وظایف شیعیان در دوره غیبت (2)
وظایف شیعیان در دوره غیبت (2)
وظایف شیعیان در دوره غیبت (2)






۵- رجوع به سنّت نبوى و سیره اهل‏البیت (علیهم‏السلام):

همان‏طور که دو حرم مقدّس وجود دارد که یکى را خدا قرار داده و دیگرى را رسول بزرگوارش؛ دو مرجع بزرگ هم وجود دارد که یکى قرآن است که خداوند نازل فرموده و بزرگتر است و دیگرى سیره (اعمّ از فعل و قول و تقریر) که حاصل زندگى پیامبر اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، و اهل‏بیت، علیهم‏السلام، در طى چند قرن است و پیداست که سیره، به‏دلیل برخورد با مقتضیات زمانها و رویارویى با حوادث واقعه و پاسخ به آنها، بمثابه مفسّر و مؤوّل و شارح قرآن است. همانطور که در حدیث مشهور نبوى به مسلمانان، سفارش شده که به هنگام هجوم فتنه‏ها چون پاره‏هاى شب تیره، به قرآن پناه ببرند و ضمناً در حدیث مشهور دیگرى، از جدایى‏ناپذیرى ثقلین تا قیامت و لزوم رجوع و تمسّک به آن دو جهت مصون ماندن از گمراهى سخن رفته است. و از همین‏روست که مى‏بینیم اساسى‏ترین وظیفه شیعه به هنگام عصر حیرت (غیبت) براى رهایى از سرگردانى، رجوع به مدینه (یعنى متن و بستر مکانىِ پیدایش سیره مذکور) ذکر مى‏شود. چنانکه امیّه بن على القیسى مى‏گوید: قلت لأبى جعفر محمد بن على الرضا، علیهماالسلام، من الخلف بعدک؟ فقال: إبنى علىّ و ابنا علىّ، ثم اطرق ملیّا، ثّم رفع رأسه ثمّ قال: إنّها ستکون حیره. قلت: فإذا کان ذلک فإلى این؟ فسکت ثُم قال: لا أین، حتى قالها ثلاثا... فقال إلى المدینه. فقلت: أىّ المُدن؟ فقال: مدینتنا هذه، و هل مدینه غیرها؟ به ابى جعفر محمد بن على، علیهماالسلام[۱۲]
، [امام جواد، علیه‏السلام] گفتم: امام جانشین شما کیست؟ فرمود: پسرم على و دو پسر على [یعنى پسرش امام حسن و نوه‏اش امام زمان، علیه‏السلام] آنگاه مدتى سرش را پایین انداخت و بعد از آن سرش را بلند کرد و فرمود: همانا به‏زودى حیرتى خواهد بود. عرض کردم: وقتى که چنین شد به کجا باید روى آورد؟ حضرت سکوت کردند، سپس فرمودند: به‏هیچ جا، و این عبارت را سه‏بار تکرار کردند. سؤالم را تکرار کردم، فرمودند: به مدینه. عرض کردم: کدام یکى از شهرها؟ فرمودند: به همین مدینه خودمان، و آیا مدینه‏اى جز آن هست؟ از سکوت حضرت مى‏توان استنباط کرد که هیچ راه حلّى جاى خالى امام غایب را پر نمى‏کند (چون هیچ‏کس در عصر غیبت کبرى نخواهد توانست مستقیماً مستند به آن حضرت باشد) و بطور قطعى مردم را از حیرت نجات نمى‏دهد، امّا براى آنکه گمراه نشوند و ثابت‏قدم بمانند، ایشان مردم را به مدینه ارجاع مى‏دهند و مى‏دانیم که مدینه محل نزول وحى و ایجاد سیره (اعم از سنت نبوى و سیره اهل البیت، علیهم‏السلام) بوده است و مقصود ایشان از مدینه، در و دیوار آن نیست و مردم آن نیز نیستند؛ زیراکه در بسیارى از زمانها منافقان فراوانى هم در آن مى‏زیستند و اینک نیز تحت سیطره شرایط بسیار دشوار عصر غیبت، مستلزم آن است که ازطرفى هر شیعه منتظرى، در زندگى‏اش با اندوه و امیدوارى فراوان، به تکالیف و مسؤولیتهاى دینى خود عمل کرده و از طرف دیگر با استقامت و اتحاد با همکیشان، مانند هر اقلیت مقاومى، در برابر دشمن خود ایستاده و از موجودیت و هویت خویش دفاع کند گمراهان وهّابى است. بلکه شاید مقصود رهایى نظرى از هر زمان و مکانى و رجوع به ثقلین است که چون خورشیدى تابان، مدینه را از دیگر شهرها، و سه قرن نخستین هجرى را از بقیه قرون متمایز کرده‏اند. یعنى وقتى یک اندیشمندِ مُصلحِ مسلمان به دنبال راه حلّى براى هدایت در شرایط حیرت است، باید خود را از قیود شرایط زمانى و مکانى پیرامونش رها کرده و از آن بیرون برود و به آن سه قرن در مدینه بنگرد و دنبال راه حل بگردد. به‏عنوان نمونه، مطالعه کتاب »ولایت فقیه« و سایر کتب مرحوم امام خمینى، قدّس سرّه، نشان مى‏دهد که ایشان با همین روش، لزوم ولایت فقیه را اثبات کرده و براى تحقّق آن کوشیده‏اند که منجر به انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى ایران شده است.[۱۳]

