زیباشناسی و فلسفه
فلسفه‌ای که پیشتر در یونان به وجود آمده بود، در دوره کلاسیک قلمرو خود را گسترش داد تا مسائل زیباشناسی را نیز در بر بگیرد. تا آن زمان زیباشناسی به هیچ رشته مشخصی متعلق نبود و هر شهروندی که می توانست آثار هنری را ببیند و بدانها گوش فرا دهد توان داوری زیباشناختی را داشت. هیچ شاخه ای از دانش نبود که زیباشناسی از حوزه علائقش باشد. آنچه را که یونانیان باستان درباره زیبایی و هنر می اندیشیدند، می توان تنها از طریق خود آثار هنری و اظهارنظرهای اتفاقی شاعران دریافت. در دوره کلاسیک نیز آثار هنری و ملاحظات شاعران، خاستگاهی برای ایده های زیباشناختی ماند، اما با این همه، تنها منبع زیباشناختی و مهمترین آنها نیز نبود، زیرا فلاسفه منادیان اندیشه‌های زیباشناختی شده بودند.
 
از آنجایی که فیلسوفان در آغاز به مسائل مربوط به طبیعت پرداختند، درباره مسائل زیباشناختی اظهار نظری نمی کردند. برای اولین بار فلاسفه  دریسی مکتب فیثاغورث، اقدام به این کار کردند؛ اما محتمل است که این مسئله تا قرن پنجم اتفاق نیفتاده باشد. افزون بر این، تنها تا حدودی از نقطه نظر علمی به مسائل زیباشناختی پرداختند، و تا حدودی وابستگی خود به سنتهای دینی را تداوم بخشیدند. فلاسفه آیونی در آن دوره کاملا به فلسفه طبیعت می پرداختند: آخرین و مشهورترین آنها، دموکریتوس (Democritus) تنها کسی بود که به مسائل زیباشناختی توجه زیادی داشت. او این کار را به روشی تجربی که مشخصه فلاسفه آیونی بود، انجام داد.
 
دموکریتوس به نسل بعدی فلاسفه یعنی سقراط و سوفسطائیان مشهور متعلق بود. در این نسل مسائل انسان گرایانه به اندازه مسائل مربوط به طبیعت اهمیت داشت؛ آتن مرکز فلسفه شده و تضاد میان اندیشه گریسی و آیونی کاهش یافته و حتی به شکل فرهنگ و فلسفه أتنی با هم درآمیخته بود. این فلسفه التقاطی در دو نسل تاثیر خود را بر جای گذاشت. یعنی در نسل های دوره افلاطون و ارسطو. آثار این دو فیلسوف نقاط اوج زیباشناسی کلاسیک و حتی به طور کلی زیباشناسی دوران باستان را تشکیل میدهند.
 

نتایج ادغام زیباشناسی با فلسفه

از آغاز دوره کلاسیک، اغلب اندیشه‌های زیباشناختی در چارچوب فلسفه ظاهر شد. این امر در نتیجه را به بار آورد، که یکی مثبت و دیگری منفی بود. از طرفی، زیباشناسی نه در تنهایی و انزوا بلکه در پیوند با پرسش‌های اساسی انسان تکامل پیدا کرد. اما از طرف دیگر، برخی از نیازهای او برآورده نشد، زیرا تفکر فلسفی تمایل داشت مطالعات تخصصی را در این زمینه زیباشناسی به مرتبه دوم تنزل دهد. رشته های دیگر، به ویژه علوم انسانی، ابتدا در چنین وضعیتی قرار داشتند، اما در کسب استقلال و جداشدن از فلسفه حرکتشان تندتر بود. 
 
از زمان‌های دور، نحوه برخورد فیلسوفان با زیباشناسی دوگانه بوده است. از طرفی آنها پدیده‌ها و مفاهیم را تحلیل میکردند: از دموکریتوس (Democritus)، سوفسطائیان و سقراط (Socrates) تحلیل های زیادی از این دست باقی مانده است. اما از طرف دیگر فیلسوفان پدیده ها و مفاهیم زیباشناختی را مطابق با نظام فلسفی خود شکل دادند، یعنی سوفسطائیان با نسبی گراییشان و افلاطون با ایدئالیسم و نظریه مثل ابدی و ارزشهای مطلقش. فلسفه این دوره که نظام های متعددی را در خود جای داده و دیدگاههای متفاوتی را به کار گرفته بود، مناقشات درونی گوناگونی داشت که آنها را برای زیباشناسی به ارث گذاشت.
 
گرایش فیلسوفان به سوی هنر نیز دوگانه بود. برخی از تجارب هنرمندان استفاده کردند و براساس عمل هنرمندان نظریه های هنرشان را تنظیم و تدوین کردند، همانند این نظریه که میگوید، هنر مجسم کننده و نمایانگر طبیعت است. در اینجا نظریه تابع عمل است. در مقابل، برخی دیگر نظریه های هنری را که بر هنرمندان تاثیر گذاشت، ابداع کردند. در اینجا نظریه فیلسوفان راهنمای عمل هنرمندان است. برای مثال، یکی از منابع استفاده از قانون و محاسبات ریاضی توسط معماران و مجسمه سازان، فلسفه فیثاغورثی بود.
 

[زیباشناسی دوره کلاسیک]

بررسی و مرور زیباشناسی دوره کلاسیک بایستی با شعر و هنری آغاز میشد که فیلسوفان به هنگام تدوین نظریه های زیباشناختی با آن آشنا بوده اند. این شعر و هنر تلویحا به داوری های زیباشناختی نیز می پرداخت: مجسمه سازی مستلزم فهم ریاضی زیبایی و شعر مستلزم درک اخلاقی زیبایی بود. با وجود این، اساسی ترین بخش زیباشناسی کلاسیک در زیباشناسی فیلسوفان یافت می‌شود. و این شامل چهار نسل میشد: در وهله اول، زیباشناسی دریسی فیثاغورثی‌ها، در وهله دوم، زیباشناسی آیونی دموکریتوس و زیباشناسی آتنی سوفسطائیان و سقراط، در مرحله سوم، زیباشناسی افلاطون و در مرحله چهارم زیباشناسی ارسطو. این زیباشناسی شامل گنجینه ای از ایده‌ها و مطالعات مفصل بود که از تلاش‌ها و کنکاش‌های دوره باستان تا مسائل و راه حل های کاملا پیشرفته را در بر می گرفت.فیثاغورثی‌ها در زیباشناسی دوره کلاسیک مجموعه‌ای از ایده‌ها را خلق کردند که ویژگی عمده آنها داشتن خصیصه اخلاقی و دینی بود، اما بررسی‌ها و تحقیقات علمی و به خصوص ریاضیات را نیز انجام میدادند. موطن أنها مستعمره‌های دریسی در ایتالیا و بنیانگذار آنها فیثاغورث بود که در قرن ششم پیش از میلاد می زیست. دستاوردهای علمی این مکتب به فیثاغورث برنمیگشت بلکه به جانشینان او در قرن پنجم و چهارم مربوط میشد. ویژگی دوگانه جنبش فیثاغورثی (یعنی ویژگی دینی و علمی) در زیباشناسی آنها منعکس شده بود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص146-143، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
نسخه چاپی