بدین ترتیب در یکی از معدود مطالعات انجام شده بر روی یک نمونه بالینی مبتلا به افسردگی، مداخلات روانشناسی مثبتگرا، اثربخشی خود را نشان داد. با این همه، هنوز برای یک نتیجه گیری کلی، دو نکته مهم وجود داشت:
الف. بررسی ارتباط بین انواع سه گانه که در الگوی روانشناسی مثبتگرا ذکر میشوند (زندگی لذتمندانه یاشادمانه، زندگی درگیرانه و زندگی بامعنا) با مشکلات بالینی مرتبط که اساسی ترین آنها افسردگی است ؛
ب. بررسی اثربخشی مداخلات روانشناسی مثبتگرا در مطالعات زنده و چهره به چهره (نه صرفا از طریق اینترنت). در بررسی این نظریه، باید گفت:
اولا نظریه سلیگمن همانند نظریه آرگایل، چند بعدی است، نه تک بعدی. این نظریه، هم بعد هیجانی زندگی را در نظر گرفته است و هم بعد فضیلت های اخلاقی را که به عمل در میآید اخلاقی - رفتاری و هم بعد معنا و جهت فعالیت را. همچنین از این جهت، به نظریه چند بعدی اسلام، نزدیک به نظر میرسد.
ثانیا سلیگمن، زندگی لذت بخش را برخورداری از هیجانات مثبت میداند که لذت در آن در حد بیشینه و درد و رنج در حد کمینه باشد. با این بیان، این جزء نظریة سلیگمن، با نظریه هیجانات مثبت هماهنگ است. تنها تفاوت آن، این است که هیجانات مثبت را تنها عامل شادکامی نمیداند و از این جهت، به دیدگاه اسلام نیز نزدیک است. همچنین این بخش نظریه وی، دو جزء از نظریه آرگایل، یعنی لذت و فقدان عواطف منفی را در خود جای داده است. سلیگمن، هیجانات را منحصر در لذت ها نمیداند و از این جهت، با نظریه آرگایل متفاوت است. وی سه گروه از هیجانات گذشته، حال و آینده را مطرح میکند و در باره هیجانات حال، آنها را به دو بخش تقسیم میکند: لذتهای حسی - که از دو منبع لذتهای بدنی و لذت های بالاتر سرچشمه میگیرند - و لذت های غیر حسی - که مسرت بخش اند.
از این جهت، که وی لذت را منحصر در لذتهای مادی نمیداند، به دیدگاه اسلام نزدیک است. این بخش از دیدگاه اسلام، زندگی با نشاط نام دارد و نشاط از راه لذتها حاصل میشود و لذتها همه جانبه اند و لذتهای مادی و معنوی را شامل میشوند. به نظر میرسد سلیگمن با استفاده از مطالعات پیشین و با رویکرد به مسائل معنوی، مفهوم هیجانات را توسعه داده و این مفهوم توسعه یافته را یکی از اجزای شادکامی قرار داده است. ثالثا از نظر سلیگمن، زندگی مشتاقانه نیز عبارت است از به کارگیری فضیلت ها و توانمندیهای ذاتی و غرقه شدن در آن. بررسیهای پترسون نشان میدهد که در نقاط مختلف جهان، برخی از فضیلت ها هستند که موجب افزایش خشنودی از زندگی میشوند. به نظر میرسد که این جزء از نظریه سلیگمن، بر خلاف نظریة استعداد ژنتیکی، برای فعالیت فرد نیز سهم قابل توجهی قائل است و از این نظر، با نظریه فرایند و فعالیت، نزدیک و همسو باشد. همچنین از آن جا که بر خلاف دیدگاههای عینی گرا، برای فضیلتهای اخلاقی، نقشی در شادکامی قائل است، با نظریه بهزیستی روانی، همسوست. به نظر میرسد که مجموعه مطالعات پیشین، سلیگمن را بر آن داشته تا بخشی را برای فضیلت ها در نظر بگیرد.
اما به لحاظ مطالعات اسلامی، نقش فضیلتها امری مسلم و قطعی است. شاید الگوی آن به این شکل که از یک سو در کنار هیجانات و از سوی دیگر، در کنار معناداری قرار گیرد، نباشد. بر اساس الگویی که در بخش مطالعات اسلامی بیان شد، فضیلتهای اخلاقی در دو بخش نشاط و رضامندی پخش هستند. در الگوی اسلامی شادکامی، بخشی مربوط به نشاط است و بخشی مربوط به رضامندی، و شکل سالم و کامل هر دو، وقتی صورت میگیرد که با فضیلت های اخلاقی مربوط به خود تنظیم شده باشد. برای نمونه، در حوزه لذت، به فضیلت «عفت» نیاز داریم تا آن را از لذت های ویرانگر جدا سازد و به فضیلت «دوراندیشی یا حزم» نیاز داریم تا بر اساس پیش بینی آینده، لذت های مفید را از نامفید تشخیص دهد و شادکامی پایدار را تأمین نماید. در عین حال، به فضیلت «تقوا» نیازمندیم تا قدرت مهار نفس و پرهیز از لذت های ویرانگر را به وی بدهد و به فضیلت «صبر» نیز نیاز داریم تا دشواری ترک لذتهای ویرانگر را بر خود هموار سازد. اساسا رضامندی، فضیلتی است که در ادبیات اخلاقی و عرفانی از آن به عنوان مقام رضا یاد میشود و این خود، از سویی به شکر و صبر تقسیم میشود - که هر دو فضیلت اخلاقی اند - و از سوی دیگر، به رغبت به طاعت و کراهت از معصیت تقسیم میشود - که اینها نیز از فضیلت های اخلاقی اند -. وانگهی در بخش عوامل تحقق بخش شادکامی نیز باز پای فضایل اخلاقی به میان میآید که در جای خود بیان شد. از این رو، میتوان گفت که در نوع و تعداد فضیلت های اخلاقی و همچنین در طبقه بندی آنها و جایگاهشان در نظام شادکامی، تفاوتهایی بین دیدگاه اسلام و دیدگاه سلیگمن وجود دارد.
رابعا مراد سلیگمن از زندگی با معنا، جهت، متعالی دادن به تلاش ها و فعالیتهاست. از این رو، با نظریه معنادرمانی ویکتور فرانکل، نزدیک است. نظریه فرانکل، بر معناجویی افراد در زندگی تأکید دارد. او معتقد است که رفتار انسانها نه بر پایه لذت گرایی نظریه روانکاوی فروید و نه بر پایه نظریه قدرت طلبی آدلر است؛ بلکه انسانها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود هستند. اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست میدهد و از زندگی ناامید میشود و ملالت و خستگی از زندگی، تمام وجودش را فرا میگیرد؛ اما به لحاظ مطالعات اسلامی، معناداری - که در ادبیات قدیم از آن به عنوان فلسفه زندگی با هدف و نیت رفتارها یاد می شد - از جایگاه بلندی برخوردار است. از این رو، به دیدگاه اسلام نیز نزدیک است.
ادامه دارد..
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص577-574، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394