۶ - انکار نکردن غیبت:

از امام صادق، علیه‏السلام، نقل شده که فرمودند: إن بلغکم عن صاحبکم غیبه فلا تنکروها. اگر از صاحبتان به شما غیبتى رسید، آن را انکار نکنید.[۱۴]
مى‏دانیم که مرحله اول پذیرش هر چیزى آن است که آن را انکار نکرده و ممکن بدانیم و پس از تحقیق و بررسى، در بود و نبود آن به یقین برسیم. درحالى که کسى‏که بدون مطالعه انکار کند هرگز وارد مرحله بررسى نمى‏شود تا از حالت دودلى و تردید خارج گردد و اگر مطالعه کرده باشد، هرگز قادر بر ردّ آن نخواهد بود و بیقین (هرچند فقط نظرى) خواهد رسید. البته بنابر حدیث دیگرى از امام صادق، علیه‏السلام، هیچکس بر عقیده به وجود و غیبت (یا امامت) امام مهدى، علیه‏السلام، ثابت‏قدم نمى‏ماند مگر آن که خداوند از او در عالم ذرّ میثاقش را گرفته باشد.[۱۵]

۷ - نگه‏داشتن زبانها (تقیه و کتمان سر) و کمتر آمیختن با مردم و عجله نکردن و تسلیم بودن:

