اما در ترکیبات غیر معمول دیر پدیدار می شوند، مناسب نیست. برای آگاهی بیشتر درباره بهره گیری از اصطلاح‌های تاخیر و کژی زیانی، بنگرید به منیوک و لونی Looney (۱۹۷۲) و لئونارد (۱۹۷۲). توضیح بایرز براون درباره تاخیر گفتار را می‌توان در زمرۀ تاخیرهای ناشی از نابالغی یا تاخیرهای زودگذر دانست، و اصطلاح کژگفتاری را از مقوله تاخیر واقعی که به اختلال منجر می‌شود به حساب آورد. ما در حال حاضر می بینیم گفتار و زبان در گروهی از کودکان، دیر یا به آهستگی پدیدار می‌شود، اما این مشکل خود بخود برطرف می‌شود؛ و گروهی دیگر وجود دارند که دارای ویژگی های کلی گروه اول هستند اما بهبود نمی یابند. ما درباره گروه ناهمگن بزرگی که بهبود نمی یابد بسیار می دانیم، اما در مورد تفکیک این دو گروه از یکدیگر در حال حاضر امیدواری زیادی نداریم، چرا که تنها با توجه به گذشته و سوابق قبلی، تفکیک آن‌ها از هم امکان پذیر است. به عبارت دیگر می‌توان گفت چه زمانی بهبودی حاصل شده یا نشده است. عامل دیگری که در حال حاضر بهتر مورد توجه قرار گرفته، دامنه تغییرات ممکن در روند فراگیری زبان است. ما می دانیم گرچه کودکان سالم، زبان واحدی را فرا می گیرند ممکن است در فراگیری از شگردها و شیوه های متفاوتی بهره گیرندهر اندازه ما درباره این شگردهای مختلف بیشتر بدانیم، تفکیک ساده فراگیری زبان بهنجار و نابهنجار پرسش برانگیزتر می‌شود.
 
شرایط فعلی ایجاب می‌کند که دلمشغولی قبلی پژوهشگران درباره شکل زبان و انحراف آن از مسیر رشد طبیعی به علت وجود مباحث مفیدتر کنار گذاشته شود. اکنون شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد برون داد نحوی کودکان مبتلا به آسیب‌های زبانی بندرت دچار انحراف و کژی است، و نیز ترتیب فراگیری ساختارهای زبانی در این کودکان با ترتیب فراگیری آن‌ها در کودکان بهنجار یکی است، اما سرعت فراگیری آنان بسیار کمتر است این گفته بدین معنی نیست که کودک مبتلا به اختلال زبانی همواره صداهایی مانند کودک خردسال تولید میکند. معمولا تصور ذهنی ما از کوزبانی یا انحراف زبان این است که عوامل مختلف حوزه های مختلف زبانی تاثیرات متقابلی از یکدیگر می پذیرند یا آن که سطوح مختلف زبان رشد یکسانی نداشته اند. برای مثال، کودکی که دچار کاستی گزینش واژه است ممکن است برای بازیابی کلمات تقلا کند اما بندرت در تولید کلامی وی جمله‌ای کامل دیده می‌شود.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص39-36، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385
نسخه چاپی