تمام آنچه حضرت ابراهیم خواست
انسان موجودی سعادت­جو، کمال‌­خواه و منفعت­‌طلب است. این‌ها از نیازهای فطری انسان سرچشمه گرفته است. رسیدن به این خواسته­‌ها نیازمند الگوی عینی و نقشه راه هستند. پیامبران(علیهم‌­السلام) پاسخ­‌گوی نیاز اول و کتاب­‌های آسمانی پاسخ­گوی نیاز دوم هستند. یکی از خواسته­‌های ابراهیم(علیه­‌السلام) در کنار بیت­‌الله این است که خدایا از نسل ما پیامبری در این سرزمین مبعوث کن تا آیات الهی را بر مردم بخواند تا این سرزمین هم الگوی عینی و هم نقشه راه را داشته باشند:« رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ؛[1] پروردگارا! در میان آن‌ها پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آن‌ها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند.»
 

فلسفه بعثت

تمام افعال خداوند عالمانه و حکیمانه است، او حتماً از افعال خود هدف دارد:« وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً؛[2]ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‌هاست بیهوده نیافریدیم.» انسان عاقل و حکیم هم از گفتار و کردار خویش حتماً هدفی را دنبال می­‌کند، حال باید دانست چرا ابراهیم(علیه­‌السلام) چنین درخواستی از خداوند دارد؟
 

ثمره­‌دهی کعبه

کعبه قرار است مرکز نورافشانی جهانی باشد که راه را برای انسان از خاک تا خدا روشن کند، اما کعبه به خودی خود چیزی جز سنگ و مصالح دیگر ساختمانی نیست و این قابلیت را به‌تنهایی ندارد، بلکه باید رابط قابلی باشد تا نور را از مبدأ دریافت نموده و در سراسر عالم پخش کند. آن رابط قابل پیامبران(علیهم السلام) به ویژه خاتم­‌الانبیاء(صلی­‌الله‌­علیه‌­و‌آله) است که از کعبه مبعوث می‌­شود. ایشان سراج منیری است که هم الگوی راه است و هم در جامعه بشری با تلاوت آیات الهی به تعلیم و تربیت نفوس می­‌پردازد. بنابراین اولین فلسفه بعثت پیامبر(صلی­‌الله‌­علیه‌­و‌آله) قابلیت بخشیدن به کعبه برای نورافشانی جهانی است. انسان­‌ها با سفر به این سرزمین و انجام مناسکی که از طریق وحی آموخته­‌اند تزکیه شده به موطن خود بازگردند. به همین جهت ابراهیم(علیه‌­السلام) پس از ساخت کعبه از خداوند درخواست آموختن مناسک کرد.
 
مقصود من از کعبه و بت­‌خانه تویی تو                    مقصود تویی، کعبه و بت­‌خانه بهانه
 

تشکیل جامعه توحیدی

همه انبیاء دارای دو مأموریت مشترک هستند، یکی تشکیل جامعه توحیدی و دیگری طاغوت­‌زدایی از جامعه:« وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛[3] ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!» این­‌دو اساس دعوت همه رسولان(علیهم‌­السلام) را تشکیل می­‌دهد، زیرا اگر پایه­‌های توحید محکم نشود و طاغوت­‌ها از جوامع انسانی و افکار طرد نشوند، هیچ برنامه اصلاحی قابل پیاده کردن نیست، لذا همه انبیاء بدون استثناء اصلاح اندیشه و دعوت به توحید را سرلوحه کار خود قرار می­‌دادند که قرآن از زبان انبیاء(علیهم‌­السلام) مواردی را بیان کرده است.
 
نوح(علیه‌­السلام) خطاب به قومش فرمود:« َ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ؛[4]اى قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودى جز او براى شما نیست! من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‏‌ترسم!» هود(علیه­‌السلام) نیز فرمود:« یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون؛[5] اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودى براى شما نیست! آیا پرهیزگارى پیشه نمى‏‌کنید؟!» ابراهیم(علیه­‌السلام) خود علم‌دار توحید و مبارزه با شرک و بت­‌پرستی و طاغوت است و بیش از صد سال برای این­‌دو تلاش و مبارزه نمود.
 

مدیریت جامعه بر اساس وحی

انسان موجودی اجتماعی با نیازهای گسترده است که خود به تنهایی قادر به برآوردن همه نیازهای خود نیست و به ناچار باید برای اداره جامعه خود نظاماتی ایجاد کند. این همان است که علی(علیه­‌السلام) فرمود:«مردم به ناچا نیازمند حاکم هستند، نیکوکار باشد یا فاجر.» حاکم یا امیر وظایف متعددی دارد که یکی از آن‌ها اداره امور جامعه است، اما مهم­‌ترین تکلیف ایجاد زمینه برای رشد و تعالی انسان است که این تعالی جز با تقرب به خداوند به دست نمی­‌آید. اگر انبیاء مأمور به مبارزه با طاغوت هستند و جامعه را هم باید به این کار وادارند، زیرا با نظام طاغوتی ممکن است امور مادی و اجتماعی سامان یابد، اما تکامل و تعالی قطعا انجام نمی­‌شود، لذا انبیاء(علیهم­‌السلام) علاوه بر آنکه رسالت هدایت­‌گری دارند و باید راه را نشان دهند، مسؤولیت مدیریتی هم دارند و باید جامعه را بر اساس وحی الهی مدیریت کنند.
 