لازمه حفظ موجودیت شیعه و حفظ دینِ شیعیان خالص و منتظر، این است که اولاً اصلِ تقیّه را رعایت کرده و زبانشان را از آنچه که سودى ندارد، نگه‏دارند (تا چه رسد به آنچه که زیانبار باشد)؛ ثانیاً در شرایطى که قدم به قدم انباشته از شبهه‏ها و گناهان و فسادهاست، شیعیانِ منتظر باید به همان اندازه که رفعِ نیاز مى‏کند، حضور اجتماعى داشته و بقیه اوقات را صرف حضور در خانه یا خانواده کنند و بدانند که خداوند به آنها دستور داده که خودشان و اهلشان را از آتش حفظ کنند و در این ساعات مى‏توانند به مطالعه و تدبّر و مذاکره و عبادت و تهجّد و یا لذّات مباح بپردازند و از تربیت و محافظت زنان و فرزندانشان غافل نشوند و آنها را به امواج سهمناک جامعه حیرت‏زده و سرگردان و گنهکار نسپارند و گمان نکنند که ملاک خداوند براى شتاب در امر ظهور، عجله آنهاست. بلکه بخش بزرگى از شرایط ظهور مربوط به آمادگى انسانها براى پذیرش تعالیم و حکومت و دولت کریمه امام زمان، عجّل‏اللَّه‏تعالى‏فرجه، است. از امام صادق، علیه‏السلام، نقل شده که: »کفوا السنتکم و الزموا بیوتکم... زبانهایتان را نگه‏دارید و ملازم خانه‏هایتان باشید.[۱۶]
و از همان حضرت نقل شده که فرمودند: محاضیر هلاک شدند! پرسیدند: »محاضیر کدامند؟« فرمود: المستعجلون و نجا المقرّبون... کونوا أحلاس بیوتکم فإنّ الفتنه على من أثارها... شتاب خواهان هلاک شدند[۱۷]
و نزدیکى خواهان [به خدا و رسولش و اهل‏بیت، علیهم‏السلام] نجات یافتند... فرشهاى خانه‏هایتان [یعنى خانگى و بى‏تحرک] باشید. پس بدرستى که فتنه علیه کسى که آن را برانگیخته، مى‏گردد... و نیز از همان امام معصوم، علیه‏السلام، نقل شده که در جواب کسى که از وقتِ این امر پرسید و از طولانى شدن انتظارش شکوه داشت، فرمود: »کذب المتمنّون و هلک المستعجلون و نجا المسلمون و الینا تصیرون. آرزو کنندگان دروغ گفتند و شتاب خواهان هلاک شدند و تسلیم شوندگان رهایى یافتند و شما به‏سوى ما مى‏گردید.[۱۸]
پیداست که علّتِ ادّعاىِ باطلِ بسیارى از مدعیان مهدویت، آرزوى مقام آن امام همام، علیه‏السلام، و اقدامات ایشان و یا آرزوى اصلاح امور در غیاب ایشان و آرزوهاى مشابه است و بسیارى از پیروان مرامهاى باطل ایشان نیز بواسطه همین آرزوها و عجله وشتاب درباره اصلاح امور به ورطه هلاکت وگمراهى افتاده‏اند. چون امروزه به‏خلاف گذشته که در فردگرایى افراط مى‏شد، در جمع‏گرایى زیاده‏روى مى‏شود، ممکن است به ما نسبت تحجّر داده و خُرده‏گیرى کنند که چرا سخن از لزوم دورى از مردم و ملازمتِ بیوت در عصرِ غیبت مى‏گوییم؟ در پاسخ به این شبهه، بهتر است با رجوع به روایات مربوطه، مفهوم و فایده این اعتزال و کناره‏گیرى از مردم را بیشتر درک کنیم: مرحوم شیخ جمال‏الدین ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد حلى (مشهور به ابن فهد الحلى (م ۸۴۱ ق.) «عزلت»را چنین تعریف مى‏کند: عزلت عبارت است از رویگردان شدن از همه و روى نهادن به خداى تعالى در غار کوهى، یا شبستان مسجدى و یا گوشه خانه... عزلت دورى گزیدن از مردم و بریدن از آفریدگان و اُنس گرفتن با حضرت حقّ است و این تعریف دایره شمولش بیشتر از تعریف نخست است. گوشه‏نشینى، تنها براى کسى امکان‏پذیر است که نفس خویش را به ترک فزون‏خواهى‏ها و خواسته‏هاى دنیا توانمند ساخته و نفس و خواهشهاى نفسانى او پیرو خِرَدَش باشد... از امام صادق، علیه‏السلام، نقل شده که فرمودند[۱۹]
لولا الموضع الّذى وضعنى اللَّه فیه، لسرّنى أن أکون على رأس جبل لا أعرف النّاس و لا یعرفونى، حتى یأتینى الموت. اگر نبود جایگاهى که خداوند مرا در آن قرار داده است [امامت]، دوست مى‏داشتم بر فراز کوهى مى‏بودم؛ نه کسى را مى‏شناختم و نه کسى مرا مى‏شناخت تا این که مرگ مرا دریابد[۲۰]
و از همان حضرت، علیه‏السلام، نقل شده که سه‏بار فرمودند:[۲۱]
ما یضرّ الموُمن أن یکون منفرداً عن الناس و لو على قلّه جبل. این به مؤمن زیان نمى‏رساند که تنها وجدا از مردم باشد، هرچند بر فراز قلّه کوهى باشد .[۲۲]
همچنین از رسول اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، نقل شده که وقتى نزد ایشان از فتنه یاد شد، فرمودند: إذا رأیت النّاس مَرَجت عهودهم و خَفرت أماناتهم و کانوا هکذا - و شبّک بین أصابعه. [فتنه روى خواهد داد] وقتى که مردم به پیمانهایشان وفا نکنند و در امانتهایشان خیانت کنند و همانند این باشند - و بین انگشتانش شبکه ساخت، [یعنى در هم فرو برد کنایه از این که مردم به جان هم مى‏افتند]. راوى مى‏گوید: گفتم فدایت گردم، آن موقع چه کنم؟ فرمودند: ألزم بیتک و أمسک علیک لسانک و خذ ما تعرف و ذر ما تنکر و علیک بأمر خاصّه نفسک و ذر عنک أمر العامّه. در خانه‏ات بنشین و زبانت را از سخن بازدار و آن‏چه مى‏شناسى [معروف را] بگیر و آن‏چه نمى‏شناسى [منکر را] واگذار و به‏کار مربوط به خودت مشغول شو و خود را از پرداختن به‏کار عمومى دور ساز.[۲۳]
مرحوم ابن فهد فواید متعددى هم براى کناره‏گیرى از مردم براساس روایات ذکر کرده که خواننده را به آن کتاب ارجاع مى‏دهیم.[۲۴]

