فطرت غیرعقلانی انسان از نظر دیوگنس
دیوگنس پذیرفت که در انسان دریافت فطری غیرعقلانی‌ای وجود دارد، اما در عین حال معتقد بود که این نوع دریافت می‌تواند با تمرین و آموزش (epistemonike) تکامل یابد. تمرین و آموزشی این چنین قابل اعتمادترین معیار اندازه، هارمونی و زیبایی است. این ایده‌ای ارزشمند بود، راهی میانبر در بین افراطی‌گری‌های معمولی یونانیان، یعنی از سویی افراط در عقلانیت و از سوی دیگر افراط در حس باوری و احساساتی‌گری. دیوگنس تمایزی را میان دریافت‌ها و احساسات همراه با لذت و درد را ترسیم کرد، و معتقد بود که این احساسات ذهنی‌اند و دریافت به شمار نمی‌آیند. دریافت های «پخته» وحشی هستند اما آن‌ها نیز عینی‌اند و بدین ترتیب به عنوان اساس دانش علمی به کار می‌روند.
 
پانایتیوس، شاگرد دیوگنس که اندیشه‌های استادش را دنبال می‌کرد، به وجود تجربه بی واسطه زیبایی در انسان معتقد بود. این جریانی که توسط رواقیون ادامه یافت، به خاطر تلاش‌های او بود که در دوره میانی رواقی‌گری به اندیشه‌ای حاکم تبدیل شد. در آن زمان، ایده تجربه بی واسطه زیبایی از طرف گروه‌های مختلف مطرح شد، اما به نظر می‌رسد که رواقیون برای صورت بندی و تثبیت آن بیشترین تلاش‌ها را انجام دادند.
 
گرچه اصول فلسفی رواقیون طوری بود که نمی‌توانست از میان آن‌ها زیباشناسانی پدید آید، و به طور کلی آن‌ها را از بررسی و مطالعه زیباشناسی باز می‌داشت، اما با این حال رواقیون موفقیت‌هایی را در این حوزه به دست آوردند. آن‌ها تعاریف زیبایی، هنر و شعر را تکمیل کردند، تمایزی دقیق‌تر میان زیبایی معنوی و تنانی ارائه کردند، مفهوم بجایی را گسترش دادند و به اهمیت نقش تخیل و تجربه بی واسطه زیبایی پی بردند. همچنین آن‌ها اندیشه زیبایی جهان را مطرح کردند.
 
اندیشه‌های زیباشناختی رواقیون در دوره یونانی گرایی تأثیرگذارترین اندیشه بود. در آغاز این دوره، زیباشناسی اغلب از مطالعات و بررسی‌های جزئی ارسطوئیان سود می‌برد و در پایان این دوره از ترکیب نهایی آثار نوافلاطونی فلوطین؛ اما در قرن‌های میانی این دوره طولانی، اندیشه‌های زیباشناختی رواقیون حاکم شد. دیدگاه‌های آن‌ها درباره زیبایی و هنر مورد پذیرش عام قرار گرفت و مدت‌های طولانی ادامه یافت. بدین معنا، می‌توان گفت که زیباشناسی رواقیون همان زیباشناسی یونانی گرایان بود. سیسرو، زیباشناس برجسته رومی، در واقع یک التقاطی بود اما بیشتر به نظریه‌های رواقیون می پرداخت تا نحله‌های دیگر.
 

التقاط گرایی

مکتب‌های فلسفی اساس دیدگاه‌های کاملا متفاوتی را مطرح می‌کردند، دیدگاه‌هایی که مخالف همدیگر بودند، اما هر چقدر به اواخر قرن دوم پیش از میلاد نزدیک می‌شویم، به خصوص در قرن اول پیش از میلاد، تلاش‌هایی برای رسیدن به یک تفاهم در میان آن‌ها صورت می‌گیرد. مکتب رواقی تحت تأثیر پانایتیوس و پوسیدونیوس از انزوا بیرون آمد و از رویکردهای غیرقابل انعطاف خود دست کشید و به مکتب مشائی و حتی بیشتر به مکتب افلاطونی نزدیک شد، طوری که تبدیل به مکتب «رواقی افلاطونی» شد. آکادمی افلاطون تحت رهبری فیلو (Philo) أهل لاریسا و آنتیوخوس اهل عسقلان (Ascalon) حتی حرکت تعیین کننده‌تری نیز در راستای نزدیک شدن به التقاط گرایی از خود نشان داد. آکادمی این کار را با اذعان به توافق میان افلاطون و ارسطو انجام داد. این گرایش بایستی نشان می‌داد که مفید و سودمند است.
 
