همزیستی موسیقی با آیین‌ها
موسیقی خیلی زود جایگاه‌ی را در میان همسرایی سه‌گانه یونانی به خود اختصاص داد، و به تدریج عمدتأ نقش هنر بیانگرانه یعنی بازتاب احساسات را به عهده گرفت. از طرفی دیگر، همزمان پیوند و رابطه خود را با آیین های دینی حفظ کرد. آشکال مختلفش در ارتباط با آیین های مرتبط با چند خدایی به وجود آمد. پین (Pean) نوعی سرود برای ستایش آپولو(Apollo) و برعکس دیثی رامب (Dithyramb) نوعی سرود مستانه در ستایش دیونوسیوس به هنگام مراسم بهاری بود و پروسودی‌ها (Prosodies) نیز سرودهایی بودند که در رژهها خوانده می شدند. موسیقی یکی از ویژگی های آیین باطنی بود، به طوری که اورفئوس هم خالق موسیقی به شمار می رفت و هم خالق آیین‌های باطنی. موسیقی رابطه خود را با دین حفظ کرد، با وجود این، هم در سطح فردی و هم در سطح عمومی راه را برای سکولار کردن مراسم گشود. یونانیان موسیقی را به عنوان هدیه ای ویژه از جانب خداوند می دانستند. خصلت‌هایی ویژه، مانند قدرت جادویی به أن نسبت داده می شد. اعتقاد بر این بود که افسون و جادو نیرویی را بر انسان اعمال میکند که او را از آزادی عمل باز می دارد. فرقه‌های اورفئهای میپنداشتند، موسیقی شورانگیزی را که مینوازند، دست کم به طور موقت روحشان را از تنشان ربوده و جدا می سازد. 

 
موسیقی در ارتباط با شعر

 موسیقی یونان باستان ارتباط نزدیکی نیز با شعر داشت. درست همانگونه که همه اشعار خوانده و سروده می شدند، همه موسیقی‌ها نیز موسیقی‌های آوازی‌ای بودند که ساز در آنها به ندرت به کار گرفته میشد. مستانه سرایی (آوازی که توسط گروه کر با ریتم دوسیلابی موزون پنج ضربی خوانده میشد) یک فرم شعری و موسیقایی بود. آرخیلوخوس (Archilochos) و سیمونیدس (Simonides) هر دو به یک اندازه و در یک سطح هم شاعر بودند و هم آهنگساز و اشعارشان خوانده می شد. در تراژدی های آیسخولوس (Aeschylus) بخش‌های خوانده شده ( Mean , mele ) بر بخش‌های گفتاری (wetpa metra) غلبه دارد.
 
آوازها در ابتدا همراهی نمی شدند. بنابر عقیده پلوتارک (Plutarch) این آرخیلوخوس بود که در قرن هفتم همراهی با ساز را مطرح کرد. موسیقی بدون آواز بعدها به وجود آمد. تک نوازی با ساز کیتارا (Cithara) یک ابتکار جدید بود که در بازیهای پیتی (Pythian) سال ۵۸۸ پیش از میلاد ابداع شد و به عنوان یک استثناء باقی ماند. یونانیان موسیقی سازی ای را که امروز میشناسیم تکامل و توسعه ندادند.
 
سازهای یونانی اصوات ملایم را ایجاد می کردند، نه اصوات پرطنین و به ویژه تاثیرگذار را. اگر به این مسئله توجه کنیم که به مدت طولانی سازها تنها برای همراهی به کار می رفتند، فهم این مسئله آسان خواهد بود. این سازها هیچ امکانی را برای چیره دستی فراهم نمی آورد و در تصنیف و ترکیب‌های پیچیده تر نمیتوانست مورد استفاده قرار گیرد. یونانیها از سازهای آهنی و چرمی استفاده نمی کردند. تنها ساز لیر، کیتارا و نوع اصلاح شده لیر بود که به عنوان سازهای ملی مورد استفاده قرار می گرفت. این سازها به قدری ساده بودند که هر کسی می توانست آنها را بنوازد.
 
آنها سازهای بادی، به ویژه ساز آولوس (aulos) را که شبیه فلوت بود، از شرق گرفتند. تنها این ساز بود که می توانست اصوات منقطع را جایگزین ملودی پیوسته کند و بنابراین زمانی که برای اولین بار مورد استفاد قرار گرفت، تاثیر زیادی بر یونانیان باستان گذاشت. به عنوان محرک جنون آمیز مورد توجه قرار گرفت و مانند ساز لیر در آیین آپولو Apollo) موقعیتی برجسته و چشمگیر به دست آورد. اولوس در درام و رقص همان نقشی را داشت که لیر در قربانیها، رژهها و آموزش عمومی. یونانیان این دو نوع ساز را آنچنان متفاوت از هم میدانستند که آنها را در چهارچوب یک مفهوم قرار نمی دادند. خود ارسطو، موسیقی را به عنوان دو موضوع کاملا جدا یعنی علم کیتاراشناسی «Citharoetics» و علم أولوس شناسی «auletics» مطرح کرده است.
 
