سوره عَبَس

نامگذاری سوره عَبَس

این سوره را عَبَس (به معنای ترشرویی) نامگذاری کرده‌اند؛ زیرا با همین کلمه شروع شده است.

از دیگر نام‌های این سوره أعمی و سَفَرَه است که اولی در آیه دوم و دومی در آیه پانزدهم آمده است.

«اعمیٰ» به معنای نابیناست و «سَفَرَه» که جمع سفیر است اشاره به فرشتگانی دارد که اعمال آدمی را ثبت می کنند.
 

محل و ترتیب نزول

سوره عبس جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول بیست و چهارمین سوره‌ای است که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

این سوره در چینش کنونی مُصحَف، هشتادمین سوره است و در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.
 

تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره عبس ۴۲ آیه، ۱۳۳ کلمه و ۵۵۳ حرف دارد.

این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مفصلات (دارای آیات کوتاه) و نسبتاً کوچک است.

سوره عَبَس
 

آیات مشهور

آیات مشهور این سوره شامل:
 
فَلْیَنظُرِ‌ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ (آیه ۲۴)
ترجمه: پس انسان باید به خوراک خود بنگرد.

در تفسیر این آیه آمده است مقصود از «نظر کردن» دقت و اندیشیدن است.

اندیشیدن درباره اینکه غذایی که به دست آمده از چه راهی به دست آمده و آیا از خوراکی‌های حلال است یا حرام؟

در بعضی روایات آمده است منظور از طعام در اینجا علم و دانشی است که غذای روح را تشکیل می‌دهد؛ پس انسان باید بدان بنگرد که آن را از چه کسی می‌گیرد.

یَوْمَ یَفِرُّ‌ الْمَرْ‌ءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ... (آیات ۳۴ـ۳۷)
ترجمه: روزى که آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و فرزندانش مى‌گریزد... .

در تفاسیر گفته شده است این آیات، نشان‌دهنده شدت قیامت[۱۲] و هول و وحشت محشر است که آدمی در آن هنگام نه تنها نزدیکانش را فراموش می‌کند، بلکه از آنان فرار می‌کند. این اتفاق‌ها بعد از صیحه شدیدی است که گوش‌ها را کر می‌کند.

این صیحه همان نفخه دوم صور اسرافیل است که واژه «صاخّه» در آیه قبل (آیه ۳۳) به آن اشاره می‌کند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مناجات مسجد کوفه این آیات را می‌خواند و از خداوند برای آن روز، امان می‌طلبد. 1
 

فضیلت و خواص سوره عبس

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند: هر کس سوره عبس را قرائت نماید روز قیامت در حالی خواهد آمد که شادمان و خندان است.

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: هر کس سوره عبس را قرائت نماید در بهشت زیر پرچم و سایه خداوند و مشمول کرامت خداوند خواهد بود و این کار کوچکی نزد خداوند است.

همچنین از ایشان نقل شده است: هر کس هنگام بارش باران این سوره را قرائت نماید خداوند به تعداد قطرات باران گناهانش را می آمرزد.

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند: هر کس سوره عبس را قرائت نماید روز قیامت در حالی خواهد آمد که شادمان و خندان است
 

شأن نزول سوره

در مجمع البیان روایت از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که این سوره در باره مردی از بنی امیه نازل شد که نزد پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) بود و ابن ام مکتوم آمد و وقتی ایشان را دید خود را جمع و جور کرد و رو ترش کرد و صورتش را از ایشان بر گرداند و خداوند این داستان را حکایت کرده و سر زنش نموده است.
 

آثار و برکات سوره

آثار و برکات این سوره شامل:
 
1) مصون ماندن از خطرات
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر مسافر در راهش سوره عبس را قرائت نماید از خطرات پیش رویش در سفر باز داشته می شود.

همچنین فرموده اند: هر کس سوره عبس را بر کاغذ یا پوست سفیدی بنویسد هر جا که می رود همراه خود داشته باشد در راهش جز خیر و خوبی نمی بیند و از خطرات به اذن خداوند در امان است.
 
2) پیدا شدن گمشده
مرحوم کفعمی در کتاب خود آورده است که قرائت این سوره موجب پیدا کردن گم شده و بازگشت غایب می شود. 2

سوره عَبَس
 

داستان سوره عبس

داستان و محتوی این سوره به شرح زیر است:
 
و ما یدریک لعله یزکی او یذکر فتنفعه الذکری
این آیه حال از فاعل فعل (عبس و تولی) است، و کلمه تزکی به معنای در پی پاک شدن از راه عمل صالح است. که بعد از تذکر یعنی پندپذیری و بیداری و پذیرفتن عقائد حقه دست می دهد، چون (نفع ذکری) همین است که آدمی را به تزکی دعوت می کند، یعنی به ایمان و عمل صالح می خواند.

