ویژگی‌های علم و معلوم
عالم و معلوم هر دو به نحو اجتناب ناپذیری مورد نظرند و تنها می توان بر یکی یا دیگری بیشتر تأکید کرد. اما با نظر به معلوم، می توان گفت که در قرآن ویژگی هایی برای علم در نظر گرفته شده که در زیر مورد بحث قرار می گیرد.
 

اکتشافی بودن علم

 در این ویژگی، نظر بر آن است که علم، ناظر به واقعیت چیزی» است. بر این اساس، هنگامی می توان از علم سخن گفت که «چیزی» دانسته شود. با توجه به همین راهیابی به وضعیت و واقعیت یک چیز معین است که علم از ویژگی اکتشافی برخوردار است. به عبارت دیگر، در علم نه تنها واقعیت مستقلی برای معلوم در نظر گرفته شده بلکه امکان دریافت یا کشف آن واقعیت مستقل نیز لحاظ گردیده است. در قرآن، این ویژگی برای علم ذکر شده است که از جمله در آیه زیر می توان آن را ملاحظه نمود: «و خدا شما را از شکم مادرانتان - درحالی که چیزی نمی دانستید - بیرون آورد و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد، باشد که سپاسگزاری کنید» ، وضع انسان در این جا چنان ترسیم شده که در آغاز چیزی نمی داند اما با داشتن گوش و چشم و دل، چون وسایلی برای دیدن، شنیدن و اندیشیدن درباره اشیاء پیرامون خود، امکان آن را دارد که پرده از اشیاء نامعلوم بردارد و آنها را بشناسد.
 

مطابقت علم با واقع

 درست به همان دلیل که علم اکتشافی است، ویژگی دیگری نیز برای علم مطرح شده که بر اساس آن، علم مطابق با واقع است. مطابقت با واقع، در مباحث معرفت شناختی همچون معیاری برای صدق داعیه های دانشی نیز در نظر گرفته شده است. بر این اساس، علم هنگامی که حاصل شود، مطابق با واقع است و هنگامی که عدم مطابقت ملاحظه شود، در حکم آن است که علم حاصل نشده است.
 
در آیات قرآن، ویژگی مطابقت با واقع نیز برای علم در نظر گرفته شده است. نمونه ای از این معنا را می توان در آیه ای ملاحظه کرد که در آن به یک واقعیت تاریخی درباره اصحاب کهف اشاره شده است: «بعضی خواهند گفت که عده آن اصحاب کهف سه نفر بود و چهارمین هم سگ آنها و برخی دیگر از روی خیالبافی و غیبگویی می گویند که عده آنها پنج نفر بود و ششمین سگ آنها و برخی دیگر گویند هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها ای رسول ما تو با مردمی که این اختلافات بی نتیجه را برپا می کنند بگو خدای من به عده آنها آگاه تر از خلق  است که بر عدد آنها از خلق به جز افراد قلیلی آگاه نیست...». در این جا اطلاع از یک واقعیت تاریخی، چنان که بوده، به منزله علم به آن در نظر گرفته شده و هرگونه تصور غیر منطبق بر واقع در حکم تیر در تاریکی انداختن لحاظ گردیده است.
 
با توجه به همین مطابقت با واقعیت معلوم است که برای علم، ویژگی قطع و یقین (در مقابل حدس و گمان) نیز ذکر شده است. البته مقصود از این قطع و یقین، تنها اشاره به حالت روان شناختی عالم نیست زیرا ممکن است چنین حالتی رخ دهد، درحالی که واقعیت امر برای فرد کشف نشده است. بلکه مراد، قطع و یقین مدلل است که متضمن احراز دست یافتن به واقعیت امر است. از این رو در آیه زیر، ضمن آنکه تفاوت ظن و علم بیان گردیده، به این نکته اشاره شده است که ظن، طرفی از حق و حقیقت معلوم نمی بندد و این بیانگر آن است که علم با خصیصه غیر ظنی یا یقینی خود به واقعیت معلوم چنگ می اندازد و تنها یقینی روان شناختی نیست: «و ایشان را به این [کار] معرفتی نیست. جز گمان [خود] را پیروی نمی کنند و در واقع، گمان در آوصول به حقیقت هیچ سودی نمی رساند»
 

سطوح مختلف علم

از این که علم، مطابق با واقع است، ممکن است چنین برداشت شود که علم، مستلزم دست یازیدن به ذات و کنه واقعیت یک چیز است. اما به کارگیری واژه علم یا مترادف های آن در قرآن، این برداشت را تأیید نمی کند. ممکن است کسی به کنه واقعیت چیزی دسترسی نداشته باشد، اما این مانع از آن نیست که در سطح معینی از واقعیت آن، برای وی علم حاصل شود؛ علمی که مطابق با واقعیت شیء در سطح مذکور است.
 
