مدرس مجتهدی مدبر
اگر چه تاریخ پر فراز و نشیب روحانیت شیعه پر است از بزرگانی که هرکدام ستاره ای درخشان  در وادی علم و عمل بوده اند و با وجود اینکه کم نبوده اند اندیشمندان دینی مانند جمال الدین اسد آبادی و شیخ فضل الله نوری که عمری را با هدف اعتلای آرمانهای الهی به تلاش و مجاهدت پرداخته اند اما شاید کمتر عالم دینی را به جامعیت شهید آیت اللهسید حسن مدرس بتوان پیدا کرد که علم را به سیاست پیوند زده و سیاست را به کیاست دوخته و دستی در اقتصاد و دستی دیگر در فرهنگ گداخته است.
 
سید حسن طباطبایی زواره یا همان سید حسن مدرس فقیه، اصولی و سیاست مداری سیاس بود که دایره فعالیتهایش از سایست تا فرهنگ و اقتصاد را در بر میگرفت او که در خانواده ای متدین و مذهبی در اطراف زواره به دنیا آمده بود در اصفهان تحصیلات خود را شروع کرد و خیلی سریع دوره مقدمات را پشت سر گذاشته و خیلی زود تر از آنچه انتظار میرفت توانست با طی دوره های علمی فقه و اصول و فلسفه و عرفان و سایر علوم مورد نیاز از محضر عالمان تراز اول آن دیار یعنی  سید محمد باقر درچه ای و شیخ مرتضی ریزی اجازه اجتهاد خود را دریافت کند او که شوق علم امانش نمیداد راه نجف که در آن زمان مرکز علوم دینی شیعی بود را در پیش گرفت و پس از هفت سال سکونت در نجف توانست تاییدیه بر اجتهاد خود دریافت نماید.
 
او پس از بازگشت از نجف در مدت زمان کوتاهی به عنوان یکی از مدرسین ممتاز اصفهان شناخته شد به گونه ای که صبح ها در مدرسه جده کوچک،فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، منطق و شرح منظومه و در روزهای پنجشنبه نهج البلاغه را تدریس می کرد و کثرت تدریس و نبوغ او در حلاجی مطلب باعث شد تا او را به عنوان مدرس علی الاطلاق اصفهان بشناسند و به مرور نام او به مدرس تغییر کرده تا آنجا که کمتر کسی دیگر اسم واقعی او را میدانست.
 
اگر چه اصفهان برای مدرس فضایی خوش داشت اما روح پر تلاطم او را قانع نمیکرد و از همین رو او سال 1304 به تهران عزیمت نمود و در مدرسه سپه سالار به تدریس فقه و اصول و منطق و تفسیر پراخت تهران نیز مانند اصفهان آغوش اقبال خود را برای مدرس گشود و پس از اندک زمانی تولیت مدرسه سپه سالار به او سپرده شد و مدرس به عنوان یکی از شخصیتهای مطرح تهران مورد احترام علما، مردم و بازاریان قرار گرفت.
 

فعالیت های سیاسی مدرس

دوران آغازین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شهید آیت الله سید حسن مدرس مصادف با دوره مشروطه بود و او به جد به حمایت از مشروطه پرداخت او مشروطه خواهی را راهی برای عینیت احکام اسلامی میدانست و تلاش میکرد تا با قرار دادن قوانین در مسیر اسلامی پایه های یک مملکت دینی را بگذراد.
 
در آن زمان و طبق قانون مشروطه مقرر گردید تا تعدادی از فقها بر قوانین موضوعه مجلس نظارت داشته باشند تا جایی از قانون در تعارض با شرع اسلام واقع نشود بر این اساس آیت الله مدرس در دور دوم مجلس ملی از طرف فقهای قم و تهران به عنوان یکی از فقهای ناظر بر قانون انتخاب شد نظارتهای دقیق و مستدل او در آن دوران باعث شد تا بسیاری از قوانین منطبق بر شرع وضع شود و همین سختگیری ها بود که اولین زمزمه های مخالفت را با او به راه انداخت اما مدرس که مرد میدان بود توانست با کسب آرای مردمی به مجلس شورای ملی راه پیدا کند و از دوره سوم تا ششم در این مجلس باقی بماند مدرس در نمایندگی خود در مجلس شورای ملی تمام تلاش خود را در راستای اعتلای اسلام و پیشرفت ایران انجام داد و از هر حرکتی متجددانه ای که با اسلام در تعارض نبود استقبال میکرد.
 