و حاصل معنا این است که آن شخص چهره در هم کشید، و از آن شخص نابینا که نزدش آمده بود روی بگردانید، با اینکه او خبر نداشت آیا مرد نابینا مردی صالح بود، و با اعمال صالح ناشی از ایمان خود را پاکیزه کرده بود یانه، شاید کرده بود، و یا آمده تا با تذکر و اتعاظش به مواعظ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بهره مند شده، در نتیجه به تطهیر خود موفق گردد.

در این آیات چهار گانه عتاب شدیدی بکار رفته، و این شدت از این جهت بیشتر می شود که دو آیه اول در سیاق غیبت آمده، که می فهماند خدا از او روی گردانیده، رو در رو با او سخن نگفته، و دو آیه اخیر را در سیاق خطاب آورده، چون توبیخ در مخاطبه حضوری بیشتر است، و حجت و استدلال هم وقتی رو در رو گفته شود الزام آورتر است، آن هم بعد از روی گردانی، و مخصوصا با سرکوبی خود خدا و بدون واسطه غیر.

و در اینکه از آن شخص تعبیر به اعمی - کور - کرد توبیخی بیشتر استفاده می شود، برای اینکه محتاجی که به انسان مراجعه می کند اگر نابینا باشد و حاجتش هم حاجتی دینی باشد، و خلاصه ترس از خدا او را وادار کرده باشد که با نداشتن چشم به ما مراجعه کند، ما بیش از سایر مراجعه کنندگان باید به او ترحم کنیم، و بیشتر به او روی آورده مورد عطوفتش قرار دهیم، نه اینکه چهره در هم بکشیم و روی از او برتابیم.

بعضی گفته اند: بنابر اینکه شخص مورد عتاب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم باشد تعبیر از آن جناب به ضمیر غایب برای این بوده که به قداست ساحت آن جناب اشاره کند، و بطور کنایه بفهماند گویا آن کسی که چنین عملی کرده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نبوده، چون مثل چنین عملی از مثل آن جناب سر نمی زند، و در نوبت دوم که از آن جناب به ضمیر خطاب تعبیر کرده نیز قداست ساحت آن حضرت منظور بوده، چون همیشه اقبال بعد از اعراض، اجلال و احترامی از طرف است.

و لیکن این حرف درست نیست، چون با خطاب (و اما من استغنی فانت له تصدی...) نمی سازد، و توبیخ در آن از توبیخ در آیه (عبس و تولی) بیشتر است، و بطور قطع هیچ ایناسی هم در آن نیست.
 
اما من استغنی فانت له تصدی و ما علیک الا یزکی
کلمات (غنی) و (استغنا) و (تغنی) و (تغانی) بطوری که راغب گفته به یک معنی می باشند. پس مراد از (من استغنی) کسی است که خود را توانگر نشان دهد، و ثروت خود را به رخ مردم بکشد. و لازمه این عمل این است که بخواهد از سایرین سر و گردنی بلندتر باشد، و ریاست و عظمتی در چشم مردم داشته باشد، و از پیروی حق عارش بیاید، همچنان که در جای دیگر فرمود: (ان الانسان لیطغی ان راه استغنی) و کلمه (تصدی) به معنای متعرض شدن و روی آوردن به چیزی و اهتمام در امر آن است.

در این آیه و شش آیه بعدش اشاره مفصلی است به اینکه ملاک در آن عبوس شدن و پشت کردن چه بوده، که به خاطر آن مستوجب عتاب شده، حاصل آن این است که: تو خیلی به وضع مستکبران و اعراض کنندگان از پیروی حق می پردازی، و زیاد به وضع آنها اعتنا می کنی، در حالی که اگر او نخواهد خود را پاک کند بر تو تکلیفی نیست، و بر عکس از وضع آن کس که خود را پاک کرده و از خدا می ترسد بی اعتنایی می کنی.

(و ما علیک الا یزکی) - بعضی گفته اند: کلمه (ما) نافیه است، و معنایش این است که: اگر او نخواست خود را تزکیه کند حرج و مسؤولیتی بر تو نیست، تا رهایی از آن مسؤ ولیت تو را حریص کند به مسلمان شدن او، و غفلت ورزیدن از آنهایی که قبلا به طیب خاطر مسلمان شده اند.

