پیش فرض‌های فلسفی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (قسمت اول)
ابتدا روش بررسی یا تحلیل قانون اساسی توضیح داده خواهد شد، سپس، برخی ملاحظات مقدماتی مطرح خواهد شد و سرانجام، متن قانون اساسی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.
 
روش تحلیل محتوا: بازیابی اهمیت روش های کیفی تحقیق در دهه های اخیر، امکان آن را فراهم آورده است که از روش های غیرکمی نیز سخن به میان آید. به ویژه، در میان روش‌های نوین تحقیق، می توان روش تحلیل محتوا را به عنوان نزدیک ترین روش به شیوه پژوهش حاضر در این قسمت در نظر گرفت. البته، این سخن هنگامی صادق است که تحلیل محتوا را تنها در شکل کمی آن لحاظ نکنیم، آنگونه که برخی همچون لازارسفلد (۱۹۴۸) تصور کرده اند: «تحلیل محتوا فنی است تحقیقی به منظور توصیف عینی، نظام دار و کمی محتوای بارز ارتباطات».در این گونه کمی نگری، دو نکته مورد غفلت واقع می شود: نخست این که تعیین این امر که چه مشخصه‌هایی از یک متن باید کمی شود، خود امری کیفی و نظری است.
 
دیگر این که نکات بسیار مهمی ممکن است در یک متن موجود باشد، اما نه در شکل بارز و کمیت پذیر بلکه به صورت مستتر و ضمنی که لازم است به صورت تحلیل محتوای کیفی مورد توجه قرار گیرد. از این رو ضرورتی وجود ندارد که تحلیل محتوا به شکل کمی آن محدود شود بلکه هر دو شکل کمی و کیفی آن باید همچون مکمل یکدیگر تلقی شود، چنانکه انسلندر می گوید: «گزینشی که مبنای کمی گرایی است می تواند در غیر این صورت همبستگی های محتوا را نابود کند و بدین ترتیب تحلیل را بی ارزش و نامفید سازد. روش های کمی و کیفی در تحلیل محتوا راهبردهایی مانع یکدیگر نیستند بلکه باید آنها را مکمل یکدیگر به شمار آورد».
 
تحلیل محتوای یک متن می تواند به صورت کمی و نیز کیفی انجام شود. اطلاعات مربوط به رقم به کارگیری واژه های معین در یک متن نمونه ای از جنبه کمی است و تحلیل موضوعی متن، نمونه ای از جنبه کیفی است که در آن، مقوله های معینی در نظر گرفته می شود و متن مورد نظر برحسب این مقوله ها مورد تحلیل و کدگذاری قرار می گیرد و در صورتی که شواهدی از متن، متناسب با مقوله های مذکور فراهم آید، تصویر و توصیف ویژه ای از متن صورت گرفته است که می تواند فهم جدیدی از متن را فراهم آورد.
 
در تحقیق حاضر، از شیوه کمی تحلیل متن استفاده نمی شود، به دلیل این که بررسی حاضر برای معین کردن پیش فرض‌های فلسفی قانون اساسی صورت می پذیرد و پیش فرض ها معمولا به نحو ضمنی در عبارات یک نوشته مطرح می شود و این امر محتاج تحلیل چنین عباراتی است، در حالی که تحلیل کمی، بیشتر معطوف به برشمردن مواردی از استعمال است که به طور صریح و مکرر در یک متن مورد استفاده قرار می گیرد. برای استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی در بررسی این مسئله که چه همسویی هایی میان فلسفه تعلیم و تربیت پیشنهاد شده با قانون اساسی وجود دارد، مراحل زیر انجام گرفته است:
 
۱. نخست، مقوله هایی برای دسته بندی و کدگذاری متن قانون اساسی در نظر گرفته می شود. این مقوله ها، متناسب با شیوه ای که در فلسفه تعلیم و تربیت کلاسیک معمول است، تحت سه عنوان اصلی هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی در نظر گرفته شده است.
 