موسیقی یونان، به ویژه در دوران باستان، موسیقی ساده ای بوده است. همراهی موسیقی پیوسته به طور هماهنگ انجام می گرفت و بی گمان یونانیان هم زمان دو ملودی مستقل از همدیگر را اجرا می کردند. آنها چیزی از موسیقی چند آوایی (Polyphony) نمیدانستد. با این حال، سادگی نشانه بدویت و ناشی از عجز و ناتوانی آنها نیست، بلکه از پیشفرضهای تئوریک یعنی تئوری هارمونی ( ououoovt , Symphonia ) ناشی می‌شود. یونانیان معتقد بودند که هارمونی زمانی به وجود می‌آید که اصوات چنان با هم ترکیب شوند و یا بنا به گفته خودشان همچون «نوشیدنی و عسل» چنان در هم بجوشند که غیرقابل تفکیک باشند. و به گمان آنان این امر تنها زمانی ممکن است که نسبت بین اصوات، تا حد ممکن ساده باشد.
در موسیقی آنها، ریتم بر ملودی تقدم داشت. موسیقی آنها در آن دوره نسبت به موسیقی مدرن امروزین دارای ملودی کمتری بود، اما ریتم بیشتری داشت. همان طوری که بعدا دیونوسیوس اهل هالیکارناسوس (Halicarnassus) مینویسد «ملودی‌ها خوشایند گوش اند اما این ریتم است که هیجان انگیز است». این برتری ریتم در موسیقی یونانی تا حدودی با این امر که موسیقی با شعر مرتبط است، قابل توضیح می‌باشد.
 

قانون (Nomos)

ریشه‌های موسیقی یونانی به دوران باستان باز میگردد. این ریشه ها با ترپاندر (Terpander) که در اسپارتا (Sparta) و در قرن هفتم پیش از میلاد میزیست، مرتبط است. دستاورد او ایجاد معیارهای موسیقایی بود. بنابراین یونانیان ریشه های موسیقی خود را به زمانی برمیگردانند که معیارهای مشخصی ایجاد شد. آنها این کار ترپاندر را «اولین تعیین معیارها» توصیف کردند و فرم موسیقایی ای را که او (براساس سرودهای مراسم نمازگذاری) بنا نهاده بود، نوموس نامیدند که ماهیت یک قانون را داشت. نومویں ترپاندر یک آهنگ تک صدایی بود که از هفت قسمت تشکیل شده بود. او با قانون، در معبد دلفی چهار بار به پیروزی رسید و در پایان، این فرم الزامی و اجباری شد. این قانون، یک طرح کلی بود که متنهای مختلفی به آن افزوده شده بود. بعدا توسط تالتاس (Thaletas) اهل کرت که بنا به عقیده پلوتارک در اسپارتا بزرگ شده بود، تغییرات و اصلاحاتی انجام گرفت که موجب شد او را واضع «دومین تعیین معیارها» دانستند. معیارها تغییر کرد، اما بعدا در هیچ دوره ای، موسیقی یونان، از اتکا بر این معیارها باز نایستاد. آنها در طلائی ترین عصرشان یعنی قرن ششم و پنجم پیش از میلاد به کاملترین وجهی مورد توجه قرار گرفتند. واژه قانون به این مسئله دلالت داشت که در یونان رشد و توسعه موسیقی مبتنی بر معیارهای الزامی است. حتی موسیقیدان یونانی یعنی پلوتارک بعدها نوشت: «متعالی ترین و مناسب ترین ویژگی در موسیقی اینست که بایستی انسان در هر چیزی اندازه مناسب را رعایت کند».
 
قواعد برای آهنگساز و نوازنده متفاوت نبود. تمایز میان این دو اگرچه در عصر ما رایج است، اما در دوران باستان تقریبا ناشناخته بود. آهنگساز صرفأ طرح کلی ای را عرضه میکرد که بایستی جزئیاتش توسط نوازنده کامل می شد. به تعبیری هر دو آهنگساز بودند، اما آزادی آنها برای آهنگسازی توسط قواعد ثابت و معین محدود شده بود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص 53-48، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
نسخه چاپی