بعضی گفته اند: کلمه (ما) استفهام انکاری است، و به آیه چنین معنا می دهد:

(چه چیز و چه مسؤولیت و ضرری متوجه تو می شود اگر او نخواهد خود را از کفر و فجور پاک کند؟ تو یک رسول بیشتر نیستی، و جز ابلاغ رسالت مسؤولیتی نداری).

بعضی دیگر گفته اند: کلمه (ما) به معنای (لا) ی نافیه است، و معنایش این است که: (از عدم تزکیه او از کفر و فجور باکی به خود راه نمی دهی)، و این معنا با سیاق عتابی که قبل از این آیه و قبل از قبل این آیه بود سازگارتر است.
 
و اما من جاک یسعی و هو یخشی فانت عنه تلهی
کلمه (سعی) به معنای سرعت در دویدن است، پس معنای آیه به حسب آنچه مقام دست می دهد این است که: آن کس که به شتاب نزدت می آید تا بوسیله معارف دین و مواعظی که از تو می شنود خود را پاک کند، (و هو یخشی) در حالی که از خدا می ترسد، و خشیت خود آیت و نشانه آن است که او بوسیله قرآن متذکر شده است، همچنان که فرمود: (ما انزلنا علیک القران لتشقی الا تذکره لمن یخشی)، و نیز فرموده: (سیذکر من یخشی).

(فانت عنه تلهی) - اصل کلمه (تلهی) (تتلهی) بوده، یعنی خود را بکار دیگر می زنی، و از چنین مردی که آمده که به راستی خود را اصلاح کند غافل می مانی، و اگر ضمیر (انت) را در این آیه و در آیه (فانت له تصدی) و ضمیر (له) و (عنه) را در آن دو مقدم بر فعل آورده، همه برای تاکید در عتاب و تنبیه است.
 
کلا انها تذکره فمن شا ذکره
کلمه (کلا) باز داشتن از همان عملی است که به خاطر آن عتابش فرمود یعنی عبوس کردن قیافه و روی گردانی از کسی که از خدا می ترسد، و مشغول شدن و پرداختن به کسی است که خود را بی نیاز می داند.

و در مجمع البیان، از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرموده است این آیات درباره مردی از بنی امیه نازل شده که در حضور رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نشسته بود، ابن ام مکتوم آمد، مرد اموی وقتی او را دید قیافه اش را در هم کشید، و او را کثیف پنداشته، دامن خود را از او جمع کرد، و چهره خود را عبوس نموده رویش را از او گردانید، و خدای تعالی داستانش را در این آیات حکایت نموده عملش را توبیخ نمود.

و نیز در مجمع البیان است که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هر وقت ابن ام مکتوم را ملاقات می کرد می فرمود: مرحبا مرحبا، به خدا سوگند خدای تعالی ابدا مرا در مورد تو عتاب نخواهد کرد، و این سخن را از در لطف به او می گفت، و او از این همه لطف شرمنده می شد، (حتی کان یکف النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم مما یفعل به - حتی بسیار می شد که به همین خاطر از آمدن به خدمت آن جناب خودداری می کرد).

مؤلف: اشکالی که به این حدیث وارد است همان اشکالی است که به حدیث قبل وارد بود، و معنای اینکه فرمود: (حتی انه کان یکف...) این است که: ابن ام مکتوم از حضور در نزد آن جناب خود داری می کرد، چون آن حضرت این سخن را بسیار می گفت، و او سخت شرمنده می شد و خجالت می کشید.

در الدر المنثور است که ابن منذر از عکرمه روایت کرده که در تفسیر آیه (قتل الانسان ما اکفره) گفته: این آیه در شان عتبه بن ابی لهب نازل شده، که وقتی آیه (و النجم اذا هوی) را شنید، گفت: من کفر می ورزم به پروردگار نجم وقتی که فرو می ریزد، ناگزیر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را نفرین کرد، و در سفری که به شام می رفت شیر او را پاره کرد.

و در احتجاج از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که در حدیثی طولانی در معنای (قتل الانسان ما اکفره) فرمود: یعنی انسان لعنت شده است.

و در تفسیر قمی در ذیل آیه ثم السبیل یسره آمده که خداوند راه خیر را برای بشر آسان کرده است.