پی نوشت ها :

.[۱۲] کامل سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه على‏اکبر مهدى‏پور، ج ۱، تهران، آفاق، ۱۴۰۵ ’. ق، ص ۳۴۴ .
.[۱۳] امام خمینى، قدّس سرّه، در مورد ولایت فقیه مى‏نویسد: «.. بنابر مذهب شیعه، امامان و زمامدار امت اسلامى پس از پیامبر اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، بزرگِ اوصیاى الهى حضرت على و فرزندان معصوم او، سلام‏اللَّه‏علیها، بوده‏اند. که یکى پس از دیگرى رهبرى و ولایت امر مسلمین را تا زمان غیبت برعهده داشته‏اند. اینان، همان اختیارات پیامبر مکرّم و ولایت عامّ و خلافت کلّى الهى او را دارا بوده‏اند. در زمان غیبت، اگرچه شخص معینّى براى تصدّى امر حکومت قرار داده نشده است، ولى... کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که براى پیامبر و ائمه، علیهم‏السلام، مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز مقرّر است و عقلاً نیز نمى‏توان فرقى میان این‏دو قائل شد. زیرا حاکم اسلامى - هرکس که باشد - اجراءکننده احکام شریعت و برپا دارنده حدود و قوانین الهى وگیرنده مالیات‏هاى اسلامى و مصرف‏کننده آن در راه مصالح مسلمانان است. پس اگر پیامبر، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، و امام، علیه‏السلام، شخص زانى را صد تازیانه مى‏زده‏اند، فقیه نیز، در مقام حکومت، همین را اجرا مى‏کند، و همان‏گونه که پیامبر و ائمه، علیهم‏السلام، وجوه شرعى را، بر طبق مقرّرات خاصى از مردم مى‏گرفته‏اند؛ فقها نیز به‏همان ترتیب عمل مى‏کنند؛ و بالاخره، اینان هرجا و هر زمان که مصالح مسلمانان اقتضا کند، در حدود اختیارات خود، احکامى صادر مى‏کنند که همگان باید ازایشان پیروى کنند». (امام خمینى، قدّس سرّه، شؤون و اختیارات ولى فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع» ایشان( تهران، وزارت ارشاد اسلامى، بهمن ۱۳۶۵، صص ۲۹ و ۳۵) چنانکه از این سطورو تمام کتاب برمى‏آید، ایشان شدیداً تحت تأثیر تاریخ اسلام و سیره قرار دارند و آنرا اساس نظریه ولایت فقیه قرار داده‏اند .
.[۱۴] غیبت نعمانى، ص ۱۲۴ .
.[۱۵] ر.ک : همان، ص ۱۲۹ .
.[۱۶] همان، ص ۱۲۵ .
.[۱۷] ر.ک: همان .
.[۱۸] همان، ص ۱۳۱.
.[۱۹] همان، و شبیه این حدیث ازا مام باقر، علیه‏السلام، در صفحه ۱۳۲ نقل شده است .
.[۲۰] احمدبن محمد بن فهد الحلّى الاسدى، التحصین و صفات العارفین، ترجمه سید على جبار گلباغى ماسوله، قم، انتشارات لاهیجى، ۱۳۷۷، ص ۹ ترجمه .
.[۲۱] همان، ص ۲۵ اصل و ۱۵ ترجمه .
.[۲۲] همان .
.[۲۳] همان، ص ۲۸ اصل و ۱۹ ترجمه به‏نقل از منابع اهل سنّت و شرح نهج‏البلاغه ابن میثم .
.[۲۴] ر.ک: همان، صص ۳۳-۵۲ اصل و ۲۱-۴۴ ترجمه .

منبع: www.sibtayn.com


نسخه چاپی