وطن دوستی مدرس

مدرس از جمله عالمیان دینی بود که روح اسلام خواهی را با ایران دوستی تلفیق کرده بود اودر یکی از جلسات مجلس ششم درباره رابطه اسلامیت و وطن پرستی چنین می گوید: «...  با اندک فهمی هر کس می داند که حکومت داشتن در یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است.  بنابراین هر ایرانی که دیندار است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید.  که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطن پرستی و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی شود مگر این که حیات او قطع شود.  برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتخت های خود مسجد بنا می نمایند ولی یک متجدد سطحی و بی فکر را می توانند به یک تعارفی تسلیم نمایند.  اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نسب اربعه، عموم و خصوص مطلق است یعنی هر مسلمان وطن پرست است.  چه حب  الوطن من الایمان.  ولی می شود که وطن پرستی مسلمان نباشد، هم چنان که ممالک غیرمسلمان روی این اصل خود را حفظ می نمایند.
 

مخالفت با قرار دادهای استعماری

مدرس ، با قرارداد 1919م  به  شدت  مخالفت  کرد تا جایی  که  سفیر انگلیس  او را مهم ترین  شخصیت  مخالف  قرارداد معرفی  نمود. او در مجلس  پنجم  از مخالفین  ریاست وزرایی  سردار سپه  بود. علت  اینکه  مدرس  اصرار به  بقای  سلطنت  قاجار داشت  نه  این  بود که  وی  خاندان  قاجار را لایق  حکومت  می دانست،  بلکه  به  صراحت  می گفت : اگر «مقصود دیگران  تنها عبارت  از این  بود که  اعلیحضرت  را از سلطنت  برکنار سازند و دیگری  را بر سر تخت  بنشانند، من  که  مدرس  هستم  صریحاً می گویم  که  به  مبارزه  نمی پرداختم».
 
مدرس  پی  به  یک  توطئه   خارجی  برده  بود که  می خواهند با تغییر رژیم  و تغییر سلطنت  نظم  اجتماعی  و سیاسی  و فرهنگی  ایران  را به  هم  بزنند تا بتوانند به  راحتی  بر مردم  ایران  حکومت  کنند. از این  رو می گفت : روزگار و گردش  آن  چنین  پیش  آورده  است  که  بزرگ ترین  و مقدس ترین  مبادی  ایمانی  ما یعنی  آن  اصولی  که  موجب  مصونیت  اجتماعی  و سیاسی  قوم  ایرانی ، استقلال  و تمامیت  ایران  است  با بقاء و دوام  سلطنت  اعلیحضرت  توأم  گردیده  است .... اما بر من  ثابت  است  که  مقصود دیگران  در حال  حاضر تغییر رژیم  حقیقی  است  با تمام  معنای  آن  و تغییر رژیم  در تمام  شعب  اجتماعی  و سیاسی ... همان چیزها که  باعث  انتظام  رشته های  مختلف  حیات  ملی  ما بوده  و همان  چیزها بوده  است  که  ایرانی  را از سخت ترین  مخاطرات  خلاصی  بخشیده  است.
 