سه نظریه یعنی نظریه افلاطون، ارسطو و رواقیون با هم در آمیختند و زیباشناسی التقاط گرایی را به وجود آوردند، که اعتقادشان بر اساس آنچه که کوئینتیلیان صورت بندی کرد عبارت بود از: eligere ex omnibus optima (انتخاب بهترین از بین همه چیز). زیباشناسی التقاطی، به خاطر نفوذ زیاد سیسرو، تأثیری فراگیر داشت به طوری که یکی از مشخصات یونانی گرایی پسین و روم کلاسیک شد. به غیر از مکتب التقاط گرائی تنها دو مکتب باقی ماندند: مکتب اپیکوری و مکتب شک‌گرایی که بیش از اینکه مطالعات زیباشناختی را دنبال کنند، آن را تقبیح می‌کردند.
 
تولیوس سیسرو (Tulius Cicero) در جوانی فلسفه مطالعه کرد و آن را پیشه خود ساخت، و به عنوان یک سیاستمدار و خطیب برجسته زندگی فعالانه‌ای را گذراند و سرانجام در اواخر زندگی‌اش باز به مطالعه فلسفه پرداخت. آثار فلسفی عمده او به سه سال آخر عمر او متعلق است. هیچ یک از آن‌ها صرفا در رابطه با زیباشناسی نبود، اما اظهارات متعددی را در رابطه با این موضوع شامل می‌شد. این امر بیشتر در مورد مناقشات آکادمیک (Academica) مناقشات توسکالان (Tusculanae disputations) درباره تکالیف (De officiis) درباره سخنران (De oratore) و خطیب (Orator) صادق است.
 
او «یک دولتمرد، انسانی فرهیخته، صاحب سبک‌ترین و تواناترین نویسنده روم بود». و این دلیل خوبی است بر اینکه چرا او التقاطی شد. هنگامی‌که سیسرو مطالعات خود را در آتن و ردس (Rhodos) ادامه می‌داد، درباره فیلون و آنتیوخوس التقاطی، پوسیدونیوس رواقی انعطاف پذیر و اپیکوریان مطالبی را شنید. او خود را به عنوان حامی آکادمی می‌دانست اما آکنده از عناصر رواقی گری بود. سیسرو انسانی رومی بود با تحصیلات و تربیتی یونانی. او در موقعیتی عالی برای مطالعه گسترده زیباشناسی قرار داشت و یک اندیشمند و هنرمند به شمار می‌رفت.
 
سیسرو الگوی زیباشناسی خویش را عمدتا از هنر مرتبط با کلمات، میگرفت که این امر برای یک سخنران و نویسنده کاملا طبیعی بود. اندیشه‌های زیباشناختی جدید او ممکن است از آثار نویسندگانی عاریت گرفته شده باشد که از بین رفته‌اند. با وجود اینکه این امر امکان دارد، ولی ما آن‌ها را در هیچ نوشته قدیمی‌ای نیافته‌ایم. این اندیشه‌های جدید به طور شگفت انگیزی به آموزه‌های زیباشناسی مدرن نزدیک بود. بنابراین آثار سیسرو دو نوع اندیشه را به مورخین زیباشناسی عرضه می‌کند. از یک سو، به شکل گیری تصویری از زیباشناسی التقاطی کمک می‌کند که در پایان دوران باستان به وجود آمد، و از سوی دیگر، اندیشه‌های جدیدی را نشان می‌دهد که در آن روزگار مورد توجه قرار گرفت. زیباشناسی التقاطی سیسرو چکیده‌ای از اندیشه‌های کهن دوره کلاسیک بود، با وجود این اندیشه‌های نو او، دورهای جدید را بازگشود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص413-411، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
نسخه چاپی