منظور از اطاعت از رسول و اولی­‌الامر که در قرآن آمده، تبعیت در امور اجتماعی و مدیریتی است. کتاب­‌های آسمانی به ویژه قرآن اساسنامه حکومتی و مدیریتی جامعه توحیدی است، لذا خداوند فرمود:« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ؛[6] و این کتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى‏‌کند، و حافظ و نگاهبان آن‌هاست پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آن‌ها حکم کن! از هوى و هوس‌هاى آنان پیروى نکن!» حاکم نباید از هوس­‌های نفسانی خود و جامعه تبعیت کند. اگر تبعیت از چنین حاکمی واجب است به آن‌جهت است که او حرف خدا را می­‌گوید. در نظام اسلامی فلسفه قدرت خدمت به خلق و اعتلای «کلمه­‌الله» است. ابراهیم(علیه‌­السلام) از خدا می‌خواهد پیامبری از نسل او مبعوث کند که این راه را طی کند.
 

ارائه سبک زندگی انسانی

قرآن کریم از نوع حیات نباتی، حیوانی و انسانی نام برده است. شرط حیات انسانی یا به تعبیر قرآن کریم «حیات طیبه» ایمان به خدا و تبعیت از رسول است: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة؛[7] هر کس کار شایسته‏‌اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏‌داریم.»
 
امام خمینی(ره) می­فرماید:«اگر بنا بود انسان حیات حیوانی داشته باشد و مثل حیوان زندگی کند نیاز به بعثت انبیاء و کتب آسمانی نداشت. حیوانات چه نیازی به پیامبر دارند؟ بر اساس غریزه زندگی می­‌کنند، مهم‌ترین رسالت انبیاء انسان­‌سازی است، اگر کسی به حیات طیبه دست یافت اشرف مخلوقات است، در غیر این‌صورت کالانعام بل هم اضل خواهد بود.»
 
خداوند خاتم‌­الانبیاء را به عنوان «اسوه حسنه» معرفی نمود. تکامل ما به هماهنگی خود با آن حضرت وابسته است.
 

تزکیه و حیات انسانی

ابراهیم(علیه­‌السلام) چهار کار را برای پیامبر(صلی­‌الله‌­علیه‌­و‌آله) درخواست کرد: 1. تلاوت آیات الهی. 2. تعلیم کتاب. 3. تعلیم حکمت. 4. تزکیه انسان­‌ها. 
 
از میان این خواسته‌­ها تزکیه مهم‌ترین نقش را در رسیدن به مقام انسانی و رستگاری دارد؛ تا آن­جا که خداوند پس از یازده قسم پی­‌درپی می­‌فرماید:« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها؛[8] که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده.»
 

چیستی تزکیه

تزکیه اقدامی علیه نفس خویش است که در روایات و کتب اخلاق از آن به «جهاد نفس» تعبیر شده است. در نفس آدمی رذایلی است که مانند غل و زنجیر بر‌پای انسان است که تا از نفس پاک­‌سازی نشود راهی به سوی رستگاری وجود ندارد. مأموریت پیامبر باز کردن این زنجیرها است:« َ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ؛[9] و بارهاى سنگین، و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد.»
 
امام خمینی(ره) می­فرماید:« اگر تزکیه انجام نشود، گرچه صورت انسانی است، سیرت حیوانی خواهد بود و حشر انسان در قیامت بر اساس سیرت است. قیامت «یوم تبلی السرائر»[10] است و انسان بر اساس خُلق غالب خویش محشور خواهد شد. گاهی ممکن است چهره اخروی انسان ترکیبی از چند حُلق باشد، لذا برخی حیوانات اخروی در دنیا مانند ندارد. بنابراین باید در دنیا سیرت انسانی حاصل شود تا در قبر و قیامت انسان باشد و این بدون تزکیه امکان ندارد.»[11] کار مهم‌ پیامبران نشان دادن راه­‌های تزکیه نفسانی است.
 

ایجاد ارتباط با ماوراء عالم

یکی از سؤال­‌های بسیار مهم انسان در طول تاریخ این بوده که بعد از مرگ چه خبر است و انسان چه وضعیتی خواهد داشت. هیچ راهی جز وحی برای ارتباط با ماوراء عالم ماده وجود ندارد. یکی از اهداف بعثت انبیاء پاسخ­گویی به سوالات ماورائی است:« َ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛[12] و آنچه را نمى‏‌دانستید، به شما یاد دهد.» انبیاء(علیهم­‌السلام) چیزهایی به شما می­‌آموزند که هیچ­‌گاه با علوم عادی هر چقدر هم پیشرفت کند، به جواب نخواهید رسید و خود پیامبران نیز بدون وحی راهی به دانستن آن ندارند:« وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ؛[13] و آنچه نمی­‌دانستی به تو آموخت.»
 
بنابر آنچه گذشت خواسته­‌های ابراهیم(علیه­‌السلام) برای بعثت رسولی از نسل خود در واقع خیرخواهی برای بشریت تا قیامت است و جامعه در هر عصر و زمانی محتاج آموزه­‌های پیامبر(صلی­‌الله­‌علیه­‌وآله) است و تنها راه رسیدن به خواسته­‌های فطری بشر یعنی کمال و سعادت تمسک به کتاب الله و تبعیت از رسول الله است. البته علم‌داران خط نبوت در عصر غیبت فق‌های عادل هستند که از آنان به امناء الرسول یاد شده است.


پی‌نوشت:
[1]. بقره، 129.
[2]. ص27.
[3]. نحل،36.
[4]. اعراف،59.
[5]. اعراف،65.
[6]. اعراف، 48.
[7]. نحل،97.
[8]. شمس،9.
[9]. اعراف، 157.
[10] . طارق،9.
[11]. شرح چهل حدیث، حدیث اول.
[12]. بقره، 151.
[13]. نساء، 113.
نسخه چاپی