مدرس  در مجلس  ششم  از تهران  انتخاب  شد و همچنان  به  مخالفت  خود با رضاشاه  ادامه  داد. او با شم  سیاسی  خود درک  کرده  بود که  اصلاحات  رضاخانی ، اصلاحات  عمیق  نیست ، بلکه  یک  نوع  تجدّد سطحی  است  که  هم  اصالت  فرهنگی  ایران  را قربانی  می کند و هم  دستاوردی  به  دنبال  نخواهد داشت . وی  با صراحت  گفته  بود که  «رژیم  نویی  که  نقشه   آن  را برای  ایران  بینوا طرح  کرده اند، نوعی  از تجدّد به  ما داده  می شود که  تمدن  مغربی  را با رسواترین  قیافه  تقدیم  نسل های  آینده  خواهد نمود».
 
مدرس  به  طنز می گفت : قریباً چوپان های  قریه های  قراعینی  و کنگاور با فکل  سفید و کراوات  خودنمایی  می کنند، اما در زیباترین  شهرهای  ایران  هرگز آب  لوله  و آب  تمیز برای  نوشیدن  مردم  پیدا نخواهد شد. ممکن  است  کارخانه   نوشابه سازی  افزودن  گردد، اما کوره  آهن گدازی  و کارخانه   کاغذسازی  پا نخواهد گرفت . درهای  مساجد و تکایا به  عنوان  منع  خرافات  و اوهام  بسته  خواهد شد، اما سیلی  از رمان ها و افسانه های  خارجی  که  در واقع  جز حسین  کرد فرنگی  و رموز حمزه   فرنگی  چیزی  نیستند، به  وسیله   مطبوعات  و پرده های  سینما به  این  کشور جاری  خواهد گشت ؛ به  طوری  که  پایه   افکار و عقاید و اندیشه های  نسل  جوان  ما از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان  افسانه های  پوچ  قرار خواهد گرفت  و مدنیّت  مغرب  و معیشت  ملل  مغربی  را در رقص  و آواز و دزدی های  عجیب  آرسن  لوپن  و بی عفتی ها و مفاسد اخلاقی  دیگر خواهند شناخت .
 
در چنین فضایی، روزنامه های  طرفدار رضاخان  از هر فرصتی برای حمله به مدرس استفاده می کردند. روز 7 آبان  1305، در آستانه   سالگرد حکومت  رضاشاه ، آیت الله مدرس ترور و به  شدت  مجروح  شد. در همین حال در بیمارستان  در پاسخ  به  نماینده   رضاشاه  که  برای  عیادت  آمده  بود، گفت : «به  کوری  چشم  دشمنان  نمرده ام  و زنده  هستم.«
 
مدرس  مردی  نبود که  با این  توطئه ها از میدان  مبارزه  بیرون  رود. او با همفکران  اقلیت  خود، رضاخان  را استیضاح  کرد. مدرس  علت  استیضاح  را سوء مدیریت  و اقدامات  ضد قانونی  و حیف  و میل  اموال  مقصرین  و عدم  تحویل  به  خزانه  اعلام  کرد. گرچه  استیضاح  عملی  نشد و استیضاح  کنندگان  مورد ضرب  و شتم  طرفداران  رضاخان  قرارگرفتند، اما جریان  استیضاح،  شوکی  به  مطبوعات  وارد کرد.
 
مدرس  در دوره   هفتم  مجلس  از تهران  کاندیدا شد ولی  حتی  یک  رأی  هم  به  نام  او خوانده  نشد. او می گفت : به  فرض  اینکه  قبول  کنیم  هیچ کس  به  من  رأی  نداده  است ، ولی  یک  رأی  خودم  کجا رفت ؟
 
سرانجام  آیت الله مدرس  در 16 مهر 1307 دو روز بعد از افتتاح  مجلس  هفتم  دستگیر و به  خواف تبعید شد و در آذر 1316 پس  از نه سال  زندان  و تبعید، در کاشمر به  شهادت  رسید.
 
رضاشاه  چون  قدرت  و شجاعت  مدرس  را می شناخت  در اوّلین  برخوردش  با روحانیت ، نقشه  ترور وی  را کشید و چون  موفق  نشد، وی  را منزوی  کرد و پس  از دستگیری  و تبعید او را به  شهادت  رساند.
نسخه چاپی