مؤلف: مراد از این حدیث این است که: خدای تعالی انسان را در عملش مختار کرده، بطوری که راه سعادت و رسیدن به کمالش را آسان ساخته، همان کمالی که برای رسیدن به آن آفریده شده. پس این خبر با آن معنایی که ما در تفسیر آیه آوردیم منطبق است.

و نیز در معنای کلمه (و قضبا) در همان کتاب آمده که قضب به معنای (قت) است (گیاهی است که حیوانات علفخوار آن را می چرند).

و نیز در معنای جمله (و فاکهه و ابا) فرموده: (اب) به معنای علف خشکی است که علفخواران می خورند.

و در الدر المنثور است که ابو عبید در کتاب (فضائل) خود از ابراهیم تیمی روایت کرده که گفت: شخصی از ابو بکر صدیق پرسید: (و ابا) یعنی چه؟ در پاسخ گفت به زیر کدام آسمان و روی کدام زمین پناهنده شوم، وقتی درباره کتاب خدا چیزی بگویم که نمی دانم.

و نیز در همان کتاب آمده که سعید بن منصور، ابن جریر، ابن سعد، عبد بن حمید، ابن منذر، ابن مردویه، بیهقی (در کتاب شعب الایمان)، خطیب و حاکم (وی حدیث را صحیح دانسته)، از انس روایت کرده اند که روزی عمر آیات (فانبتنا فیها حبا و عنبا و قضبا) را تا کلمه و ابا قرائت کرد، آنگاه گفت: همه اینها را می شناسیم، اما باید دید کلمه (اب) به چه معنا است، آنگاه چوب دستیای که در دست داشت از دست انداخت و گفت: عمر بیهوده خودت را به این در و آن در نزن، اگر تو معنای کلمه اب را ندانی چه گناهی داری، ای مردم بروید به دنبال کسی که از خود قرآن شما را به معنای آن هدایت کند، آنگاه عمل کنید، و وقتی چیزی از کتاب خدا را نفهمیدید آن را به پروردگار کتاب واگذارید.

و نیز در آن کتاب آمده که عبد بن حمید، از عبد الرحمان بن یزید روایت کرده که گفت: مردی از عمر پرسید: معنای کلمه (و ابا) چیست؟ همین که دید حضار مجلس به دادن جواب پرداختند، شلاق خود را گرفته به آنان حمله ور شد.

مؤلف: این حدیث می خواهد بگوید عمر مردم را از بحث پیرامون معارف قرآن و حتی تفسیر الفاظ آن، منع می کرد.

و در ارشاد مفید آمده که روایت شده شخصی از ابو بکر از کلام خدای عز و جل که فرموده: (و فاکهه و ابا) پرسید: ابو بکر معنای کلمه (اب) از قرآن را ندانست، در پاسخ گفت کدام آسمان و کدام زمین مرا پناه می دهد و یا چه خاکی به سر کنم اگر درباره قرآن چیزی بگویم که بدان علم ندارم، اما کلمه (فاکهه) که معنایش را همه می دانیم، و اما کلمه اب را من نمی دانم خدا داناتر است.

این سخن به امیر المؤمنین علیه السلام رسید فرمود: سبحان اللّه چطور نمی داند که کلمه (اب) به معنای علف و چریدنیها است؟ و اینکه خدای تعالی در این آیه می خواهد نعمت هایی را که به خلقش داده، و از آن جمله آنچه غذای آنان و غذای چهار پایان ایشان است که بوسیله آن هم جانشان زنده می ماند، و هم جسمشان نیرو می گیرد، به رخ آنان بکشد.

و در مجمع البیان است که از عطا بن یسار از سوده همسر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت شده که گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: مردم پا برهنه و لخت. و ختنه نشده محشور می شوند و عرق آنچنان از ایشان می ریزد که حتی تا نرمه گوشها می رسد، می گوید عرضه داشتم: یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم خاک بر سرم آیا در آن روز مردم لخت و عریان به یکدیگر نگاه می کنند؟ فرمود: در آن روز مردم به هیچ چیز جز گرفتاری خود نمی اندیشند و نمی پردازند، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: (لکل امری منهم یومئذ شان یغنیه).

و در تفسیر قمی در ذیل آیه (لکل امری منهم یومئذ شان یغنیه) فرموده: یعنی شغلی است که از هر شغل دیگری بازش می دارد. 3

پی نوشت:
1.www.fa.wikishia.net
2.www.tadabbor.org
3.www.ommolketab.ir
نسخه چاپی