۲. سپس، مضامین قانون اساسی، بر حسب این سه مقوله، مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد. هر عبارتی از قانون اساسی که به صورت صریح یا ضمنی، به دیدگاهی در باب جهان یا ماهیت آدمی اشاره نموده، در مقوله هستی شناسی قرار داده خواهد شد. بر همین سیاق، عبارت هایی که به طور صریح یا ضمنی، به امور مربوط به دانش و معرفت یا امور ارزشی (اعم از اخلاقی یا زیباشناختی) اشاره داشته باشند، به ترتیب، در مقوله های معرفت شناسی و ارزش شناسی قرار خواهند گرفت.
 
٣. در صورتی که برای هر یک از مقوله های سه گانه، شواهدی قابل کدگذاری از متن قانون اساسی یافت نشود، مقوله مذکور حذف خواهد شد.
 
۴. در پایان، با نظر به مقوله هایی که شواهدی از متن قانون اساسی برای آنها به دست می آید، تصویر و توصیفی متناسب از قانون اساسی مطرح خواهد شد.
 
در این جا لازم است به این نکته تأکید کنیم که بسته به نوع تلقی از فلسفه، مقولات مورد استفاده برای تحلیل و دسته بندی مطالب می تواند متفاوت باشد. اگر دو شکل معروف فلسفه ورزی، یعنی نظام پردازی فلسفی و تحلیل فلسفی را در نظر داشته باشیم، آنگاه برحسب هر یک از این دو سبک، مقوله های تقسیم بندی مطالب و نیز تبیین و توجیه فلسفی بر اساس آنها متفاوت خواهد بود. 
 
در سبک نخست، یعنی نظام پردازی فلسفی به صورت متافیزیکی آن، فرض بر این است که فلسفه از خصوصیت دانشی برخوردار است و فیلسوف می تواند به مطرح کردن دیدگاه های خود، در صورت درستی آنها، دانشی در مورد پدیده‌های موجود در جهان و زندگی آدمی فراهم آورد. البته، در این جا تفاوت میان دانش فلسفی با دانش علمی و تجربی قابل قبول خواهد بود، اما در هر حال، نظر بر آن است که فلسفه نیز می تواند دانشی از نوع خود در مورد موجودات فراهم آورد. در نظام پردازی فلسفی به صورت متافیزیکی، مقولات اساسی عبارتند از: دیدگاه مربوط به جهان، ماهیت یا ویژگی های انسان، ماهیت یا ویژگی های معرفت، ماهیت ارزش‌ها و امور اخلاقی.
 
در سبک دوم، هنگامی که فلسفه به منزله تحلیل، به مفهومی که در فلسفه تحلیلی قرن بیستم مطرح شده، در نظر گرفته می شود، فراهم آوردن دیدگاه کلان هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی، و ارزش شناختی و بررسی تأثیر آنها در برنامه درسی، مورد نظر قرار نمی گیرد و بلکه به طور غالب، امکان چنین امری نیز مورد تردید واقع می شود. به عبارت دیگر، ماهیت دانشی فلسفه، مورد انکار است و دانش به طور غالب، محدود به کار علم تجربی در نظر گرفته می شود. فلسفه در این جا تلاشی فکری نیست که بتواند در مورد پدیده‌های هستی یا پدیده‌های انسانی، دانشی در اختیار ما قرار دهد بلکه نقش آن، محدود به تحلیل و روشنگری مفاهیم و قضایایی است که در زبان مورد استفاده دانشهای تجربی مطرح می شوند و در شکل وسیع تر، شامل تحلیل مفاهیم و قضایای مورد استفاده در زبان عادی نیز می شود. بنابراین با محدود شدن کار فلسفی به تحلیل، فلسفه به طور عمده، صبغ‌های زبانی و تحلیلی می یابد.
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص273-270، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389
نسخه چاپی