تمنای ثبات قدم در مسیر حق(قسمت اول)
یکی از بدترین حالت‌هایی که ممکن است برای یک انسان پیش بیاید این است که بعد از عمری که در مسیر حق و راه راست طی مسیر کرده است از مسیر به در آید و منحرف شود این همان چیزی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) از آن ابراز نگرانی کرده است و فرموده است: «مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی إِلَّا ثَلَاثاً فِرَقُ الْجَهْلِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ ...» من بعد از خودم از سه چیز برای شما می‌ترسم که اولی آنها رفتن به مسیر جهالت بعد از علم و آگاهی است.[1]

یکی از چیزهایی که قرآن به ما آموزش داده است تا از محضر خدای بزرگ تمنا کنیم همین است که تا آخر در مسیر او باقی بمانیم و از مسیر حق منحرف نشویم قرآن به ما می آموزد که به آن بزرگ حکیم خاضعانه بگوییم «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا؛[2] پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى، منحرف مگردان!»
 

ثبات در دین

همه انسان­‌ها در طول زندگی با خطرهایی مواجه هستند، اما اهل ایمان با یک خطر ویژه روبه­‌رو هستند، خطری که انبیا(علیهم­السلام) درباره آن به فرزندانشان هشدار دادند، گاه خود برای دفع آن خطر گریه می‌کردند و مؤمنان آگاه به آن خطر، برای دفعش دست به دعا برمی­داشتند و آن خطر از دست دادن ایمان است. دین ضروری­‌ترین نیاز انسان، گران­بهاترین سرمایه و تنها متاعی است که شیطان دنبال ربودن آن از انسان است. تمام تلاش شیطان دین­‌زدایی از فرد و جامعه و خارج کردن مردم از صراط مستقیم است.
 

انبیاء و تذکر به فرزندان

حضرت ابراهیم و یعقوب(علیهماالسلام) هنگام وفات فرزندان خود را جمع کردند و به آنها هشدار دادند مبادا از دین خارج شوند:« وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[3] و ابراهیم و یعقوب  فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند«فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام از دنیا نروید!»

حضرت یعقوب(علیه­‌السلام) به علت شدت دغدغه از آینده معنوی فرزندانش مجددا دم مرگ آنان نصیحت کرد:« إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون؛[4]آیا هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را مى‌‏پرستید؟» گفتند: «خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.»

از این آیه دانسته می­‌شود که یعقوب به هنگام وفات نگران آینده فکری و معنوی فرزندانش بود، و از آنجا که در محیط آنان عده­ای بت­‌پرست بودند، پرسید«چه چیز را» می‌­پرستید و با جواب فرزندانش که گفتند:«خدای تو و پدرانت را» آسوده ­خاطر شد.[5]

تذکر این نکته لازم است که اصل مرگ امری اجتناب ناپذیر است، اما چگونه مردن اختیاری است و ابراهیم و یعقوب(علیهماالسلام) چگونه مردن را تذکر می‌دهند:«فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» این همان زندگی و مرگ طیبه است که چگونه زیستن و چگونه رفتن ما را مشخص می­‌کند.
 

انواع ایمان

علی(علیه­‌السلام) ایمان را بر دو نوع «مستقر» و «مستودع» یعنی عاریه‌­ای تقسیم فرموده اند؛ آن حضرت خطاب به کمیل می­‌فرماید:«ای کمیل! ایمان دو نوع است: ثابت و عاریه­‌ای. حذر کن از اینکه اهل ایمان عاریه‌­ای باشی، همانا ایمانی شایسته است که ثابت و مستقر باشد، راه واضح و روشن را برو و از کژراهه‌­ها که تو را از دین خارج می­‌کند بپرهیز.»[6]

امام صادق(علیه‌­السلام) می­‌فرماید:«همانا بنده­ای صبح مومن است و عصر کافر می­‌شود یا صبح کافر است و عصر مومن می­‌شود، اینان ایمان را به عاریه گرفته‌­اند که از آنان ستانده می­‌شود.»[7] به همین جهت است که قرآن ایمانشان را لحظه‌­ای و تابع شرایط می­‌داند:« إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً؛[8] کسانى که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آن‌ها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.»
 