می توان گفت که در قرآن، سطوح مختلفی برای واقعیت لحاظ گردیده است، به طوری که بتوان به علمی بر اشیاء دست یافت، بدون آنکه امکان دسترسی به کنه واقعیت آنها فراهم باشد. دلیل این برداشت آن است که در حالی در قرآن، از امکان علم آدمی به پدیده‌های پیرامونی وی سخن به میان آمده که دست یازیدن به برخی ژرفاها برای وی نامیسر معرفی شده است: «... و هیچ چیز نیست مگر این که در حال ستایش، تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را درنمی یابید»
 
توجه به سطوح مختلف واقعیت، نه تنها مانع از آن است که علم، محدود به علم ژرفایی گردد بلکه از آن نیز مانع است که علم، محدود به علم گسترده و فراگیر نسبت به کل نظام هستی دانسته شود. عدم توجه به این که واقعیت، و به تبع آن علم سطوح مختلفی دارد، برخی از محققان را بر آن داشته است که بگویند از نظر اسلام، علم تنها در صورت فراگیر و نهایی آن، علم است: «و از این دید، برخی قضایای خاص علمی راجع به او [انسان]، نظیر آنها که از گزاره ها و نتایج کلی مهندسی ژنتیک ناشی می شوند
کاذبند، حتی اگر شواهدی تجربی آنها را تأیید کنند؛ زیرا آنها در خدمت مقدماتی هستند که مبتنی بر تفسیری نادرست از طبیعت انسانند و این تفسیر نادرست هم مبتنی بر نظام نادرستی است که وانمود می شود برای توصیف نظم حقیقی واقعیت است».
 
چنان که از این سخن برمی آید، یک گزاره (حتی در صورتی که شواهد تجربی آن را تأیید کنند)، تنها در صورتی درست است که در نظام نهایی درستی قرار گرفته باشد. از این رو نویسنده، مطابقت با واقع را برای درستی کافی نمی داند بلکه معتقد است که علاوه بر آن باید گزاره مطابق با واقع، در منظومه کلی معرفتی یا نظامی که خداوند از جهان معرفی کرده، در جایگاه مناسب خود نیز قرار گرفته باشد، یعنی ما را به شناخت خدا رهنمون گردد .
 
اما به کارگیری واژه علم در قرآن نشان می دهد که علم بودن علم در گرو فراهم آمدن مفهوم فراگیر و نهایی علم نیست بلکه دست یازیدن به بهره و سطحی از واقعیت، کافی است برای آنکه بتوان از علم سخن گفت. یک نمونه را می توان در این آیه ملاحظه کرد:

از زندگی دنیا، ظاهری را می شناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند. چنانکه روشن است، در این جا تعبیر علم برای اشاره به آگاهی ناقص و ناتمام به کار رفته است. در حالی که فرد از ابعادی از واقعیت غافل است و به نظام نهایی هستی دست نیافته است، اما این مانع از آن نیست که بتوان از علم وی بر ابعاد دیگری از واقعیت سخن گفت.
 
در نظر گرفتن سطوح مختلف برای واقعیت، به رغم نظر نویسنده، می تواند نشان دهد که مطابقت با واقع، معیاری مناسب و کافی برای علم است. آنچه وی به عنوان جایگاه شیء در کل نظام هستی بیان کرده، همان مطابقت با واقع است نه چیزی علاوه بر آن، اما مطابقت با واقعیتی در سطح کلان. بر این اساس، علم همان اطلاع مطابق با واقع است، و چون واقعیت دارای سطوح مختلفی است، علم نیز سطوح مختلفی خواهد داشت. هر چند آنچه در یک سطح از واقعیت، علم است، ممکن است در سطحی بالاتر و در جغرافیایی وسیع تر از واقعیت، پرتوی ضعیف و حتی نامرئی داشته باشد، اما این مانع از آن نیست که در سطح خاص خود، علم باشد و پرتوی روشنگر داشته باشد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص174-171، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389
نسخه چاپی