نظریه یونانی گرایی
قابل توجه ترین حقیقت این است که نظریه یونانی گرایی، مثال ها و نمونه هایش را نه از هنر آن دوره بلکه از هنر کلاسیک اخذ کرد. نویسندگان به هنر رایج در دوران پس از سلطه اسکندر کبیر، اشاره ای نکرده اند، انگار که اصلا وجود نداشت. درباره هنر دوران باستان گفته می شد در حالی که تجهیزات و وسایل ساده تری به کار می رفتند اما نتایج و آثار هنری بهتر بودند، زیرا اکنون ما به وسایل، بیشتر از استعداد هنرمند ارزش قائلیم. اکثریت مردم هنر جدید باروک را می ستودند، در حالی که مورخان، متخصصین و خبرگان، هنر کلاسیک را ترجیح می‌دادند. با این حال، وقتی که هنر کلاسیک را می ستودند بر نشاط، تنوع و آزادی که ویژگی های هنر جدید به شمار می آمدند، تأکید داشتند. آن‌ها علی رغم اقرار به محافظه کاری، نمی توانستند روح حاکم بر زمانه خود را نادیده بگیرند. در کل می توان گفت که درباره دوره یونانی گرا هیچ دیدگاه ثابت، و کلیای وجود ندارد، زیرا در طول دوره ای بلند تداوم یافته بود و مراکز تأثیرگذار متعددی داشت. رومی ها ذهنیتی یونانی نداشتند و امپراطوران شان فرهیخته و دانشمند نبودند.
 

گرایشات یونانی گرایی

 اختلافات و انشعابات دیدگاه یونانی گرا در هنر، ناشی از مکاتب فلسفی بود که با همدیگر منازعه و مجادله داشتند و گرایش های متفاوتشان در نظریه های هنر نیز منعکس شده بود.
 
الف. گرایش اخلاقگرا که هنر را تابع اخلاق می‌کرد، سنتی بود که نشان و رد آن را می توان در افلاطون جستجو کرد. در دوره یونانی گرایی این سنت را رواقیون زنده نگه داشتند. این دیدگاهی بود که برخی از فیلسوفان بدان معتقد بودند اما هنرمندان محافل بزرگ روشنفکری اعتقادی بدان نداشتند. علی رغم پیش فرض های کاملا متفاوت نتایج مشابهی از گرایش سودگرا حاصل آمد، که به همین منوال، ارزش ثابت و مستقل نیز برای هنر انکار شد. هم کوئینتیلیان و هم لوکیان هنر را با عباراتی سودگرا تعریف کردند و اپیکوریان نیز به این دیدگاه نزدیک بودند. اما دو گرایش دیگر وجود داشت که از اخلاق گرایی و سودگرایی اهمیت بیشتری داشتند.
 
ب. شک گرایان و برخی از اپیکوریان موضعی فرمالیستی اتخاذ کردند. از این دیدگاه عدهای از روشنفکران و دو مکتب حمایت می کردند. با این حال، این دیدگاه برای عموم مردم بیگانه و ناآشنا بود. در نظریه موسیقی (توسط سکستوس) و در نظریه شعر (توسط فیلودموس) از این دیدگاه به خوبی دفاع شد. اما با این حال این دیدگاه در مقایسه با نظریه موسیقی و شعر، در نظریه هنرهای تجسمی طرفداران کمتری داشت، گرچه شاید کسی فکر کند که این کمترین طرفدار نیز، برای پذیرش تفسیر احساس گرایانه و یا تفسیر فرمالیستی به یک اندازه مستعد بود. این گرایش، برای فهم هنر کمک زیادی نکرد، اما این قابلیت را داشت که با نظریه های مغشوش و رمزآلود مبارزه کند.
 
ج. گرایش روحگرا و ایدئالسیت در هنرهای تجسمی تأثیر زیادی داشت. برخی از گروه های کوچی مرتبط با این گرایش، هنر را با عباراتی دینی و رمزآلود تفسیر می‌کردند و در آن به الهام خدایان قائل بودند. این گرایش همچون گرایش فرمالیستی حالتی افراطی داشت و قطب دیگر نظریه هنری مربوط به آن دوره به شمار می آمد. هر چقدر به پایان دوران باستان نزدیک می شد، این نگرش قوت پیدا می‌کرد و در آثار پلوتارک و حتی به طور چشمگیری آثار فیلون و پروکلوس ظهور می یافت.
 
با وجود این، شکل التقاطی روح گرایی که افراط کمتری در آن دیده می شد، هواداران زیادتری داشت. این گرایش احتمالا در «آکادمی میانه» و در آتن زیر سلطه آنتیوخوس (Anthiochus) به وجود آمد و از فن شعر یعنی قلمروی که ابتدا در آنجا ظهور کرده بود، به نظریه هنرهای تجسمی سرایت نمود. در روم و اسکندریه با جواب مثبت روبرو شد. این گرایش، عناصر افلاطونی زیادی را در خود داشت، اما جزئیات مباحث آن تا حد زیادی از مشائیان، و برخی از مفاهیم آن مانند تخیل از رواقیون گرفته شده بود. گرایش التقاطی فوق بر عناصر ایدئال و معنوی در نقاشی و مجسمه سازی تأکید می‌کرد، در حالی که قبلا این عناصر فقط در شعر و موسیقی قابل تشخیص بود.
 
د. سرانجام، ما می توانیم در میان نویسندگانی که درباره هنرهای تجسمی می نویسند، کسانی را بیابیم که به هیچ نظریه ای تن نمی‌دهند، نه به نظریه ایدئالیستی، ونه به نظریه فرمالیستی و از التقاط فلسفی و هر فلسفه دیگر نیز احتراز می‌کنند و تنها گرایشی تحلیلی را مطرح می سازند. با این حال، این نویسندگان از نویسندگان افراطی یعنی فرمالیست ها یا معنویتگراها نقش کم اهمیت تری داشتند.
 
بنابراین در اندیشه های یونانی گرای مربوط به هنر، تنها شاهد تفاوت ها نیستیم، بلکه شاهد بزرگترین تفاوت ها و اختلاف ها هستیم. معنویت گرایان، به ویژه آن‌هایی که بر جنبه دینی آن تأکید داشتند، اثر هنری را هدیه ای از جانب خدایان و چیزی همچون یک معجزه می‌دانستند و با مداهنه ای دینی درباره آن می نوشتند، در حالی که شک گرایان و اپیکوریان در آن تنها بیهودگی و تسامح می دیدند و آن را خاستگاه عملی زشت و رسوایی برانگیز به شمار می آوردند. تحلیل های یونانی گرا در هنر، بدون شک دستاوردها و پیشرفت های غیرقابل تردیدی را موجب شد که دیدگاه‌های مغرضانه و محدود را کنار میزد. با این وجود، همزمان دیدگاه‌های جدید و نادرستی ظهور کرد که یکی دیدگاهی افراطی، منفی و بی ثمر بود و دیگری رمزآلود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص601-597، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
نسخه چاپی