گریه یوسف(علیه‌­السلام)

حضرت یوسف(علیه‌­السلام) پس از حوادث بسیار عزیز مصر شد. زمانی که به این مقام رسید شب­‌ها دور از چشم محافظان به درگاه الهی تضرع می­‌کرد و از خداوند می­‌خواست تا مسلمان بمیرد و همراه صالحان باشد.[9]

این حالت یوسف پس از آزمون­‌های بسیار و در دوران قدرت برای آن است که مبادا مقام و قدرت او را از صراط مستقیم خارج کند، لذا در خلوت خود برای نجات خود از این خطر گریه می­‌کند و این تذکری برای همه دولت­مردان است که مبادا در فراز و نشیب­‌ها از دین خارج نشوند.
 

ترس علی(علیه‌­السلام)

علی(علیه­‌السلام) می­‌فرماید: روزی همراه پیامبر(صلی­‌الله‌­علیه‌­وآله) در کوچه‌­های مدینه قدم می‌­زدیم، ناگهان حضرت با صدای بلند گریه کرد. علت را جویا شدم، فرمود: یاد دل‌های پرکینه‌­ای افتادم که پس از من به تو ستم می‌­کنند. عرض کردم: آیا دینم سلامت می­‌ماند؟ فرمود:آری.[10]

نیز فرمود: در جمعه آخر ماه شعبان در حالی که رسول­‌خدا(صلی­‌الله‌­علیه‌­وآله) فضائل ماه رمضان را می­‌شمرد پرسیدم: برترین اعمال این ماه چیست؟ فرمود: ورع از محارم الهی. ناگهان شروع به گریه کرد. علت را پرسیدم، فرمود: یاد ستم‌­هایی که بر تو وارد می‌­شود. عرض کردم: آیا دینم سالم می­ماند؟ فرمود: آری. این مطلب نشانه اهمیت حفظ دین است که علی(علیه­‌السلام) در برابر مشکلات فقط نگران حفظ ایمان خود است.[11]
 

هشدار خداوند

خداوند به اهل ایمان هشدار می­‌دهد که مراقب خطر ارتداد باشید:« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[12] اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید!»

حق تقوا این است که انسان تا پایان زندگی مراعات تقوا را بکند و با تقوا از این عالم خارج شود و در طول مسیر تسلیم محض خدا و اهل­بیت(علیهم­ا السلام) باشد. امام صادق(علیه­‌السلام) سه چیز را حق تقوا دانسته است:«بدون معصیت از خدا اطاعت کند، یاد خدا را فراموش نکند و شکرگزار نعمت­‌های الهی باشد و کفران نکند.»[13]
 

دعا برای دفع خطر بی­دینی

اهل ایمان و راسخان در علم دفع این خطر را از خدا خواسته­‌اند:« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ؛[14] پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‏‌اى!» این دعایی که همه ما در وقت استجابت دعا باید به آن توجه کنیم و همواره از خدا بخواهیم:« یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.» این دعایی است که رسول­‌خدا(ص) روزی چندبار تکرار می‌کرد.[15]


پی‌نوشت:
[1] المحاسن، ج‏1، ص: 295
[2]. آل عمران، 8.
[3]. بقره،132.
[4]. بقره،133.
[5]. تفسیر نمونه، ج1، ص462.
[6]. تحف العقول، ص174.
[7]. کافی،ج2،ص418.
[8]. نساء،137.
[9] . تفسیر عیاشی، ج2، ص199.
[10]. امالی شیخ صدوق، ص90.
[11]. روضه الواعظین، ج2، ص364.
[12]. آل­عمران،102.
[13]. کافی، ج5، ص542.
[14]. آل­عمران،8.
[15]. تفسیر مراغی،ج3،ص103.
نسخه چاپی